«هزاروچند شب» رمانی است عاشقانه با لایه‌های فلسفی و اجتماعی، که تیر ماه ۱۴۰۰ در پنج فصل و ۶۳ بخش منتشر شده است. در زمینه‌ی فرم این اثر، خیلی خلاصه می‌شود گفت که نویسنده با استفاده از تکنیک قاب‌بندی که یکی از تکنیک‌های روایی در داستان‌نویسی است، مخاطب را همراه کرده و دنبال خودش می‌کشاند. در این تکنیک، یک داستان توسط داستان دیگر قاب‌بندی می‌شود و به همین ترتیب، رمان ادامه می‌یابد. درواقع، هزاروچند‌شب هم مثل حکایت‌های«هزار و یک شب»، داستان‌ها و خرده‌روایت‌هایش، از دل داستان‌ها و روایت‌های دیگر بیرون می‌آید، اما ضمن حفظ این شباهت در فُرم، هزار و چند شب یک فرق بزرگ با حکایت‌های شهرزاد دارد: در هزاروچند شب، این‌بار شخصیت مرد داستان است که در جایگاه راوی قرار می‌گیرد، و دیگر راوی آن شهرزاد قصه‌گوی مشهوری که می‌شناسیم، نیست که برای به تعویق انداختن مرگش توسط شهریار، هر شب قصّه‌های جذابی به هم ببافد که از دل قصّه‌های دیگر بیرون می‌آیند.
تقریباً کل اثر، به صورت فلش‌بک تعریف می‌شود. راوی اصلی هزاروچند شب «حسین صادقی» که یک نویسنده است، در ابتدای رمان به دلایلی مورد هدف گلوله قرار می‌گیرد و پس از آن تقریباً در کل کتاب، دارد به این فکر می‌کند که چرا باید رویش اسلحه بکشند؟ او برای یافتن این پاسخ، شروع می‌کند به قصّه‌پردازی در ذهنش.
حسین صادقی با خاطراتی که از دل خاطرات دیگر بیرون می‌آیند، چند ثانیه  زمان باقی‌مانده بین شلیک گلوله تا رسیدن آن به بدنش و مرگ را به تاخیر می‌اندازد و این خاطرات تقریبا ۴۰۰ صفحه‌ای، فقط طی چند ثانیه در ذهن حسین مرور می‌شود؛ چند ثانیه‌ای که از نظر سیر زمانی، با ساعت روی دیوار ما ندارد و با منطق سرعت گذر زمان در داستان‌ها، می‌توان با آن کنار آمد
«زندگی من پر است از چیزهایی که از نگاه شهرزاد می‌تواند در فولدر «چه‌جور تونستی» قرار بگیرند؛ از خنده و شوخی با یک دختر جوان گرفته تا قدم زدن در خیابان‌ها و تماس‌های مکرر شهرزاد را جواب ندادن، از رفتن بدون او به همایشی…»
هزارو چند شب یک اثر پست‌مدرن است. همان‌طور که در بالا اشاره شد، در داستان‌های پست‌مدرن زمان و منطق داستانی با منطق زندگی واقعی ما و آنچه به صورت رئال تجربه می‌کنیم، همخوانی ندارد. روایت‌های حسین صادقی نیز از این قائده مستثنی نیستند.
در هزاروچند شب سفر می‌کنیم. مخاطب ضمن مرور خاطرات حسین، نه تنها به کشورهای مختلفی مانند نروژ، گرجستان، تایلند و ترکیه، بلکه حتی به فضا هم سفر می‌کند و در طی این سفر، برگه‌های مهمی از تاریخ معاصر ایران را که در لایه‌های کتاب به آرامی نشسته‌اند را ورق می‌زند.
در خوانشی دیگر، ژانر کتاب را می‌توان رئال‌جادویی عنوان کرد. گستردگی رمان دست نویسنده را برای شیطنت‌ها و بازی‌های ژانری مختلف باز گذاشته است. از ادبیات علمی‌تخیلی گرفته تا داستان‌های عاشقانه و جنایی، هرکدام  در هزاروچند شب سهم خودشان را دارند و به تصویر کشیده شده اند. اما هرچه به پایان‌بندی کتاب نزدیک‌تر می‌شویم، شیطنت‌های نویسنده کمتر می‌شود و داستان‌های واقعی‌تر نمود پیدا می‌کنند.
این نکته را بخاطر بسپارید که نویسنده در هزاروچند شب، هیچ قضاوتی نمی‌کند، بلکه قضاوت را به‌عهده‌ی مخاطبان می‌گذارد. حتی در تاریک‌ترین شخصیت‌های کتاب و برخورد با افرادی که تحت عنوان قاتل، جاسوس و … می‌شناسیم، نویسنده با سر کشیدن به زندگی و دوران کودکی آ‌ن‌ها به شکلی از تحلیل روانشناختی می‌پردازد و اجازه می‌دهد که هرکدام از شخصیت‌ها صدای خود را داشته باشند و مخاطب قادر باشد از زاویه‌ی آن‌ها به زندگی نگاه کند.
«جرئت نمی‌کردم بگویم که بابا من با تو فرق دارم و کل چیزی که از زندگی می‌خواهم، یک شغل ثابت و یک ازدواج خوب و دو تا بچه‌ی سالم است. کلّا در همه چیز با هم فرق داشتیم و بعد مرگ مامان، این تفاوت‌ها بیشتر هم شده بود. گاهی احساس می‌کردم نکند اصلاً بابای من نیست و مرا در بچگی به سر پرستی قبول کرده‌اند. در هر صورت نمی‌شد روی حرف «حاج حمید» حرف زد.
یکی از نکات قابل‌تامل در هزاروچند شب، توجّه به اقلیت‌های دینی و مذهبی و اقلیت‌های جنسی در ایران است. بازهم یادآوری می‌شود که این کتاب، بر هیچ دین و گرایش و… مهر رد و تایید نمی‌زند و فقط بستری فراهم می‌کند که این اقلیت‌ها که اغلب در ادبیات و سینمای ایران نادیده گرفته می‌شوند، تریبونی داشته باشند برای صحبت کردن، و هزاروچند شب کوشیده به نوبه‌ی خودش، صدای این اقشار باشد.
عناوین بخش‌های مختلف کتاب و رابطه‌ی بینامتنی که بین عنوان و محتوای بخش وجود دارد، از مطالعه و شناخت عمیق نویسنده روی مباحث مطرح‌شده خبر می‌دهد. برای نمونه عناوینی مثل مادر، واکنش معکوس، تمرین مدارا، خانه‌ای روی آب، مگس‌ها، بیگانه، بیست‌هزار کاشی آبی، بشارت، شیرین، لیلی، کوچک و خسته و ده‌ها عنوان دیگر که  کلید کشف لایه‌های اصلی کتاب در پانوشت‌هاست که بیش از صد و پنجاه صفحه‌است و مثل یک دانش‌نامه، دست مخاطب را می‌گیرد تا به عمیق‌ترین سلول‌های کتاب راه پیدا کند. البته برای دسترسی به این سلول‌ها هیچ عجله نکنید! ابتدا رمان را بخوانید و از داستان لذت ببرید. بعد از تمام شدن رمان، شروع کنید به خواندن پانوشت‌ها و سپس هزاروچند شب را بازخوانی کنید و لایه‌ها را یکی پس از دیگری ورق بزنید.
در هزاروچند شب شاهد وام گرفتن نویسنده از اسامی اسطوره‌های ایرانی مثل شیرین، فرهاد، منیژه، لیلی هستیم  و رابطه‌ی بینامتنی حاکم که کاملاً واضح است.  اما نکته‌ی جالب‌توجه این است که نویسنده همزمان از معادل رومی و یونانی آنها نیز استفاده کرده است و به این ترتیب، شخصیت‌هایش را پردازش کرده است. مثلاً در داستان حسین و منیژه رد پای «بیژن و منیژه» را می‌بینیم و همزمان هیپولیتا هم در این بخش نمود پیدا می‌کند:
«حس هرکولی را دارم که از خوان نهم با پیروزی برگشته، اما سرنوشت او سرگردانی و سفرهای بی‌پایان است. نفس‌های منیژه را بو می‌کنم. بوی ساحل دریای سیاه را می‌دهد و خدایان باستانی در افسانه‌هایی فراموش شده.»
اگر از آن دسته از افرادی هستید که هدفتان از خواندن رمان، صرفاً خواندن یک قصه و عبور کردن از آن نیست و در کنار روایت، فرم داستانی، لایه‌های مختلف اثر، ارجاعات برون‌متنی و… برایتان اهمیت دارید و ترجیح می‌دهید کتاب‌ها را «زندگی» کنید و فقط به خواندن و گذاشتن آن‌ها در دکور کتابخانه بسنده نمی‌کنید، باید به هزاروچند شب سر بزنید، کتابی که مطمئناً خودتان را در آن خواهید یافت و به‌راحتی با خیلی از شخصیت‌هایش می‌توانید همزادپنداری کنید، با آن‌ها به شهرها و کوچه‌پس کوچه‌های ایران، به تایلند، گرجستان، ترکیه و نروژ سر بزنید و با آداب و رسوم کشورهای مختلف و مردمش آشنا شوید، همراهشان اشک بریزید، عاشقی کنید و لحظاتی بخندید؛ و ساعت‌های طولانی با لحظه‌لحظه‌ی کتاب و هر ورقش، زندگی کنید.

1 نظر در حال حاضر

  1. ممنون از خانم اسعدی،توضیحات عالی بودن،و اینکه به نظر من کتاب هزار و چند شب یک شاهکاره..‌.

پاسخ دادن به هانی نژادمقدم لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *