ستون «سینماسایهها» این پنجشنبه آمده تا با آثاری از «نوآ بامباک»، «ترنس مالیک» و «لی تولند کریگر» کنار شما باشد:
فیلم «داستانهای مایروویتز» به کارگردانی «نوآ بامباک» و محصول سال ۲۰۱۷ در هفتادمین جشنوارهی فیلم کن نمایش داده شده و برندهی یک جایزه از «انجمن منتقدان فیلم بوستون» نیز شده است. فیلم روایت خانوادهای متشکل از برادر و خواهری به نام «دنی» و «جین» است که «آدام سندلر» و «الیزابت مارول» در نقش آنها ظاهر شدهاند و برادری ناتنی به نام «متیو» با بازی «بن استیلر» دارند. «هارولد» پدر این خانواده است که از همسرهای قبلیاش جدا شده و درحال حاضر با «مورین»، همسر سومش، زندگی میکند. «داستین هافمن» و «اما تامپسون» هم در نقش پدر و مادر ناتنی این خانواده ظاهر شدهاند. در همان سکانس ابتدایی فیلم میبینیم که «دنی» از همسرش جدا شده و به همراه دخترش درحال رفتن به خانهی «هارولد» و «مورین» هستند تا مدتی را با آنها زندگی کنند.
فیلم شاید داستان ویژهی خطیای نداشته باشد اما پر از داستانها و خردهروایتهای مختلف است و از فصلهای متعددی تشکیل شده که هرکدام ناگهانی کات میشوند و عنوانهایی مخصوص خودشان دارند. هر فصل به هرکدام از کاراکترهای این خانواده اختصاص داده شده و هرکدام از کاراکترها هم داستانهای جذاب و ویژهی خودشان را دارند.
فضای فیلم خیلی من را یاد فیلم «خانوادهی اشرافی تننبام» از «وس اندرسون» انداخت و شخصیت «هارولد» با بازی «داستین هافمن» دوستداشتنی هم من را یاد شخصیت پدر خانواده در آن فیلم و همچنین غرورش کمی من را یاد شخصیت «استیو زیسو» در فیلم «زندگی در آب با استیو زیسو» فیلم دیگری از اندرسون انداخت.
فیلم بر روی مرز بین طنز و تراژدی راه میرود و من با سکانسهای زیادی از فیلم گریه کردم. شخصیتها بهخوبی پرداخته شدهاند و در لحظاتی ما را میخندانند و در لحظاتی دیگر با آنها بلندبلند گریه میکنیم. بازی خیلی خوب بازیگرها بهویژه «داستین هافمن» عزیز و «آدام سندلر» در فیلم باعث میشود آنها را واقعا در کنار خودمان حس کنیم و با احساسات درونیشان همراه شویم.
فیلم پر از دیالوگ است و از میان دیالوگهای هرکدام از کاراکترهای فیلم، هرچند دیالوگهای خیلی معمولی و روزمرهشان با اعضای دیگر خانواده یا شخصیتهای دیگر فیلم میتوانیم به شخصیتها نزدیک شویم و حسشان کنیم.
موسیقی فیلم هم مثل روایت، دیالوگها و شخصیتها ترکیبی از طنز و غم بینهایت است و ما را با فضای فیلم همراه میکند. موسیقی فیلم ساختهی «رندی نیومن» است که از آثار قبلیاش میتوانم به موسیقی متن فیلم «بیداریها» به کارگردانی «پنی مارشال» اشاره کنم و من موسیقی هر دو فیلم را از او دوست داشتم. فیلم را برای دیدن پیشنهاد میکنم.
●محبوبه عموشاهی●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
اگر از مونولوگهای طولانی و حرکات پشتسرهم دوربین خسته نمیشوید، پیشنهاد میکنم حتماً فیلمknight of Cups را ببینید و لذت ببرید. اما به یاد داشته باشید، همراه با مونولوگهای طولانی که از زبان راویان متعددی بیان میشود، قرار است شما به عمق درگیریهای ذهنی ستارهی فیلم راه پیدا کنید و از کنار عشق و مسائل روزمره بگذرید تا به رهایی برسید.
«شوالیهی جامها» فیلمی است در ژانر درام به کارگردانی و نویسندگی «ترنس مالیک»، محصول ۲۰۱۵ آمریکا.
دوست دارم فیلم شوالیهی جامها را در ژانر فیلمهای تریلر روانشناختی و دلهرهآور طبقهبندی کنم.
در شروع فیلم، «ریک» با هنرنمایی کریستین بیل را میبینیم که با حرکات زلزله از خواب بیدار میشود. او از پلّههای اضطراری آپارتمان پایین میآید و سرگردان در خیابان شروع به راه رفتن میکند. درگیریهای ذهنی ریک از همین نقطه شروع میشود.
او طی فصلهای مختلف با چند زن رابطهی عاشقانه دارد که تقریبا هیچکدامشان به سرانجام نمیرسد. البته که قرار نیست یک رابطهی عاشقانه همیشگی باشد، از طرفی اختلال سریع تمام کردن رابطهی عاشقانه علیرغم ارتباط خوبی که شروع شده است نیز امری طبیعی نیست و شاید دیواری که ریک با آن دنیای ذهنش را محصور کرده است، دلیل موفق نبودن رابطههایش باشد:
«این پیمان به پشتوانهی عشق سرچشمه میگیره.»
به نظرم کریستین بیل با آن چهرهی خونسرد و جذابش، بهترین گزینه برای نقش ریک میتوانست باشد. او بهخوبی از عهدهی نقشش برآمده است. ریک حتی در مواجهه با غم از دست دادن برادرش و درگیریهای لفظی آنیکی برادر با پدر، خونسرد است و همچنان دنبال درگیریهای ذهنی خودش است.
فیلم به فصلهای مختلف و درعینحال بههمپیوسته تقسیم میشود که هرچه به فصلهای پایانی نزدیک میشویم، تکامل و نبوغ بیشتری را شاهد هستیم.
استفاده از نمادهای متنوع یکی از ویژگیهای مثبت فیلم است. مالیک از کنار رنگ و حتی چیدمان بشقابها هم بیتفاوت نمیگذرد.
حضور ستارههای سینما در قسمتهای مختلف، یکی دیگر از نقاط قوت فیلم است. شاید مالیک آنها را بهانه کرده است تا مخاطب در پیچوخمهای فیلم، اشتیاقش را به ادامهی مسیر از دست ندهد.
این فیلم را دوست داشتم و در اولین فرصت برای دقت به جزییات بیشتر حتماً سراغش خواهم رفت.
●اعظم اسعدی●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
زنی به دلایلی، در ۲۹ سالگیاش جا میماند و دیگر پیر نمیشود! چالشهای بخشی از زندگی او و بهخصوص زندگی عشقیاش، سوژهی اصلی فیلمی است به نام The Age Of Adaline که در فارسی «روزگار ادلاین» ترجمه شده. درامی عاشقانه/ فانتزی محصول ۲۰۱۵ که «لی تولند کریگر» آن را ساخته است.
باوجودیکه این ایده را بارها در سینما و حتی در سریالهای تینایجری دیدهام و میتوانم بگویم تکراری است اما چون بهطورکلی ایدهی جذابی است، پرداخت آن خیلی مهم است و فکر میکنم در روزگار ادلاین، پرداخت جوری بود که نه خیلی خلاقانه و فانتزی، اما نسبتاً قابلقبول بود و میتوانست بیننده را با خود همراه کند.
شاید چون فراتر از وجه فانتزی و کنکاش بیشازحد در علت پدیدهها، فیلم میکوشید بیشتر به مضامینی مثل عشق واقعی و ارزش زیستن و… بپردازد. بنابراین لحن فیلم نیز لحنی عاشقانه و آرام و ملایم بود و به شیطنتهای آثار رئال جادویی و فانتزی زیاد نزدیک نمیشد. بازی «بلیک لایولی» هم یک حالت محزون و سنگینی داشت که این وجه اثر را تقویت میکرد و ادلاین را در نظر بیننده دوستداشتنی کرده بود؛ ادلاینی که در ظاهر ۲۹ ساله بود اما توی رفتارش خستگیها و پختگیهای زنی صد و چند ساله نهفته بود.
با این وجود یکسری موارد در فیلمنامه به نظر من ایراد منطقی میآمدند، مثلاً پذیرش ویژگی ادلاین توسط آدمهای اطرافش، خیلی چشمبسته و بدون سوال و… اتفاق میافتاد. یا جزئیات در فیلم نمایش داده نمیشد.
البته میتوانم این قسمت را برای خودم اینطور توجیه کنم که کسانی توانستند وضعیت او را بپذیرند که واقعاً عاشقش بودند، و عشق اما و اگر ندارد و سوالهای آزاردهنده نمیپرسد.
اما در کل میشد که به روایتهای فرعی و سایر شخصیتهای مهم در زندگی طولانی او توجه بیشتری بشود و تیتروار از کنارشان عبور نکنیم.
یکی از قسمتهایی که در فیلم دوست داشتم توجه به رابطهی ادلاین بهعنوان یک مادر با دخترش بود؛ یک مادر جوان ۲۹ ساله با دختری که در طول زمان زن سالمندی شده، تضاد عجیب و غریبی را شکل میدهند. بازی «الن برستین» در نقش دختر او که با وجود سن بالایش، هنوز برای مامانش یک دختربچه است، شکل این ارتباط را بامزهتر کرده بود.
راستی فیلم یک «هریسون فورد» کوتاه و جذاب هم دارد، که کاش او و ماجرای عاشقانهی موثرش در قصه، پررنگتر از اینها ظاهر میشدند.
در کل با وجود ایرادهای فیلمنامه، جنبهی حسی فیلم را نسبتاً دوست داشتم و آن را برای یک بار تماشا کردن بدون توقع دیدن یک فیلم هنری فاخر و به قصد سرگرم شدن پیشنهاد میکنم.
●عاطفه اسدی●