به رسم شنبههای هفته، ستون «فرشتههای کاغذی» همراه شماست:
عاطفه اسدی رمان «فریدون سه پسر داشت» را معرفی کرده که چهارمین رمان نویسندهی فقید، «عباس معروفی» است،
و اعظم اسعدی کتاب «تأدیب» را برای مطالعه پیشنهاد کرده است که اتوبیوگرافی «طاهر بن جلون» است.
چهارمین رمان «عباس معروفی» نویسنده و روزنامهنگار ایرانی تبعیدی که متاسفانه بهتازگی در غربت درگذشت، «فریدون سه پسر داشت» نام دارد. اگرچه نشر «گردون» نسخهی کاغذی این کتاب را در آلمان منتشر کرده، اما کتاب نخستین بار در سال ۱۳۸۲ بهصورت اینترنتی و رایگان توسط نویسنده منتشر شده و در دسترس مخاطب قرار گرفته است.
روایت به شیوهای که میتوان عمدهی آن را زیر پوشش جریان سیال ذهن قرار داد، با مرکزیت شخصیتی به نام «مجید امانی»، ماجرای او و سه برادر دیگرش را در آستانهی انقلاب ۵۷ بیان میکند و آن را به زمان حال مجید که داخل آسایشگاهی در آلمان بستری است، پیوند میزند. به دلیل شیوهی سیال روایت و ذهن پریشان راوی، میتوان تاحدی برای مجید ویژگی راوی نامطمئن را هم قائل بود و ماجراهایش را بهطور قطع باور نکرد. البته مجید تماماً زاویهدید را در اختیار ندارد و گاهی آن را به دانای کل نیز قرض میدهد؛ اما این مسئله یعنی سرگردانی زاویهدید بین اولشخص و سومشخص باعث آشفتگی آزاردهندهای نشده و اتفاقاً در دل جهنم بینظمی کتاب، شکلی از نظم را برقرار کرده که با پریشانیهای ذهنی راوی همسو و همخوان است.
با بهرهگیری از اسطورهها و متون کهن فارسی، معروفی اینبار یک رابطهی بینامتنی میان داستان «از شاهنشاهی فریدون تا کین ایرج» از شاهنامهی فردوسی ایجاد میکند و شخصیتهای اصلی رمانش را به این اسطورهها پیوند میزند و از پیوند بین پدر و پسران و برادرها با یکدیگر، کارکردی نمادین میگیرد تا به شیوهی خودش، انقلاب ۵۷ را بشکافد. برادرها هرکدام گرایش سیاسی خود را دارند؛ مجاهد، چپ، چریک فدایی، مهرهی جمهوری اسلامی… و پدر که تصویری است از گروه منفعتطلب و حزب باد مردم که در هر دورهای، برای حفظ منافع خود در مقابل حکومت نرمش میکنند.
به تیپسازیهای آشکار داخل رمان میتوان از دو جنبه نگاه کرد؛ یا مولف آنقدر غرق راوی و خلق جزئیات او شده که از سایر شخصیتهای مهم غافل مانده، و یا تعمداً خواسته تیپها را در رمانش بهعنوان نمایندگانی جا بیندازد که خوانندگان مختلف بتوانند با برههی سیاسی تاریخیای که رمان در آن اتفاق میافتد، همحسی داشته باشند؛ چون شاید شناسایی تیپهای انقلابی، هیجانی، حزب باد و… برای مخاطب عام خیلی آسانتر از درک یک شخصیت خاکستری پیکربندیشده باشد.
در ابتدای کتاب، نویسنده بیان کرده که همهی رویدادها و شخصیتهای داستان واقعی هستند و هیچ شباهتی با افراد واقعی در این کتاب، تصادفی نیست. باتوجهبه اینکه حذف شدن این توضیح آسیبی به کتاب نمیزند، من ترجیح میدهم تصور کنم این جملات کنایهی معروفی هستند به واقعهی تلخ انقلاب ۵۷ و اینکه همهی ایرانیانی که در دورهی انقلاب زندگی کردهاند، کمابیش شرایط بیانشده در کتاب را به شکلی تجربه کردهاند و هرکس میتواند خود یا آشنایانش را در تیپهای خلقشده در کتاب، پیدا کند.
رمان به چهار بخش اصلی من، تو، او و ما تقسیم شده است. از آنجایی که شیوهی روایت در هر چهار بخش، تقریباً به یک شکل است، یعنی زاویهدید میان اولشخص و دانای کل عمداً در نوسان است، فرم ستارهای همچنان باقی است، و نمیشود گفت هر بخش اختصاصاً به یک موضوع یا شخصیت مربوط میشود، من خیلی دلیل این بخشبندی را درک نکردم و حس کردم حتی اگر وجود نداشت هم نهتنها آسیبی به پیکرهی رمان وارد نمیشد، بلکه اتفاقاً نامرتب و بدون وقفه بودن روایت، بیشتر ویژگی سیالیت جریان ذهنی راوی را تقویت میکرد و به آن نمودی فرمی نیز میبخشید.
از آنجایی که کتاب مشخصاً در دل انقلاب اتفاق میافتد، میشود گفت طبیعی است که گفتگوها دائماً دربارهی این مسئله باشند. پس این را نمیتوان به شعاری بودن کتاب نسبت داد و انگار خاصیت یک کتاب که شاید سیاسیترین اثر یک نویسنده باشد، رو و مستقیم بودن دیالوگهاست. اما من ترجیح میدادم بیشتر از دیالوگ مستقیم، نماد و نشانهها در کتاب پررنگ باشند. مثلاً خواهرزادهای که بدون پیشانی (طالع) بهدنیا میآید و کسی حاضر به نگهداریاش نیست، هم میتواند نماد ایران باشد و هم انقلابی که پسایندهایش وحشتناکتر از تصور عدهای بود.
و اما زبان گفتگوها. من دیگر این مسئلهی معیار نوشتن دیالوگها و دوگانگیزبان موجود در آنها را بهعنوان یک ویژگی برای آثار معروفی پذیرفتهام و کمتر با این مسئله اذیت میشوم، اما باز هم میتوانم بگویم ترجیحم صحبت کردن شخصیتها به زبان محاوره است و مهمتر از ترجیحم، مسئله این است که علت سرگردانی صحبت شخصیتها میان محاوره و معیار را نمیتوانم درک کنم. شاید اگر در این مورد، قاعدهی یکدستی زبان رعایت بشود، آدمهای توی داستان خیلی ملموستر از اینی که هستند، بشوند.
شاید بیانصافی باشد که رمانهای معروفی را آثاری «فرمولی» بنامم، چون قطعاً نویسندهای به بزرگی او از رعایت یک تم و چارچوب خاص در آثارش، قصدش تاکید بر جهانبینی خاصی است، اما اگر بخواهم با خودم که معروفی را بسیار دوست دارم، تعارف نداشته باشم و حسم را عریان بنویسم، در نگاهی میتوانم بگویم به نظر من بیشتر کارهای بلند او، یعنی حداقل سمفونی مردگان، تماماً مخصوص و فریدون سه پسر داشت، کمابیش از یک فرمول خاص پیروی میکنند:
راوی اصلی عموماً یک مرد است که یا هنرمند است یا سیاسی یا هر دو،
در خانوادهی او پدر مظهر قدرت، مادر تیپیکال مامانهای نگران ایرانی و خواهر نماد سرخوردگی است،
یک برادر که نقطهی مقابل راوی است هم معمولاً حضور دارد،
معشوقه، یک زن خواستنی و زیباست که آمده تا راوی دوستش بدارد و معمولاً خیلی صدای خودش را نمیشنویم و از افکار مستقلش باخبر نمیشویم،
یک کارخانه یا شرکت خاص و معروف که عموماً محل کار پدر است در رمان وجود دارد: پنکهسازی لرد، کارخانهی لاستیک بی اف گودریچ، و شرکت سیمان و مصالح.
لحن شاعرانه تقریباً در اکثر شخصیتها جوری مشترک است که تصور میشود مرز راوی مولف برداشته شده،
و موارد ریز دیگر، که باز هم میگویم، ممکن است همگی تعمدی باشند، اما همزمان این حس را هم به خواننده القا میکنند که معروفی از یک چارچوب امتحانشده و آشنا که در آن موفق بوده، پا فراتر نگذاشته و با سوژههای ظاهراً مختلف، بهنوعی در خودش تکرار شده است. من میتوانم لحن شاعرانهی رمانهایش را دوست داشته باشم، میتوانم حتی اگر ده کتاب با یک فرمول بنویسد باز هم آنها را بخوانم و گریه کنم و درس بگیرم، میتوانم بگویم معروفی نویسندهی موردعلاقهام است، استاد نویسندگی است و از هر کلمهای که بنویسد بیاموزم، اما با تمام اینها، خیلی مطمئن نیستم که بتوانم لفظ خلاق و تجربهگرا را برای او بهکار ببرم.
و در انتها، آیا فریدون سه پسر داشت را برای خواندن پیشنهاد میدهم؟ معرفی را با این جمله از خود کتاب تمام میکنم که:
«بخوان، بخوان و برو به عمق. سیاست موجسواری است، اما ادبیات یعنی غواصی…»
جای عباس معروفی بزرگ خالی.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
کتاب «تأدیب» بر اساس قسمتی از زندگی «طاهر بن جلون»، به قلم خودش نوشته شده است. کتاب با ترجمهی محمدمهدی شجاعی را انتشارات ترنج منتشر کرده است.
در کتاب، طاهر بن جلون دانشجوی رشتهی فلسفه در مراکش است. او یکی از ۹۴ زندانی تأدیبی است که در زمان دیکتاتوری سلطان حسن دوم به جرم شرکت تظاهرات دانشجویی مسالمتآمیز باید خود را برای ادب شدن به نظام معرفی کند.
کتاب که بعد از پنجاه سال از دوران زندان نوشته شده است، سرگذشت روزهای زندان نویسنده است که به شکل خاطره شروع به روایتشان کرده و به نظام دیکتاتوری مراکش، سنتها و باورهای غلط جامعه نقد میکند.
نویسنده در زمان روایت با ارجاع به جملات فلاسفه، شعرها، فیلمها و کتابهایی که خوانده است، سعی میکند خواننده را به فضای توصیفی نزدیک کند.
نمیدانم فیلمی با اقتباس از این کتاب تهیه شده است یا نه. من ترجیح میدادم این سوژه را در یک فیلم ببینم. فکر میکنم قالب تصویر برایش مناسبتر است.
اما در کل به نظرم خواندن کتاب برای آشنایی با نظام دیکتاتوری مراکش ۷۰ سال قبل، مرجع خوبی میتواند باشد.
● اعظم اسعدی ●