این هفته در ستون سینماسایهها میخوانیم:
• «سیبل»، سر باز کردن شکافهای روانی یک روانشناس/ پویا خازنی اسکویی
• «در جستجوی فارستر»، شون کانری در قامت سلینجر/ عاطفه اسدی
• «مارگوت در مراسم عروسی»، در میان انبوه خردهروایتهای نوآ بامباک/ محبوبه عموشاهی
همچنین در هفتههای گذشته، از «گاس ونسنت» و «نوآ بامباک» بهترتیب «تریلوژی مرگ»، «داستانهای مایروویتز» و «گرینبرگ» در سینماسایهها معرفی شده است.
فیلم Sibyl به کارگردانی ژوستین تریه و محصول سال ۲۰۱۹ است. این فیلم برای رقابت در بخش اصلی جشنوارهی کن همان سال انتخاب شد.
این کمدی_درام روانشناختی، داستان روانشناسی به نام سیبِل (با بازی ویرجینی اِفیرا، بازیگر و مجری تلویزیونیِ بلژیکی) است که تصمیم میگیرد کمکم بیمارهایش را به حداقل رسانده و به حرفهی نویسندگی که علاقهی اصلیاش محسوب میشود بپردازد.
در این راه، تنها چند کیس نسبتا جذاب که خودش را نیز به چالش میکشند فقط به عنوان بیمار برایش باقی میمانند تا اینکه به ضرورت با فردی به نام مارگوت (با بازی هنرپیشهی فرانسوی، ادل اگزارکوپولوس) آشنا میشود که نیاز مبرم به کمک دارد و با وجود رد و تمنایی که در این میان صورت میگیرد، کیس مارگوت توسط سیبل پذیرفته میشود. البته با قید همان نکتهی قبلی که در مورد اندک بیمارهای باقیماندهاش گفتیم، کیسی که او را نیز به چالش میکشد و کمکش میکند برای منبع الهام قرار دادنشان در راستای خلق کتاب و داستان جدیدش.
آشنایی با مارگوت اما از پیشفرضهای مندرج در اصول رواندرمانگری عدول میکند و هر دو به زندگی هم راه مییابند و همین مسئله نیز موجب سر باز کردن شکافهای روانی هر دو میشود، با تاکید بیشتر بر سیبل که به ظاهر زنیست با صلابت که حرفهاش در همان اتاق کار خلاصه میشود و قوی است و از کنار مسائل چالشبرانگیز سعی میکند با انکار و لبخند تصنعی عبور کند.
اما در این فیلم ۱۰۰ دقیقهای گویی مارگوت سیبل را به درون خودش پرت میکند و مارگوت، تجلیِ انکار و سرکوبهای روانیِ سیبل میشود و همین نکته نیز او را به مرحلهی سقوط روانشناختی هل میدهد.
من نحوهی پیشبرد داستان و فلشبک، فلشفورواردهای فیلم و کلیدهای رها شده در جایجای فیلم برای تکمیل این معمای روانشناختی، بازیها و حتی طنز نهفته در اثر را دوست داشتم، هرچند شاید نتوان آن را فیلم خیلی خوبی تصور کنم اما قطعا فیلمیست برای دیدن.
● پویا خازنی اسکویی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلمهایی که شخصیت اصلیشان یک هنرمند و بهخصوص یک نویسنده است، همیشه برایم جذابند، دیگر چه برسد که «شون کانری» ستارهی اصلی چنین فیلمی باشد.
«در جستجوی فارستر» یا Finding Forrester محصول سال ۲۰۰۰ درامی است به کارگردانی «گاس ونسنت».
فیلم به ماجرای پسر نوجوانی به نام «جمال» میپردازد که هم بسکتبالیست خوبی است و هم عاشق ادبیات و نوشتن. جمال در مسیر تردیدهایش برای اینکه باید برای آیندهاش چهکار کند، خیلی اتفاقی، با نویسندهای مشهور و قدیمی به اسم «ویلیام فارستر» آشنا میشود که سالها پیش بعد از چاپ اولین رمانش، کاملاً غیبش زده…
روایت فیلم همزمان هم چالشهای جمال، مدرسه و روابطش را پوشش میدهد و هم به مسائل مهم زندگی نویسنده میپردازد. در یک برخورد سلیقهای، من ترجیح میدادم پرداختن به جزئیات زندگی نویسنده، بخش بیشتری از فیلم را به خودش اختصاص بدهد و حتی روایت جمال را هم به حاشیه ببرد! چون آنقدر شون کانری با بازی جذاب، غرور و عصبانیت توی چهره، جورابهایی که جای پاشنه و پنجهشان را جابهجا میپوشید و لباسهای بلند و گشادش داخل آن آپارتمان تاریک، دوستداشتنی و ملموس بود که نمیشد چشم از او برداشت.
هرچند که داستان تقریباً در جای مناسبی دو ماجرا را بههم میرساند.
ریتم فیلم کمی آهسته است اما خستهکننده نیست و دیالوگهای پیرامون نوشتن و تربیت یک نویسنده که فارستر آنها را میگوید، در آن زیادند و بهخصوص برای مخاطب علاقمند به ادبیات میتوانند جذاب باشند.
اگرچه فیلم براساس واقعیت نیست، اما هم منتقدین بر این باورند و هم خود شون کانری دربارهاش صحبت کرده، که شخصیت فارستر را با الهام از «جی. دی سلینجر» بزرگ بازی کرده است و سعی کرده انزوا و مردمگریزی سلینجر را در فارستر پیاده کند.
همچنین در فیلمی با عنوان best sellers (۲۰۲۱) به کارگردانی «لینا روسلر»، «مایکل کین» نقش نویسندهای منزوی را بازی میکند که دقیقاً بعد از چاپ کتاب اولش به دلایلی غیبش زده. اگرچه شاو و فارستر در جزئیات شخصیتپردازی با هم تفاوت دارند، اما شباهت کلی آنها و روایتشان باعث شد من فکر کنم که شاو نیز با الهام از فارستر خلق شده.
بههرحال من هردو فیلم و هردو شخصیت را دوست داشتم و تماشایشان را پیشنهاد میکنم.
دربارهی در جستجوی فارستر هم یکسری بحث سلیقهای داشتم، مثلاً ترجیح میدادم سکانسهایی که دربارهی ادبیات و بهطور ویژه، نویسندگی بودند در فیلم بیشتر باشند، دربارهی نوشتههای خود فارستر بیشتر صحبت بشود، شخصیت جمال با بازی «راب براون» شور نویسندگی و علاقه به آن را بیشتر در اکتش نمایش بدهد، و یا اینکه دوست داشتم پایانبندی فیلم حذف شود و یک سکانس قبل از آن، تبدیل بشود به پایان فیلم. اما با تمام اینها، فیلم یک اثر دوستداشتنی و پیشنهادی برای تماشاست.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم «مارگوت در مراسم عروسی» به کارگردانی «نوآ بامباک» و محصول سال ۲۰۰۷ است که توانست جوایزی را از آکادمی گاتهام و فستیوال فیلم کمدی پنیسکولا دریافت فیلم روایت «مارگوت» با بازی «نیکول کیدمن» است که به همراه پسرش، «کلود»، با بازی «زین پیس» سوار قطاری عازم خانهی «پائولین»، خواهر مارگوت، با بازی «جنیفر جیسن لی» هستند تا در مراسم عروسی او با «ملکوم» با بازی «جک بلیک» شرکت کنند. فیلم چند روزی که مارگوت مهمان خواهرش در حومهی شهر است را به تصویر میکشد و درطول این چند روز تمام رفتارها و ویژگیهای شخصیتی این افراد خانواده که برای مدت کوتاهی دور همدیگر جمع شدهاند را زیر ذرهبین قرار میدهد.
فیلم مثل فیلمهای دیگر بامباک پر است از خردهروایتهای مختلف از شخصیتها و بیشتر برپایهی شخصیتپردازیها میگردد تا یه قصهی سرراست و خطیِ مشخص. شاید بتوان گفت فیلم لایههای روانشناختی دارد و چالشهای درونی تکتک شخصیتها را بهویژه شخصیت مارگوت با بازی خیلی خوب نیکول کیدمن را به تصویر میکشد.
مارگوت نویسندهی داستانهای کوتاه است و آن ایده گرفتن او از اتفاقاتی که برای اعضای خانوادهاش میافتد برای نوشتن داستانهایش و دیالوگی که بین او و خواهرش در این مورد ردوبدل میشود کمی من را یاد فیلم «هری ساختارشکن» به کارگردانی «وودی الن» انداخت و درکل فضای فیلم و شخصیتپردازیها کمی فضای فیلمهای وودی الن را برایم تداعی کرد. فیلم پر است از دیالوگهایی که بین شخصیتها ردوبدل میشود و روایت فیلم را پیش میبرند؛ دیالوگهایی که اتفاقات کوچک و بزرگ فیلم را بهتدریج رقم میزنند.
موسیقی فیلم که مجموعهای است از موسیقی راک دههی هفتاد و هشتاد مثل قطعاتی از بند «استیو میلر» یا «آلیس کوپر»، با فضای فیلم هماهنگ است.
● محبوبه عموشاهی ●