من خیلی‌وقته عاشق چیزی نمی‌شم
خوبه برام توو هر هوایی برنگردم
جایی که پشت هر نگاه، آغوش بسته‌ست
جز دفتر کارم، به جایی برنگردم

من خیلی‌وقته عاشق چیزی نمی‌شم
ترسم از اینه بی زمستون، سرد باشم
اونقدر با کفشای گنده‌تر دویدم
فهمیدم این روزا چه‌جوری مرد باشم

جز من کسی توو آیْنه چشمامو نمی‌خواد
توو عکس دسته‌جمعیِ دنیا، اضافه‌م
وقتی که ول کردن همه دستامو، دیدم
باید خودم توو آیْنه موهامو ببافم

چی مونده از من غیرِ کابوسِ همیشه؟!
چی جز نگاه خالی از احساس دارم؟!
حتی نمی‌دونم کجای این جهانم
اصلاً نمی‌دونم کدوم ابرو ببارم!

می‌ترسم از فردا و فرداها و فرداش
وقتی که روی دور تکرار از همیشه‌م
جز بالشم که گریه‌هامو دوست داره
من خیلی‌وقته عاشق چیزی نمی‌شم

حمیده محمدرضاپور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *