در سینماسایه‌های این هفته با یک فیلم فانتزی/ژانر وحشت ایرانی، یک درام روانشناختی و گوشه‌ای از سینمای دنی‌ بویل با شما هستیم:

رئال جادویی «پوست» که از آثار کمترتجربه‌شده‌ در سینمای ایران با بهره‌گیری از اسطوره‌ها و افسانه‌های محلی، به قلم «عاطفه اسدی» معرفی شده،

«اعظم اسعدی» سراغ «ریک، پسر سفیدپوست» رفته و آن را برای تماشا با والدینی که‌ اهل کنترل‌های افراطی فرزندشان هستند توصیه کرده،

و پیشنهاد «محبوبه عموشاهی» برای این آخر هفته، فیلم اقتباسی «ساحل» با محوریت اتوپیای رویایی انسان‌ها و بازی «لئوناردو دی‌کاپریو» است.

فیلم «پوست» محصول سال ۱۳۹۷ و ساخته‌ی «برادران ارک» (بهمن و بهرام) اثری است متعلق به سینمای هنر و تجربه که در رده‌ی آثار فانتزی/وحشت قرار می‌گیرد و به نظر من، می‌توان آن را یک اثر رئال جادویی دانست.
با بهره‌گیری از افسانه‌های محلی و اسطوره‌های بخشی از آذربایجان شرقی، فیلم یک داستان عشقی قدیمی را به سبک خودش، بازتعریف می‌کند: «مارال»، دختری مسیحی است که عشقش «آراز» را رها کرده، مسلمان شده و با شخصی به اسم «سید» ازدواج کرده است. مدت‌ها از این ماجرا می‌گذرد، تا اینکه رخ دادن یک‌سری اتفاق غیرطبیعی مثل آتش‌سوزی‌های عجیب و دیده شدن جن توی باغ، دوباره زخم تازه‌بسته‌شده‌ی این ماجرای عشقی را باز می‌کند.

یکی از مثبت‌ترین اتفاقاتی که این‌ فیلم با خودش به همراه آورده، نوآوری و خلاقیت در ساختن اثری است که لااقل من، مشابهش را در سینمای ایران ندیده بودم. فیلم، عنصر ازیادرفته‌ی تخیل را مجددا به مخاطب ایرانی یادآوری می‌کند و نشان می‌دهد که جای آن در سینمای ما، چقدر خالی بوده است.
قاب‌بندی‌ها، پالت رنگ فیلم، موسیقی خیلی خوب و همراه شدن قصه با موزیک‌های مشهور محلی، هم در خلق فضا تاثیر مهمی دارد و هم بر این نکته تاکید می‌کند که داریم یک قصه می‌شنویم. قصه‌ای که راوی‌اش یک عاشیق است که با ساز توی دستش، گویی یکی از کاراکترهای فیلم است اما همزمان از آن بیرون هم ایستاده، و در جایی فراتر از زمان، گذشته، حال و آینده را در یک آن می‌بیند و افسانه‌ها را به هم پیوند زده و روایت می‌کند.

فضاسازی فیلم یکی از پررنگ‌ترین نکات مثبت آن است. اتمسفر روستا و باغ و لوکیشن‌های مختلف، جوری هستند که فیلم را محدود به زمان خاصی نمی‌کنند؛ البته می‌شود گفت زمان رخ دادن‌ فیلم متعلق است به یک گذشته‌ی دور، اما اینکه فیلم خودش را از قید و بندهایی مثل زمان، رها می‌کند و صرفا روایت می‌کند، به نظرم به آن کمک شایانی کرده است.
جادو، طلسم، اعتقاد، مذهب، اسطوره‌های محلی، مذهبی، دعانویسی و به‌طور کلی خرافه، از مضمون‌های مهم فیلم است. خوبی‌اش هم این است که قرار نیست درس اخلاق بگیریم و نتیجه‌ای داشته باشیم که آیا اعتقاد به چه چیزی درست یا غلط است؛ فقط باید از تماشا کردن یک قصه‌ی فانتزی، لذت ببریم. قصه‌ای که البته، در سطح باقی نمی‌ماند، قرار نیست بترساند و با روش‌های تکراری مثل اغراق در ساختن فضای ترسناک، مخاطب را وحشت‌زده کند. اتفاقا در صحنه‌هایی، فیلم شوک و بهتی به بیننده وارد می‌کند که شاید از دیدن یک صحنه‌ی پر از خون و خشونت هم تکان‌دهنده‌تر باشد.

همچنین فیلم در لایه‌هایی مانند شخصیت‌پردازی و مسائل روانشناختی هم حرف برای گفتن دارد.
من هرچند پایان‌بندی متفاوت‌تری را برایش پیش‌بینی کرده بودم، اما به‌طور کلی از تماشای فیلم پوست خیلی لذت بردم و امیدوارم بعد از این هم باز از برادران ارک فیلم خوب ببینم و هم سینمای ایران آثاری خلاق و متفاوت در این سطح را بیشتر از این‌ها تجربه کند. دیدنش را پیشنهاد می‌کنم.

● عاطفه اسدی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

اسم «دارن آرنوفسکی» در لیست تهیه‌کنندگان ترغیبم کرد تا به تماشای فیلم white Boy Rick بنشینم که محصول ۲۰۱۸ آمریکا، به کارگردانی «یان دمانگ» است.
اگر شما هم با شنیدن اسم فیلم، بنای قضاوت را گذاشته‌اید که رگه‌هایی از نژادپرستی را در فیلم خواهید دید، تقریباً درست قضاوت کرده‌اید. هرچند که به نظرم این رگه‌ها خیلی محتاطانه و زیرپوستی هستند.
راستش انتظار یک فیلم سورئال را داشتم. اما فیلمی روانشناختی دیدم که بر اساس داستان واقعی ساخته شده است.
شروع داستان فیلم سال ۱۹۸۴ است. «ریک» به همراه پدرش غیرقانونی اسلحه می‌فروشند. در همان شروع، به قوانین آمریکا نقد می‌شود. به دنبال فروش اسلحه، ریک با گروه پخش مواد مخدر آشنا می‌شود و پلیس اف‌بی‌آی از او می‌خواهد که با گروه مورد نظر همکاری کند تا پلیس بتواند دلایل کافی برای دستگیری و مجازات افراد گروه بدست بیاورد. آنها برای شروع، مقدار فراوانی مواد مخدر به ریک می‌دهند که آنها را بفروشد.

ریک هیچ‌وقت استقلال نداشته است و همیشه پدرش برایش تصمیم گرفته. پس طبیعی هست که در شرایط مختلف تحت‌تاثیر قرار بگیرد و هر پیشنهادی را بپذیرد. مثل پیشنهاد فروش مواد مخدر از سوی اف‌بی‌آی.
اما برای آنکه بدانید چه بر سر ریک پسر سفیدپوست خواهد آمد، می‌توانید خانوادگی به تماشای این فیلم بنشینید. شاید فیلم تلنگری باشد بر والدینی که فکر می‌‌کنند همیشه باید مراقب فرزندانشان باشند، مبادا زمین بخورند. غافل از آنکه کنترل‌های افراطی، عواقب خودش را دارد.

● اعظم اسعدی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

فیلم «ساحل» به کارگردانی «دنی بویل» و محصول سال ۲۰۰۰ است.
فیلم اقتباسی از رمانی با همین نام و نوشته‌ی «الکس گارلند» و روایت ماجراجویی آمریکایی به نام «ریچارد» و با بازی «لئوناردو دی‌کاپریو» است که به بانکوک سفر کرده و در هتلی ساکن می‌شود. «ریچارد» در هتل با دختر و پسری فرانسوی آشنا می‌شود و در یک سفر ماجراجویانه به یک جزیره‌ی ناشناخته با همدیگر همسفر می‌شوند.

«ریچارد» یا «لئوناردو دی‌کاپریو» درطول فیلم راوی قصه است و صدایش را در بیشتر سکانس‌های فیلم می‌شنویم. فیلم شاید محوریتش آن اتوپیایی است که انسان‌ها به دنبالش هستند. این ایده‌ی فیلم و جمع شدن گروهی از آدم‌ها در جزیره‌ای ناشناخته و زندگی کردن، آن‌طور که خودشان دوست دارند را دوست داشتم. همچنین فیلم مسائل زیادی را در این اتوپیا در میان قانون‌های وضع شده و واکنش‌ها و رفتارهای شخصیت‌ها دربرابر اتفاقات مختلف در آن به چالش می‌کشد و تا نیمه هم ما را با خودش همراه می‌کند اما از نیمه‌ی دوم فیلم به بعد، انگار همه‌چیز به حاشیه می‌رود و روایت شاید آن انسجام نیمه‌ی اول را از دست می‌دهد. بازی بازیگران به‌ویژه «لئوناردو دی‌کاپریو» و «تیلدا سوئینتن» در فیلم خوب است اگرچه که شخصیت‌ها شاید می‌توانستند بیشتر و عمیق‌تر پرداخته شوند. سکانس‌هایی از فیلم من را یاد فضاهایی از فیلم «ترین‌اسپاتینگ»، Trainspotting و شخصیت «لئو» انداخت اما فیلم آن ایده‌های جذاب و خلاقانه‌ی «ترین‌اسپاتینگ» را ندارد و پایان‌بندی فیلم هم من را راضی نکرد.

موسیقی فیلم، ساخته‌ی «آنجلو بادالامنتی»، مجموعه‌ای از قطعات ارکسترال است که تنظیمی در سبک تکنو دارند. اگرچه که موسیقی مطابق با سلیقه‌ی من نبود اما شاید با فضای ماجراجویانه‌ی فیلم هماهنگ باشد.

● محبوبه عموشاهی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *