[با احترام به مجموعه‌شعر «در ستایش ناامیدی» نوشته‌ی دکتر سید مهدی موسوی]

پرسه در شهر‌ می‌زنیم آرام
ما شبیه غریبه‌ها هستیم
گم شدن، یک علاقه‌ی ابدی
آخرِ کوچه‌های بن‌بستیم

صبح تا شب، مسیرِ بی‌مقصد
داخل‌ جوب‌ها مچاله شود
مثل تزریقِ کافئین در رگ
شورِ دیوانه‌وار تا به ابد

مزّه‌ی قهوه روی لب‌های
کارمندان هر اداره نشست
کار و کار و شبانه هم در کار
[استراحت، مزاحم کار است!]

روی میز اداره رفتیم و
روی کیبورد کامپیوترها
در خیال فرار افتادیم
مثل ویروسْ توی سِرورها

ردِّ شاشیدنِ دو کارگریم
بی‌تفاوت به بوی آمونیاک
جِرمِ دندانِ در بوروکراسی
ما به فکر شکستن مسواک

روی دیوارهای سیمانی
ما دو تا‌ مثل یک گرافیتی
در شلوغی شهر، در بغلت
مثل سیگارم و تو کبریتی

پرسه در شهر می‌زنیم آرام
در خیابانِ خسته‌ی بدمست
می‌نویسیم در ستایشِ شب
[ناامیدی، علاج این شهر است!]

پویا خازنی اسکوئی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *