رؤیاهایم را بسته‌بندی کرده‌ام
«روی اون دوتا بسته بنویس، شکستنی»، می‌نویسد
«روی اون‌یکی، کودکی»
«این هم، پیش از سی‌سالگی»
طناب را روی آخرین بسته سفت می‌کنم
«این هم سی تا چهل سالگی، بقیه رو توی ساک دستیم می‌آرم»
این بار چندم است که اسباب کشی داریم
و هر بار بسته‌های بیشتری، بسته می‌مانند

شما می‌دانید انبارها با رؤیاها چه می‌کنند؟

سال‌های رطوبی
هواهای ساکن
طناب‌های فشار
داخل بسته‌ها، تاریکی سفت می‌شود
ای وای! بسته‌ی کودکی که همیشه پرتش می‌کنم آن ته
می‌ترسد
و ترسِ من با من بزرگ می‌شود
و رؤیاهایم را بسته‌بندی می‌کند
و رویشان می‌نویسد شکستنی، کودکی، پیش از سی سالگی، سی تا
چهل سالگی و
«چهل تا هر چندسالگی می‌خواهی بنویسی، بنویس!»

آرش نصرت‌اللهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *