با شما روی میز میچینم
دشنههایی که مانده در جگرم
روز، سرگرم کار و بار شدن
سایهی خطِ فقر پشتِسرم
ترسم از مرگ و درد و تنهایی
بعدِ عمری نبرد میریزد
زندگی مثل یک تف کشدار
روی دنیای مرد میریزد
قاب تنهاییام درون اتاق
میزم از کار و بار منفجر است
میرود نور، میدود خورشید
میرسد شب… که خانه منتظر است
خانه از عشق، خانه از عصیان
خانه از فرط میهمان خالیست!
من نشستم کنار قهوه و دود
آخرین مرزِ درد، خوشحالیست
متلکهای شبنم و شیدا
روی مبل و برند تلویزیون
آدرس کاشت ناخن و ابرو
مدل رایگان برای مزون
آنطرف، بحث مهدی و احمد
جوجهی سیخکرده در ایوان
سندِ باغِ مو به نام زنش
بردنِ منشیاش به پشت دکان
صحنهی بعد در پیادهروی
ردّ برهان ضعف در چاقی!
چشم بستن به سینهی یک زن
کشف یک نوع ملاک اخلاقی
اساماسهای قند و نان و پیاز
بر پلِیلیست باخ در گوشی
بغضِ سرخِ شعارِ خطخورده
همهی شهر در فراموشی
من ولی شوقِ اولین بوسه
پشت بوق و چراغقرمزهام
اولین رود بر کویر زده
آخرین نسل شبهِ حافظهام
همهی شهر انقلاب کند
با دو تا پیکِ بیشتر خوبم!
هرچه آزاد و باز و تازه شود
من به پوچیِ محض مصلوبم
هستیام، از وجود جا مانده
مثل اسپرمِ خسته بعدِ شکست
یا که در فاضلاب میچرخم
بعدِ یک رقصِ میله با کف دست!
میروم خانه، میرسم حمام
شاعرم، ایستاده میشاشم!
قرص را میخورم، مگر در خواب
توی دنیای بهتری باشم
حامد فدایی
افرین حامد چه شعر قشنگی