ستون فرشته‌های کاغذی این هفته منتظر شماست با:

معرفی داستان‌هایی از «سلینجر»، قبل از نوشتن «ناتوردشت»،
و روایتی از درهم‌پیچیدگی‌ عشق و سیاست در رمانی از «ایزابل آلنده».
با معرفی‌های «عاطفه اسدی» و «محبوبه عموشاهی» همراه باشید.

«این ساندویچ مایونز ندارد» مجموعه‌داستانی از «جروم دیوید سلینجر» نویسنده‌ی مشهور آمریکایی است؛ ده داستان‌ کوتاه که عمدتاً مربوط می‌شوند به سال‌های مختلف دهه‌ی چهل میلادی و قبل از انتشار «ناطوردشت».
این مجموعه اولین بار در سال ۱۳۸۸ از میان داستان‌های مختلف سلینجر که در نشریات و روزنامه‌ها یا مجموعه‌های جمع‌آوری‌شده‌ی دیگر منتشر شده‌اند، توسط نشر «افق» گردآوری شده و «سارا آرامی» و «مرجان حسنی‌ راد» آن را ترجمه کرده‌اند.
درباره‌ی داستان‌های این مجموعه دو نکته‌ی مهم وجود دارد.
اول اینکه هرکدام آن‌ها به شیوه‌ی خودشان، آثاری هستند ضد جنگ، و از دریچه‌هایی تازه و شاید کمتر امتحان‌شده، جنگ و آسیب‌ها و‌ پسایندهای آن را تماشا کرده و به خواننده نیز نشان می‌دهند. ماجراهای عشقی و قربانی‌های کوچک و بزرگ گوناگونی که جنگ از آدم‌ها می‌گیرد، از بخش‌های غمناک و جذاب داستان‌ها هستند. راوی‌ها نیز اغلب خیلی لحن ملموس و آشنایی دارند.
و نکته‌ی دوم مربوط می‌شود به مخاطبی که پیش از این کارهای سلینجر را خوانده، و با حضور شخصیت‌هایی یکسان در داستان‌های او (مانند خانواده‌ی گلس) آشنایی دارد. در این مجموعه هم شخصیت آشنای «هولدن کالفیلد» و بعضی از اعضای خانواده‌ی او حضور دارند. با‌توجه‌به اینکه این داستان‌ها متعلق به قبل از نگارش ناطوردشت هستند، نکته‌ی جذاب درباره‌ی آن‌ها تلاش‌های اولیه‌ی سلینجر برای شخصیت‌‌پردازی هولدن است.

اما حتی مخاطبی که ناطوردشت را نخوانده هم می‌تواند با این داستان‌ها ارتباط بگیرد، چرا که در عین وابستگی، آثاری هم مستقل از یکدیگر و هم مستقل از آن رمان مهم هستند.
روان بودن نثر و طنز و تلخی ویژه‌ی سلینجر، از طریق ترجمه‌ی آرامی و حسنی‌ راد تا حد زیادی منتقل شده است، اما با وجود ویراستاری شدن کتاب توسط «شهره احدیت»، به نظر می‌آید که همچنان نیاز به ویرایش فنی نثر آن وجود داشته باشد. مسئله‌ی دوگانگی زبان میان معیار و محاوره و همچنین سختی بعضی جملات که در دل یک متن روان ناگهان توی ذوق می‌زنند، از مواردی در کتاب است که نیاز به کار بیشتر دارد.

من خواندن کتاب را پیشنهاد می‌کنم و فکر می‌کنم جدا از اهمیت خواندن داستان‌های کوتاه خوب، اگر از منظر سلیقه‌ای نگاه کنیم، مخاطبی که سلینجر را قبل از این خوانده و دوستش دارد، خیلی بیشتر از مخاطب ناآشنا می‌تواند با کتاب ارتباط بگیرد.

● عاطفه اسدی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

کتاب «خانه‌ی ارواح» نوشته‌ی «ایزابل آلنده» در سال ۱۹۸۲ است که توسط «حشمت کامرانی» ترجمه و «نشر قطره» آن را منتشر کرده است. کتاب در سال ۱۹۸۲ به‌عنوان بهترین کتاب سال شیلی برنده و به بیست زبان نیز ترجمه شده است.

کتاب روایت سه نسل از خانواده‌ی «تروئبا» است که در شیلی زندگی می‌کنند و اتفاقات کتاب در دهه‌ی ۱۹۷۰ رخ می‌دهند. در همان شروع روایت با دو خواهر به نام‌های «رزا» و «کلارا» از خانواده‌ی «دل‌واله» آشنا می‌شویم که درواقع انگار کل داستان و شخصیت‌ها براساس این دو شخصیت پایه‌گذاری شده‌اند و اگرچه در تمام داستان حضور ندارند اما ردپایشان در دل روایت‌ها و شخصیت‌ها احساس می‌شود. در نقطه‌ی دیگر داستان «استبان تروئبا» قرار دارد که می‌تواند نمادی از استبداد باشد.
داستان از چندین فصل تشکیل شده و در جاهایی از زاویه‌ی دید سوم شخص و در جاهایی از زاویه‌ی دید اول شخص و از زبان استبان روایت می‌شود. شاید همین تغییر زاویه‌ی دید در جاهای مختلف کتاب باعث شده است که شخصیت‌ها سفید یا سیاه مطلق نباشند و ما را با احساسات درونی شخصیت‌ها همراه می‌کند. فضای کتاب رئالیسم جادویی دارد و این فضا و ساختار داستان و شخصیت‌هایش و حتی القابی که به آنها اختصاص داده‌ شده تا حد زیادی آدم را یاد رمان «صد سال تنهایی» اثر «گابریل گارسیا مارکز» می‌اندازد؛ مثلاً «رزا خوشگله» که یادآور شخصیت رمدیوس خوشگله در رمان صد سال تنهایی است. همچنین وجود ارواح در هر دو رمان و شخصیت‌پردازی‌های دقیق از دیگر ویژگی‌هایی است که نشان‌دهنده‌ی الهام گرفتن ایزابل آلنده از اثر گابریل گارسیا مارکز است. اما سیر متفاوت اتفاقات دو رمان و درهم‌پیچیگی‌های عشق و سیاست در رمان ایزابل آلنده باعث شده که اثر فضایی کاملا متفاوت پیدا کند.

کتاب در قالب داستان اتفاقات مختلفی که برای تک‌تک اعضای این خانواده می‌افتد به روایت اتفاقات تاریخی شیلی می‌پردازد و ایدئولوژی‌های مختلفی که به‌تدریج در جامعه رخنه پیدا می‌کند و سیر تدریجی تسلط حکومتی دیکتاتور را با جزئیات به تصویر می‌کشد. همچنین در جاهای زیادی از رمان آن فضای اختناق و خفقان و خشونت محض اشک آدم را درمی‌آورد. کتاب را برای خواندن پیشنهاد می‌کنم.

● محبوبه عموشاهی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *