«بمبهای خستهای»
به مادرانِ بی پسر
به دختران بی پدر
به جرمهای مختصر
بگو که: دار تموم شده
جنازههای تازه رو
به دست باد درو کنید
بسکه به سینه سنگ زدید
سنگ مزار تموم شده
به لمسها اشاره کن
«تماسها رو قطع کنید»
بگو بدون رحم، چون
وقت قرار تموم شده
به «گوشبهزنگ جاده»ها
بگو که سوتِ گوشته
هزار شهرِ قبل از این
ریل قطار تموم شده
بگو: کدوم قمار باز؟
باختن و یا که باختن
که هر چی مونده باخته
میز قمار تموم شده
بگو: خلاص، به عاشقا
و بیشناسنامهها
ثبتِ جرایم دلِ
سابقهدار تموم شده
به قلعهها و شاهها
و شطّ رنجِ زندگی
تا پات به بازیشون کشید
بگو: سوار تموم شده
به عابرای بیخبر
که تختهگاز میگذرن
دست تکون بده، بگو:
بزن کنار! تموم شده
بگو درودگرا بگن:
درود به میز و صندلی!
عمر درختای بلند
و ریشهدار تموم شده
به آسمونِ توی بند
عکس پرنده هدیه کن
بگو: بگیر علیالحساب
حصر و حصار تموم شده
به کولبرانِ کوه صبر
به کوه صبر، مادرت
اگرچه که عجالتاً
بگو که: کار تموم شده
تو، مادیان مردهروح
تو، گلهی رمیدهتن
برقص، برقص و گریه کن
فصل شکار تموم شده
به قرصهای واشده
که کلهپات میکنن
پا بده چون که واقعاً
پای فرار تموم شده
به مینهای زیر پا
به «بمبهای خستهای»
بگو: مسیر بغض ما
به انفجار تموم شده
«آهای نفس مطمئن!
رجوع کن به ذات خود
چه راضی و چه نارضا» *
که اختیار تموم شده!
به بچهام بگو پدر
میخواست نفهمی ولی اون
نمرده که، حقیقتاً
زیر فشار، تموم شده
شایان اکبری
* يا أيتها النفس المطمئنة ارجعي إلى ربک راضية مرضية
سورهی فجر آیات ۲۷ و ۲۸