در سینماسایههای این هفته میخوانید:
● معرفی فیلم Milk؛ یک درام زندگینامهای غمگین از «گاس ونسنت»/ عاطفه اسدی
● معرفی فیلم «هارولد و ماد»؛ یک کمدی سیاه از «هال اشبی»/ محبوبه عموشاهی
فیلم Milk یک درام زندگینامهای غمگین از «گاس ونسنت» است، محصول سال ۲۰۰۸ و با بازی شان پن، جیمز فرانکو، جاش برولین و یکعالمه بازیگر دیگر
فیلم روایت بخش مهمی از زندگی «هاروی میلک» است، اولین سیاستمدار همجنسگرایی که در دههی هفتاد میلادی هم گرایش جنسیاش را آشکار کرد و هم صبورانه برای احقاق حقوق همجنسگرایان، جنگید و تلاش کرد و در این راه از جانش هم مایه گذاشت. فیلم اسکار بهترین بازیگر و بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی را برنده شده است.
برای من که فیلمهای بیوگرافی و براساس داستان واقعی دوست ندارم، این فیلم سه ویژگی داشت که باعث شد دوستش بدارم. اول اینکه «شان پن» بازیگر خیلی خوب و بزرگی است و واقعاً خستهکنندهترین فیلمها را هم تماشایی میکند. دوم اینکه تدوین فیلم و رفت و برگشتهای زمانی و ریتم تند و مناسبی که با دور زدن زمان خطی با کاتهای مناسب ایجاد شده بود، باعث شده بود از یک واقعیت محض، یک اثر هنری ایجاد شود. و سومین مورد اینکه واقعاً ماجرای تکاندهندهی هاروی بهعنوان یک فرد پیشرو در زمینهی فعالیت برای حقوق همجنسگرایان و مبارزات او و اثراتشان در آیندهی این اقلیت در سطح جامعه، واقعاً ارزش فیلم شدن را داشت. خصوصاً اینکه فیلم مثل درامهای زندگینامهای این چند سال اخیر تلاش نمیکرد شخصیتهایی مصنوعی و خداگونه بسازد و به بیننده دربارهی اقلیتهای جنسی درس اخلاق بدهد.
بهخاطر ماجرایی که فیلم دنبال میکرد و شکلگیری یک جنبش مهم را نمایش میداد، طبیعی بود که شلوغ و پر از بازیگر و شخصیت فرعی باشد، اما این شلوغی خیلی حواسپرتکن نبود و هرکدام از شخصیتها هم بهاندازهی کافی پردازش شده بودند. من بهخصوص کاراکتر خود هاروی میلک را دوست داشتم که تلاشگر، شوخطبع، عاشق زندگی و به آیندهی بهتر امیدوار بود و خستگیناپذیر در راه هدفش قدم برمیداشت:
بدون امید، «ما»ها تسلیم میشیم. میدونم که با امیدِ خالی هم نمیشه زندگی کرد، ولی اینو هم میدونم که بدون امید، ارزش زندگی کردن از بین میره.
تماشای فیلم را پیشنهاد میکنم.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم «هارولد و ماد» (به انگلیسی: Harold and Maude) محصول سال ۱۹۷۱ به کارگردانی «هال اشبی» است که نامزد جوایزی در گلدن گلوب و بفتا شده و جايزهی بهترین فیلم را در فستیوال بینالمللی فیلم وایادولید کسب کرد.
فیلم روایت پسر نوجوانی، حدودا بیست ساله، به نام «هارولد» با بازی «باد کورت» است که علاقهی زیادی به شرکت در مراسم خاکسپاری مردم دارد. «هارولد» که یکی از سرگرمیهایش خودکشی کردن است، در یکی از این خاکسپاریهایی که شرکت میکند با زنی ۷۹ ساله به نام «ماد» با بازی «روث گوردون» آشنا میشود.
فیلم در ژانر کمدی سیاه قرار میگیرد و جزء فیلمهای کالت محسوب میشود. فیلمنامه که نوشتهی «کالین هیگینز» است، جهانبینی متفاوت شخصیتها را به تصویر میکشد. شخصیت «هارولد» به کمک سرگرمی عجیبی که پیدا کرده است بهدنبال کسب توجه و یا شاید عصیان در تقابل با دنیای اطرافش باشد. اما در ادامه، او در مقابل شخصیت «ماد» قرار میگیرد که نگرشش به زندگی و مرگ کاملا متفاوت است و پر است از انرژی. شخصیتها انگار هرکدام نماد دو نگرش متفاوت به دنیا هستند که در تلفیق با یکدیگر جهانی تازه خلق میکنند. ویژگیهای بصری و نماهای فیلم و حتی گریم شخصیتها به تناسب فضای فیلم و تغییری که در افکار و نگرششان پدید میآید متفاوت است. فیلم همچنین چیزهای مختلفی مثل ارتش یا قدرت نظامی، موقعیتهای اجتماعی افراد و دنیای مدرن را به نقد میکشد.
شاید یکی از نقاط قوت مهم فیلم موسیقی متن آن باشد و انگار بسیاری از سکانسها بدون این موسیقی معنای خودشان را از دست میدهند. ما با شنیدن موسیقی فیلم که ساختهی «کت استیونس» است، تحولات درونی شخصیت «هارولد» را میتوانیم لمس کنیم و موسیقی کاملاً درخدمت شخصیتپردازی و فضای درونی فیلم است. یکی از آوازهایی که در فیلم میشنویم Don’t be shy است که ما را با نگرش و احساسات درونی شخصیتها همراه میکند. آواز دیگری که بارها در فیلم میشنویم If you want to sing out, sing out است که در جایی از فیلم شخصیتها هم آن را با صدای بلند میخوانند و با همراهی نتهای پیانو ما را به فضای درون فیلم فرو میبرند.
ایده و فضای فیلم برایم جالب بود و دیدنش را پیشنهاد میکنم.
● محبوبه عموشاهی ●