(۱)
سلام لیلا! شلاقخورده! زجرکشیده!
سلام ویرانه! درددیده! رنگپریده!
شکسته، ریخته، حیران و گیچ بود صدایت
سلام دادی و بنداژپیچ بود صدایت
– چطور استی؟ [فردا که سالمرگ امید است]
هوای کابل این روزها سیاه و سفید است
بگو که شاعر بدمست زنده مانده نمانده
کسی که زخم تو را بست زنده مانده نمانده
چه بادهای بدی بود… قاصدک چه شد آخر
کسی که خون تو را شست از سرک چه شد آخر
بگو کتابفروشی، بگو که کافه چطور است؟
نفس کشیدن در لحظهی اضافه چطور است؟
بگو ادامهی این ماتم بزرگ چگونه است؟
نفس کشیدن بین دهان گرگ چگونه است؟
سلام لیلا! با گرگ هار پنجه به پنجه
سلام لیلا، ای جیغ سرخ زیر شکنجه
به دست باد رها بود روستا چه شد آخر؟
هزارویکشب خواندی دعا، دعا چه شد آخر؟
چطور استی؟ ارّه در استخوان. چه بگویم؟
نمانده نانی بین زبالهدان چه بگویم؟
اتاق، اتاق نماندهست و شانه، شانه نمانده
دکان کلیهفروشی شدهست، خانه نمانده
تو تکهتکه شدی از برای دین مقدس
کسی نبود که گورت کند پرندهی بیکس
– در این سیاهی مطلق که «آفتاب نیامد»
دعا بهخاطر نان خواندم و جواب نیامد
دعا بهخاطر مکتب، دعا بهخاطر کار و…
دعا بهخاطر گلهای ناامید انار و…
بگو چه میشد اگر که ترانه جرم نمیبود
اگر که گریهی من کنج خانه جرم نمیبود
نکرد کاری فریاد، اعتراض، دعا نیز
کنار قاتل ما ایستاده است خدا نیز
اگر به کشتن من، قاتلم شتاب نمیداشت
بگو چه میشد اگر قتل من ثواب نمیداشت
خدا میان بداخلاقیاش سقوط نمیکرد
میان اینهمه آدمکشی سکوت نمیکرد
تو تکهتکه، تو ویران شدی و گریه نکردی
فدای آیت قرآن شدی و گریه نکردی
زمین شبیه سر نشئهایست گیچ گل من
به این حباب دلت را مبند هیچ گل من
بس است هر شب یک دین تازهکار نداریم
برای مکتب رفتن اجازهکار نداریم
بس است! کاسهی این شهر واژگون شده! بس نیست؟
بس است! هر خط تاریخ جوی خون شده! بس نیست؟
اگر به زاری باشد هوا، نیاز نداریم
بهشت مال شما باد ما نیاز نداریم
سلام لیلا! آلالهزار زخمی تیشه
سلام لیلا! شرمندهی توایم همیشه
[بمان در آخر این شعر خسته نعره برآرم
برای بستن این حفره چسب زخم ندارم]
* گفته بود نام من صبور حسینی است، اما دوست دارم لیلا صدایم بزنید. بعد از تسلط طالبان بر افغانستان، در نخستین روز زمستان ۱۴۰۰ بر لیلا حمله شد. اندکی بعد نوار ویدیویی از او منتشر شد که میگفت پستانها و بیضهاش را سوخته و او را شلاق زدهاند.
(۲)
اگر که خاک شود خشت خشت گنبد چه؟
اگر فرو برود لاله زیر مرقد چه؟
شراب ریخته باشم اگر به حلق زمان
اگر که ساعت به سمت چپ بچرخد چه؟
اگر که علت دیوانگیم رفتن توست
حساب الکل هشتاد و چند درصد چه؟
حساب مصرف برق و حساب نان و شراب
حساب سگرت ارزان و دود ممتد چه؟
بد است حالت ما، بیش از آنکه فکر کنی
اگر که حال جهان بیش از این شود بد چه؟
مرا قسم به کلام خدای خود دادی
کلام پاک خداوند را به مرتد چه؟
بمان که ماه بمیرد، زمین دو پاره شود
ولی تو باید باشی!
اگر نباید چه؟
سوال کردم که: دوستم نداری نه؟
جواب دادی: شاید. بگو که شاید چه؟
(۳)
مانند عطری روی تنپوش تو میمانم
مانند آهنگی فراموش تو میمانم
دست تو را در جیبهایم گرم میسازم
یک شاخهی گندم سرِ گوش تو میمانم
در سینهام محکم فشردم بازوانت را
گفتی که تا مرگم در آغوش تو میمانم
سر نیست، انباری است از باروت و بغض… آنرا
با گریهای آرام بر دوش تو میمانم
گفتم بگو که دوستم داری، نمیگویی
یک بوسه بر لبهای خاموش تو میمانم
رامین مظهر
حرفی ندارم فقط دلم برای مظلومیتمون میسوزه
واسه دختری مثل لیلا و واسه مردان و پسرانی که غیرت دارند یعنی جون می کنند که از جان و مال و ناموسشان نگه داری کنند و نمی شود
آخ که لیلا چه کردی بامن
این اشعار میتونه یککشور رو تغییر بده