در سینماسایههای این هفته میخوانیم:
• معرفی «به بالا نگاه نکن!»؛ فیلم پرستارهی «آدام مککی»/ مینا خازنی
• معرفی «کنت»؛ جدیدترین ساختهی «پابلو لارائین»/ عاطفه اسدی
• معرفی «پسران نروژ»؛ یک اقتباس اتوبیوگرافیک ساختهی «ینس لین»/ محبوبه عموشاهی
فیلم don’t look up به کارگردانی آدام مککی و محصول سال ۲۰۲۱ است.
این فیلم که پر از ستاره است، [ستارههایی مثل لئوناردو دیکاپریو، جنیفر لارنس، متیو پری، کیت بلانشت، مریل استریپ و…] در ژانر کمدی است و یک فضای آخرالزمانی توام با Science fiction دارد و درصدد خلق یک دیستوپیا و القا کردن یک تصویر التهابگونه در ذهن مخاطب است.
⚠️ [در این بخش، داستان کلی فیلم اسپویل میشود.]
داستان این است که دکتر رندال میندی (با بازی لئوناردو دیکاپریو) که استاد اخترشناسی است و دانشجویش کیت دیبیاسکی (با بازی جنیفر لارنس) وقتی در حال انجام تحقیقات بودند، متوجه شدند که شهابسنگ بسیار بزرگی در حال نزدیک شدن به زمین است و فقط شش ماه تا رسیدن به کرهی زمین و نابودی نسل بشر فاصله دارد و آنها فرصت کمی دارند که چارهای بیاندیشند تا بتوانند زمین و ساکنینش را نجات بدهند. برای حل این مشکل و به امید دریافت کمک از دولت به کاخ سفید میروند و وقتی که از طرف رئیس جمهور وقت (با بازی مریل استریپ) ناامید میشوند، سر از رسانههای تلویزیونی درمیآورند و درواقع این شهابسنگ آخرالزمانی به عنوان مقدمه برای این فیلم، بهانهای میشود برای خلق موقعیتهای کمدی در مورد مسئولیت دولت، رسانه، نحوهی جریانسازی سیاسی و رفتارهای اجتماعی در شرایط بحرانی.
فیلم با استفاده از یک مفهوم استعاری برای پایان زندگی روی زمین، در تلاش است تا نقدهایی را به سیاستهای جهانی علیالخصوص سیاستهای ایالات متحده وارد بکند. فضای طنزگونهی فیلم نیز به کمک کارگردان میآید تا دست او برای وارد کردن انتقاد به فردی در سطح رئیس جمهور باز باشد؛ اما به زعم من، کارگردان خیلی درراین امر موفق نشده و این انتقادها تا حدود زیادی در سطح باقی ماندهاند. با وجود مهیا بودن پتانسیل و ظرفیت قابل قبول به منظور ورود فیلم به لایههای سیاسی، اجتماعی و فلسفی برای نشان دادن رفتارهای انسانی در مواقع بحران و مفاهیمی مثل زندگی و نابودی، کارگردان از یک سری مفاهیم دمدستی و قابل حدس برای نشان دادن جهانبینی خودش استفاده کرده است و همین مسئله باعث شده که این فیلم در یک سطح کاملاً متوسط (از دیدگاه نگارنده) باقی بماند، با وجود اینکه در مدت زمان حدوداً دو ساعت و نیمهی فیلم، زمان کافی وجود داشت که فیلم از دید سیاسی و اجتماعی به عمق رسیده و بتواند خودش را از یک فیلم صرفاً کمدی نجات دهد.
البته بین مخاطبان در رابطه با این فیلم کاملاً دو دستگی وجود داشت، عدهای آن را تحسین کرده و عدهای نظر کاملاً متفاوتی داشتند. در کل به نظر میرسد که استقبال از این فیلم قابل توجه بوده و من هم آن را برای سرگرمی پیشنهاد میکنم.
● مینا خازنی اسکویی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
.
ژنرال پینوشه، خونآشام ۲۵۰ سالهای است که میخواهد یک تصمیم مهم برای ادامهی زندگیاش بگیرد!
پابلو لارائین در El Conde در خلاقترین شکل خود ظاهر شده و با اینکه یک شخصیت حقیقی را سوژه قرار داده، اما دیگر سراغ ساخت درامی زندگینامهای نرفته است. فیلم فضایی فانتزی و هجوآلود دارد و از نظر بصری هم قابهای سیاهسفیدش جذابند. حتی اگر بحث نمادین فیلم از جایی به بعد خیلی مستقیم و رو بشود، حتی اگر در نیمهی دوم، تازگی ایدهی اولیه دیگر از دست برود و روایت تاحدی آسیب ببیند، ریتم کند بشود و بیش از آنکه فیلم یک کار خلاق بماند، بهویژه در پایانبندی شعارزده به نظر بیاید، اما El Conde توانسته با طنز و هجو، هم دیکتاتور شیلی را نقد کند و هم فقط محدود به او نشود، بلکه استعارهای باشد از ظلم و کشتار تمام دیکتاتوران تاریخ و خانوادهشان… و آن دیالوگ خوب که فرزندان پینوشه، میگویند چون از بچههای بقیهی دیکتاتورهای مهم کمتر دزدی کردهاند، پس دقیقاً دزد محسوب نمیشوند!
فیلم را برای یک بار تماشا پیشنهاد میکنم.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم «پسران نروژ»/ Sons of Norway به کارگردانی «ینس لین» و محصول سال ۲۰۱۱ است.
فیلم روایت پسر نوجوانی به نام «نیکلای» با بازی «اسموند هوگ» است که با پدر و مادر و برادر کوچکتر از خودش زندگی میکنند. فیلم با جشن کریسمس و مهمانی خانوادگی شروع میشود و به دنبال اتفاقی که برای یکی از اعضای خانواده میافتد روایت فیلم پیش میرود.
فیلمنامه نوشتهی «نیکلای فروبنیوس» و اقتباسی از برشی از رمانی اتوبیوگرافیکی به نامTeori & praksis نوشتهی خود نیکلای فروبنیوس است.
فیلم دارای لایههای فلسفی و روانشناختی است و بهویژه بر شخصیت نیکلای در فیلم و واکنش او به اتفاقات دنیای اطرافش متمرکز میشود. همچنین از دریچهی رابطهی منحصربهفرد پدر خانواده به نام «مَنوس» که نقش او را سون نوردین بهخوبی بازی کرده است با پسرش نیکلای در طول فیلم، به احساسات درونی هر دو شخصیت راه پیدا میکنیم.
محوریت فیلم شاید به تصویر کشیدن فردیت انسانها در تقابل با جامعهی اطرافشان است و عصیان فردیت آنها را در مقابل کلیت اجتماع نشان میدهد. موسیقی در فیلم یکی از المانهای مهم روایت است و شخصیتها از این یکنواختی، یکسانی و سردی جامعهی بیرونی به آن پناه میبرند.
فیلم را خیلی دوست داشتم و از نظر احساسی با خیلی از سکانسهای فیلم همراه شدم و گریه کردم. فیلم را برای دیدن پیشنهاد میکنم.
● محبوبه عموشاهی ●