من از کدام خیابان مشترک نروم
کدام روز به آبان مشترک نروم
چگونه بگذرم از خاطرات خیس کسی
و بیامان پی باران مشترک نروم
هنوز بوی تو را لابهلای ملحفهات
شمارش نفس سرد و نسبتاً خفهات
دوباره فکر تو را در سرم بغل کردم
دوباره خستهام از قیل و قال فلسفهات
دلم گرفته، دلم مثل قبلهایش نیست
شبیه ماهیام اینجا که تُنگ جایش نیست
قدم زدم که پر از کوچههای خسته شوم
کسی که از نفس افتاد و ردِّ پایش نیست
◾️
نشست پشت چراغی که اتصالی داشت
برای گریه شدن یک دلیل عالی داشت
به مرگ خیره شد و خواست تا فرار کند
چقدر در سر خود ایدهی محالی داشت
کتابخانهی خود را دوباره از بَر کرد
جهان کوچک خود را دوباره باور کرد
و عشق را وسط خانهاش به دار کشید
برای مردن خود یک خیال بهتر کرد
نوشت هر چه که او را به سمت تو میبرد
نوشت و نفرت خود را از عاشقی میخورد
کنار آمده با خود، به ترسها چسبید
نوشت میروم عشقم و بعد از آن میمرد…
◾️
غریبگی تنم روی تخت خواب عبوس
چقدر منتظرت مانده این زن مأیوس
به فکر سایهی جامانده از تصور تو
سقوط میکنم از خود درون این کابوس
سقوط کردهام از دستهای گمشدهات
دوباره پرت کنم توی لحظههای غلط
من اشتباه تو هستم مرا ادامه نده!
بگیر دست مرا از عذاب آنور خط
باران محمدی