در سینماسایه‌های این هفته، معرفی این فیلم‌ها را می‌خوانیم:

  • فیلم من هنوز اینجا هستم (I’m Still Here) /  سمیه شیخی
  • فیلم «شهر بچه‌های گمشده» (The city of lost children) / محبوبه عموشاهی

 

 فیلم من هنوز اینجا هستم (I’m Still Here)

یک درام تاریخی برزیلی است که در سال ۲۰۲۴ اکران شده است. کارگردان آن والتر سالس بوده و فیلم با همکاری برزیل و فرانسه ساخته شده است. بازیگران اصلی آن فرناندا تورس، سلتون ملو و فرناندا مونته‌نگرو هستند. فیلمنامه را موریلو هاوزر و هیتور لورگا نوشته‌اند.

داستان فیلم در دوران دیکتاتوری نظامی برزیل، در سال ۱۹۷۱ اتفاق می‌افتد. روبنس پایوا، یک سیاستمدار مخالف حکومت، روزی ناپدید می‌شود و هیچ‌کس نمی‌داند چه بر سر او آمده است. همسرش، یونیس پایوا، که مادر پنج فرزند است، جست‌وجوی خود را برای یافتن پاسخ آغاز می‌کند. در این مسیر با دشواری‌ها و خطرات بسیاری روبه‌رو می‌شود، اما حاضر نیست از تلاش خود دست بکشد. این فیلم روایتی احساسی از تلاش یک زن برای یافتن حقیقت و احقاق حقوق خود در دورانی سرشار از سرکوب و ترس ارائه می‌دهد.

این فیلم نشان می‌دهد که حکومت‌های دیکتاتوری چه اندازه رویکرد مشابهی در سرکوب دارند و سرنوشت انسان‌هایی که تحت سلطه چنین حکومت‌هایی زندگی می‌کنند، فارغ از مکان جغرافیایی، می‌تواند شباهت بسیاری داشته باشد، چه در برزیل، چه در ایران!!

فیلم من هنوز اینجا هستم فقط درباره‌ی سیاست و سرکوب نیست، بلکه نگاهی عمیق به زندگی خانوادگی و عشق میان اعضای یک خانواده نیز دارد. روبنس پایوا فقط یک سیاستمدار مخالف حکومت نبود؛ او یک پدر مهربان و همسری عاشق بود که هر لحظه‌ای را برای شادی خانواده‌اش غنیمت می‌شمرد. فیلم به زیبایی رابطه‌ی او با همسر و فرزندانش را نشان می‌دهد، از لحظات گرم و صمیمی کنار هم تا بازی‌های کودکانه با بچه‌ها و حمایت بی‌دریغ از همسرش، یونیس. این رابطه، بر پایه‌ی محبت و اعتماد ساخته شده بود، اما ناگهان با ناپدید شدن روبنس، همه‌چیز فرو می‌پاشد.

فیلم نشان می‌دهد که چطور یک حکومت توتالیتر، نه‌تنها مخالفانش را سرکوب می‌کند، بلکه زندگی عزیزانشان را نیز نابود می‌سازد. لحظات شیرین خانوادگی که زمانی مملو از خنده و عشق بود، حالا جای خود را به ترس، اضطراب و ناامیدی داده است. بچه‌ها دیگر پدری ندارند که شب‌ها برایشان قصه بگوید یا آن‌ها را در آغوش بگیرد. همسری که تا دیروز دلگرم حضور شریک زندگی‌اش بود، حالا باید میان ترس و امید، برای یافتن حقیقت بجنگد.

فیلم با قدرت نشان می‌دهد که حکومت‌های سرکوبگر، فقط جان مخالفان را نمی‌گیرند، بلکه لحظه‌های خوش یک خانواده را می‌دزدند. آن‌ها نه‌تنها آزادی را از مردم می‌گیرند، بلکه گرمای یک خانه را نیز خاموش می‌کنند. روایت فیلم، تلخ و دردناک است، زیرا نشان می‌دهد که چگونه یک خانواده که تنها خواهان زندگی آرام و شادی بودند، ناگهان قربانی سیاست‌های ظالمانه‌ی یک حکومت می‌شوند.

با این حال، من هنوز اینجا هستم فقط درباره‌ی درد و رنج نیست. فیلم قدرت عشق و ایستادگی را نیز به تصویر می‌کشد. یونیس تسلیم نمی‌شود؛ او برای خانواده‌اش می‌جنگد، برای حقیقت می‌جنگد، و در برابر ترسی که حکومت می‌خواهد به او تحمیل کند، مقاومت می‌کند. فیلم نشان می‌دهد که حتی در تاریک‌ترین لحظات، عشق و امید هنوز زنده‌اند، حتی اگر حکومت‌ها بخواهند آن‌ها را خاموش کنند.

بازی بازیگران، به‌ویژه فرناندا تورس، بسیار درخشان بود. تدوین و فیلم‌برداری نیز از کیفیت بالایی برخوردار بود. این فیلم در اسکار جایزه بهترین فیلم بین‌المللی را دریافت کرد و در بخش‌های بهترین فیلم و بهترین بازیگر زن (فرناندا تورس) نیز نامزد شد. در گلدن گلوب، تورس جایزه بهترین بازیگر زن را دریافت کرد و فیلم نیز در بخش بهترین فیلم خارجی نامزد شد. در جشنواره فیلم ونیز نیز والتر سالس جایزه شیر نقره‌ای بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. تماشای این فیلم برای مخاطبان ایرانی که از نزدیک با چنین روایت‌هایی مواجه بوده‌اند، بسیار ملموس، غم‌انگیز و تأثیرگذار خواهد بود.

● سمیه شیخی ●

 

********

 

فیلم «شهر بچه‌های گمشده»/ The city of lost children

کارگردانی این فیلم «ژان پیر ژونه»  است و محصول سال ۱۹۹۵ است. فیلم روایت شهری خیالی‌ست که دانشمندی به نام «کرنک» با بازی «دنیل امیلفورک» در آن بچه‌های کوچک را می‌دزدد تا از خواب‌هایی که می‌بینند و تخیلاتشان استفاده کند.

فیلم مثل فیلم‌های دیگر ژان پیر ژونه مثل «املی»، «اغذیه‌فروشی» و «میک‌مکس» دنیایی سوررئال و فانتزی دارد. فیلم همچنین پر است از شخصیت‌های ویژه و منحصربه‌فرد که هرکدام بخشی از روایت را پیش می‌برند و فیلم بدون هرکدام آنها ناقص است.


فیلم دنیای متفاوتی را خلق می‌کند که رؤیا، تخیل و جوانی محوریت آن را تشکیل می‌دهند و دنیایی کاملاً متفاوت با دنیای بیرون و عادی را به تصویر می‌کشد. فیلم علاوه‌بر اینکه دنیایی فانتزی و سوررئال را به تصویر می‌کشد به رابطه‌ی بین «وان» و «میته»، دو شخصیت اصلی فیلم، می‌پردازد و ما را از نظر احساسی نیز با خودش همراه می‌کند.

موسیقی فیلم، ساخته‌ی «آنجلو بادالامنتی»، ما به فضای رازآلود فیلم فرو می‌برد. نه تنها موسیقی بلکه صداهای مختلف مثل صدای پا، صدای حشره یا صداهای دیگر در سکانس‌های مختلف فیلم با همراهی موسیقی ما را هرچه بیشتر با فضای درونی فیلم همراه می‌کنند. فیلم را دوست داشتم و دیدنش را پیشنهاد می‌کنم.

● محبوبه عموشاهی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *