در فرشته‌های کاغذی این هفته، با معرفی دو مجموعه‌داستان‌ کوتاه کنار شما هستیم:

• «کتابخانه‌ی‌ بابل و ۲۳ داستان دیگر»؛ «خورخه لوئیس بورخس»/ محبوبه عموشاهی

• «قدم‌به‌خیر مادربزرگ من بود»؛ «یوسف علیخانی»/ عاطفه اسدی

کتاب «کتابخانه‌ی بابل و ۲۳ داستان دیگر» نوشته‌ی «خورخه لوئیس بورخس» در سال ۱۹۴۰ است که توسط «کاوه سیدحسینی» ترجمه و نشر «نیلوفر» آن را منتشر کرده است.

کتاب همان‌طور که از اسم آن مشخص است تشکیل شده از داستانی به نام کتابخانه‌ی بابل و ۲۳ داستان دیگر مثل مرد مرده، انتظار، دیسک و کتاب شن و…

فرم‌های متفاوت داستان‌ها یکی از جذابیت‌های کتاب است، به‌طوری‌که در جاهایی فرمی ضدداستانی پیدا می‌کنند یا در جاهایی تبدیل به مقاله می‌شوند. داستان‌های کتاب انگار در ناکجاآباد اتفاق می‌افتند و مکان یا زمان در آنها مفهومی ندارند. مثل این است که داستان‌ها تمام قیدوبندها و مرزهای جهان واقعی را می‌شکنند و جهانی نو خلق می‌کنند.

از بین داستان‌های این مجموعه شاید مهمترین آنها داستان کتابخانه‌ی بابل باشد. در این داستان، بورخس از زاویه‌دید اول شخص، کتابخانه‌ای بی‌نهایت را به تصویر می‌کشد که هر کتابی که ممکن است در جهان نوشته شده باشد در آن وجود دارد. کتاب‌هایی که دارای ویژگی‌های منحصربه‌فرد هستند و تابه‌حال نمونه‌ای از آنها وجود نداشته است. در همین راستا می‌توان گفت که داستان کتابخانه‌ی بابل و همچنین داستان‌های دیگر کتاب پر از نمادهای مختلف هستند.

فضایی که بورخس در داستان‌های کوتاه مجموعه خلق می‌کند پر از ایده‌های خلاقانه، تصویرها و فضاسازی‌هایی رازآلود و رؤیاگونه هستند. فضاهایی که آدم را از دنیای واقعی با تمام قانون‌ها و نظم و مرزبندی‌هایش جدا می‌کنند و در دنیای خیال که فارغ از هر زمان و مکانی است، غرق می‌کنند. کتاب را دوست داشتم و برای خواندن پیشنهاد می‌کنم.

● محبوبه عموشاهی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

مجموعه‌‌داستان «قدم‌به‌خیر مادربزرگ من بود» را خواندم نوشته‌ی «یوسف علیخانی». می‌دانم که این مجموعه بعداً با نشر و طرح جلد دیگری منتشر شده است اما نسخه‌ای که من خواندم، چاپ اول با نشر «افق» بود، زمستان ۱۳۸۲. این کتاب برای دریافت چند جایزه نامزد شده و تعدادی را هم برده است، از جمله جایزه‌ی ویژه‌ی شانزدهمین جشنواره‌ی روستا.

کتاب شامل دوازده داستان کوتاه است و در روستایی به اسم «میلک» اتفاق می‌افتد. شاید مروری بر نام داستان‌ها کمک کند به تجسم اینکه‌ در چه فضایی رخ می‌دهند:

«مرگی ناره»، «خیرالله خیرالله»، «رعنا»، «یه لنگ»، «مزرتی»، «آن‌که دست تکان می‌داد زن نبود»، «کفتال پری»، «میلکی مار»، «سمک‌های سیاه‌کوه میلک»، «قدم‌به‌خیر مادربزرگ من بود»، «کفنی» و «کرنا».

این داستان‌ها اگرچه می‌توانند به‌طور مستقل هم خوانده بشوند اما به نظر من خیلی به هم متصلند؛ نه صرفاً از نظر روایی بلکه به نظرم مخاطب نیاز دارد از ابتدای کتاب شروع کند و در فضای آن قرار بگیرد تا پیش‌زمینه برای درک و لمس داستان‌های بعدی در ذهنش ایجاد شود و یکباره پرت نشود وسط روستای میلک.

داستان‌ها همگی حال و هوایی سورئال دارند و جادو و باورهای خرافی اهالی روستا که تقریباً سوژه‌ی اصلی تمام آن‌هاست، این فضای سورئال را ایجاد کرده. از این نظر کتاب من را خیلی یاد «عزاداران بیل» از «غلامحسین ساعدی» انداخت؛ چرا که آن کتاب هم داستان‌هایی است از اهالی یک روستا درآمیخته با المان‌های هولناک و خرافه. و به نظرم داستان‌ها بیش از آنکه شخصیت‌محور باشند یا قصه‌گو، متکی به فضا هستند.

نثر علیخانی روان است و کشش خیلی خوبی دارد، اما از آنجایی که علاوه‌بر دیالوگ‌ها، در متن اصلی هم خیلی از اصطلاحات لری استفاده شده، ممکن است رشته‌ی افکار خواننده موقع خواندن مدام پاره شود چرا که نیاز دارد برود سراغ زیرنویس‌های کتاب و یا حتی درباره‌ی کلمه‌ای سرچ بکند.

علیخانی این مجموعه را بعدها همراه دو کتاب دیگرش، به شکل یک «سه‌گانه» در یک جلد منتشر کرده است. من چون کتاب دیگری از او نخوانده‌ام فقط می‌توانم این داستان‌ها را با خودشان مقایسه کنم و بگویم که خواندنشان تجربه‌ی جذابی بود. به‌ویژه از نظر توجه به جزئیات، توصیف و تصویرسازی، من از این کتاب لذت بردم. وجه سلیقه‌ای‌اش هم این است که من داستان‌های دارای زیرمتن سنتی را که در محیط روستا اتفاق می‌افتند، دوست دارم. اما در کل فکر می‌کنم با اینکه این کتاب عالی نیست اما ما نویسندگان جوان خیلی نیاز داریم کشورمان را بهتر بشناسیم، نگاه ریزبین و دقیق داشته باشیم و مشاهده‌گر خوبی باشیم، از قصه‌های قدیمی و واقعیت‌ها برای کارهایمان ایده بگیریم و شنونده‌ی خوبی باشیم، و شاید کتاب‌هایی از این دست بتوانند در این زمینه مفید باشند.

خواندن کتاب را پیشنهاد می‌کنم.

● عاطفه اسدی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *