ستون فرشتههای کاغذی این هفته با معرفی دو کتاب بهروز است که مشخصاً به سرکوب تن زنانه به شکلهای مختلف میپردازند:
عاطفه اسدی «فرزند پوشالی» از «طاهر بن جلون» نویسندهی مراکشی – فرانسوی را معرفی کرده،
و مینا خازنی یادداشتی بر نمایشنامهی «پیکر زن همچو میدان نبرد در جنگ بوسنی» نوشتهی «ماتئی ویسنییک» نوشته است.
همچنین قبلاً از این دو نویسنده، بهترتیب کتابهای «تأدیب» و «ریچارد سوم اجرا نمیشود» در این ستون معرفی شده است.
«فرزند پوشالی» عنوان رمانی است نوشتهی «طاهر بن جلون»، نویسندهی مراکشی ۷۸ ساله، که البته او را بهعنوان نویسندهای فرانسوی – مراکشی میشناسند. بن جلون تمام آثارش را به زبان فرانسه نوشته، اما یکی از مهمترین نویسندههای مغربزمین محسوب میشود که نخستین بار جایزهی ادبی گنگور را برنده شده است. البته، او این جایزه را به خاطر رمان دیگری برده که «شب قدر» نام دارد و بهنوعی، دنبالهای است بر فرزند پوشالی.
ترجمهی تحتاللفظی عنوان اصلی کتاب، «فرزند خاک» میشود. «نجمه موسوی» این کتاب را به فارسی برگردانده و در سال ۱۹۹۶ با نشر باران سوئد منتشرش کرده است. این نخستین اثری است که از بن جلون به فارسی برگردانده شد و خوانندگان فارسیزبان را با جهان داستانی او آشنا کرد.
قبل از نوشتن خلاصهای بر داستان، باید اشاره کنم که بهتر است صفحات ابتدایی کتاب، یعنی صفحات بعد از شناسنامه که شامل مصاحبه با نویسنده + یک صفحه مقدمه هستند را رد کنید و مستقیم بروید سراغ متن.
داستان فرزند پوشالی، روایت زندگی مردی است به نام «احمد»، که در سالهای ابتدایی جوانی ناگهان دچار بحرانی هویتی میشود؛ بحرانی که به آن مشکوک بوده اما توان و جرأت ابراز حسش یا سؤال پرسیدن دربارهی آن را نداشته است. از چیستی و جنس این بحران هم چیزی نمینویسم، تا لذت کشف و گره داستانی اصلی (که مقدمهی کتاب آن را بهوضوح تعریف کرده) لو نرود و بماند بهعهدهی مخاطب.
میشود گفت محوریت اصلی این کتاب از لحاظ مضمونی، چهرهی سرکوبشدهی زن در جوامع مردسالار است؛ جایی که زن بودن ضعف محسوب میشود و صدای زنانه، خاموش است و وجودش دائم در نقشهای مختلف مادر، همسر، دختر و خواهر، به حاشیه رانده میشود.
نثر کتاب روان و گیرا است، اما اگر مثل من خسته میشوید از اینکه در میان انبوهی از جملات توصیفی و جملهقصارهای یادداشتکردنی، قصه بیرون بکشید، همین نثر روان و جذاب شما را خسته هم خواهد کرد. البته یک نکتهی کوچک میشود اضافه کرد که با انتخاب برخی کلمات خیلی سنگین و ثقیل توسط مترجم میشود موافق نبود، اما به نظر میآید او کوشیده سختی، شاعرانگی و اصالت نثر بن جلون را تا جایی ممکن، حتی به قیمت استفاده از کلمات سنگین، حفظ کند.
از نظر فرم، کتاب درواقع در بخشهایی، راویهایش عوض میشوند و هر کسی از جمله نقّالی که ابتدای قصه شروع به تعریف این ماجرا کرده، خطوط دفترخاطرات احمد، یا مردم شنونده، تبدیل به راوی میشوند.
من در نیمهی کتاب، من در نیمهی کتاب، از روند کند داستانی خسته شده بودم. داستانی را که بهکندی پیش میرفت در میان انبوهی از جملات قصار و بیان شاعرانه، ذرهذره بیرون میکشیدم. از آنجایی که برای مثال در زمینهی سایر عناصر داستانی مانند شخصیتپردازی، تقریباً بهجز شخصیت اصلی، حضور بقیهی آدمها تیپیک است (پدر زورگوی مستبد، مادر منفعل، یا خواهرهایی که زنانی نامرئی و بیارزش هستند کنج خانه)، تنها چیزی که کمی خستگیام را در کرد، همین فرم کار بود که در انتها و بهخصوص بخش پایانبندی، از کلیت اثر جذابتر شد و تکنیک و خلاقیت نویسنده را نشان داد. بدون اسپویل میتوانم بگویم پایانبندی گویی شیوهای انتخابی دارد و حتی شک به مسئلهی حضور راوی نامطمئن در اثر را هم پررنگتر میکند.
من کتاب را برای خواندن پیشنهاد میکنم. هرچند مطمئن نیستم که به این زودیها بروم سراغ ادامهاش (شب قدر). فکر میکنم خواندنش ضروری نیست چون فرزند پوشالی به تنهایی هم کتابی است کامل.
در انتها بخشی از مصاحبهی نویسنده را میآورم که اول کتاب قرار دارد. اگرچه با نظری که او دربارهی ارج نهادن به زنان در مذهب بیان میدارد موافق نیستم و فکر میکنم حتی نوشتهی خودش هم (خط کلی داستانی و کفرگویی شخصیت اصلی) با خودش موافق نیست، اما بههرحال از جملات زیر خوشم آمد و با اینکه مستقیماً به محتوای کتاب مربوط نیست اما دوست دارم معرفیام را با آنها تمام کنم تا گوشهای از جهانبینی نویسنده را هم به معرفی کتابش اضافه کرده باشم:
«هرجا برویم، کشورمان ما را تعقیب میکند. حتی اگر بخواهیم فراموشش کنیم. حتی اگر ریشه و اصلیتمان را پس بزنیم، باز در جایی به آن پیوند خوردهایم. دیدهایم نویسندگان ناراضیای که از شرق آمده بودند و نمیخواستند حرفی راجعبه کشورشان بشنوند، ولی کشورشان در آثارشان حضور داشت. فکر میکنم اگر امروز ایرانیها از کشورشان بیرون هستند، کشورشان در آنها به زندگی خود ادامه میدند. یک کشور را انسانهای آن میسازند -البته که خاک و زمینی هم هست- ولی اصل انسانها و روابط آنهاست که یک کشور را میسازند.»
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
نمایشنامهی «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی»، نوشتهی ماتئی ویسنییک است که با ترجمهی تینوش نظمجو و توسط نشر نی در ایران منتشر شده است.
این نمایش برای اولینبار در ایران، در جشنوارهی فجر سال ۸۴، توسط گروه اتوپیا به کارگردانی تینوش نظمجو و بازیگری مهشاد مخبری و فریبا کامران اجرا شد.
روایت به صورت یک درام رئالیستی و درست مانند گزارشهای یک ژورنالیست از میدان جنگ بوسنی پیش میرود و بسیار تصویرمحور است.
نمایشنامه دو شخصیت اصلی بهنام دورا و کیت دارد که از دو فرهنگ کاملاً متفاوت آمدهاند و تجربهی زیستهی متفاوتی دارند.
کیت روانشناسی است که برای پشتیبانی نیروهای کشف جسد به جنگ اعزام شده است و دورا زنی است که مورد تجاوز سربازان دشمن قرار گرفته و در بیمارستان روانی بستری است؛ ما در این نمایشنامه دیالوگهای بین این دو نفر را میخوانیم.
واقعیت تلخ و گزندهی جنگ، کشتار انسانها و تجاوز، به کلیت این روایت فضایی جدی میدهد.
در خلال دیالوگها، به مفهوم زن و لایههای روانی مسئلهی تجاوز در جنگ پرداخته میشود. دورا میگوید که پیکر زن مثل داراییهای طرفین جنگ انگاشته میشود و تجاوز نه از روی شهوت افسارگسیخته بلکه به جهت تحقیر طرف مقابلِ جنگ انجام میشود. تجاوز به بدن زن دقیقاً مثل تخریب خانههای کشور مقابل در نظر گرفته میشود و به همین دلیل است که تجاوز در طول تاریخ بشر در جنگها همواره موضوعی تکرارشونده است.
این نمايشنامه در عين حال كه روان، ساده و بدون پیچیدگی خاصی پیش میرود اما به نظر من به جهت اینکه مخاطب را از لحاظ حسی به فکر وا میدارد و او را درگیر میکند، سهل ممتنع است. نکتهی بعدی این است که روایت با وجود گزارشگونه بودن در بعضی صحنهها، از قصه غافل نمیشود و از این طریق برای مخاطب کشش ایجاد میکند.
۱نویسنده در نشان دادن دو شخصیتی که از فرهنگهای مختلف آمدهاند و البته یکی از آنها خود را متعلق به هیچ کشوری نمیداند، موفق بوده و توانسته فضای احساسی قابل تاملی را خلق کند که شاید به تجربهی زیستهی خود او نیز بیارتباط نباشد. او نویسندهای است که ميان دو فرهنگ زندگی کرده است. او مردی است كه رومانیاییتبار است ولی به جهت ممنوعیتهای سیاسی و اجتماعی و سانسورهایی که در کشورش با آنها مواجه شده است، برای ادامهی فعالیتهای هنری و ادبیاش به فرانسه رفته و بیشتر زندگیاش را در آنجا گذرانده است. رژیم کمونیستی رومانی او را و نوشتههایش را توقیف کرد اما اکنون او به عنوان یکی از مطرحترین نویسندههای رومانیاییتبار شناخته میشود.
● مینا خازنی اسکویی●