با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صدهزار دیده تماشا کنم تو را
(فروغی بسطامی)
در خوانش سنتی از شعر فروغی بسطامی، ما با یک عاشق و یک معشوق مواجهیم؛ عاشق و معشوقی که سالهای سال نقشهای تکراری و مشابه را به عهده گرفتهاند. عاشق شیفتهی معشوق است و معشوق هزاران جلوه دارد و جذبکنندهی عاشق به طرق مختلف است.
اما در نقد ادبی جدید، معنا واحد نیست، متزلزل است و هر خوانندهای میتواند خودش نویسنده و بازتولید کنندهی متن باشد. رولان بارت، در نظریهی «مرگ مؤلف»، بر این نکته تأکید دارد که خواننده حق دارد متن را از زاویهی خودش معنا کند، حتی اگر برخلاف نیت شاعر باشد. در این جستار، بیت از معنای تثبیتشدهاش خارج شده و در بستری سیاسی اجتماعی، مجدداً بازخوانی شده است.
بدن، نگاه و قدرت: فوکو و پانوپتیکون(Panopticon)
در نظریهی میشل فوکو، نظارت یکی از مهمترین ابزارهای اعمال قدرت در جوامع مدرن است. در مدل پانوپتیکون نگاه همیشگی، حتی بدون حضور فیزیکی ناظر، موجب درونیسازی کنترل در افراد میشود. در این زمینه، «صدهزار دیده» در بیت فروغی دیگر بیانگر شدت عشق نیست، بلکه نشانهای از قدرت فراگیر ناظر است که در جامعهی مدرن، حضور خود را در همهجا گسترانیده است و همهی مردم را که همان «صدهزار جلوه» است، تحت نظر دارد. قدرتی که همهجا حضور دارد، همه را رصد میکند و حریم خصوصی برایش معنا ندارد.
وارونهسازی نقشها:ساختارشکنی دریدایی
در خوانش کلاسیک، «من» عاشق است و «تو» معشوق. اما اگر نقشها به کلی عوض شوند، چه میشود؟ اگر دیگر خبری از عاشق و معشوق نباشد، این «من» و «تو» چه کسانی میتوانند باشند؟ با توجه به نظریات ژاک دریدا، میتوان دید «من» به نهاد قدرت تبدیل میشود و «تو» نمادی از جامعهی گوناگون و همیشه در معرض دید. معنا دیگر ثابت نیست؛ بلکه دائماً در حال لغزش، تغییر و تضاد است. نگاه، نه فقط از سر دلبستگی، که ابزاری برای سلطه و تمایزبخشی است.
با توجه به توضیحات گفتهشده، میتوان دریافت که پیشرفت علم و نظریات جدید ادبی، میتواند معنای متون گذشته را تغییر دهد.
شعر فروغی بسطامی، اگرچه در ظاهر عاشقانه است، در خوانشی ساختارشکنانه به بازنمایی از جامعهی نظارتمحور تبدیل میشود. در این نگاه، رابطهی عاشقانه، استعارهای از مناسبات قدرت و سلطه است، و نگاه، ابزاری برای فرمانروایی.
#یادداشت از محمد نوری