در ستون پنجشنبههای سینماسایهها، این هفته:
«اعظم اسعدی» به معرفی اولین فیلم از سهگانهی جنگ «الیور استون» پرداخته،
«عاطفه اسدی» از سینمای کارگردان کمکار روس «کیریل سربرنیکوف» فیلمی را پیشنهاد کرده،
و اثری پرجایزه از سینمای «برادران داردن»، به قلم «محبوبه عموشاهی» معرفی شده است.
اولین فیلم از سهگانهی ضد جنگ الیور استون به نام Platoon. محصول ۱۹۸۶ کشور آمریکا. فیلمی که با آن دو نوع جنگ را میبینیم.
بعد از دیدن فیلم، متوجه شدم الیور استون که خودش نویسندهی فیلمنامه است، سرباز جنگ ویتنام بوده و فیلمنامه را بر اساس تجربیات شخصی خودش نوشته است.
در شروع فیلم، گروهی سرباز آمریکایی را میبینیم که برای جنگ ویتنام اعزام شدهاند. تیلور سربازی جوان و از یک خانوادهی مرفه است. او دانشگاه را برای خدمت به هموطنانش ترک کرده است. تیلور بر این باور است که جنگ نباید فقط مختص طبقهی فقیر و حاشیهنشین جامعه باشد. وقتی صحبت دفاع از میهن میشود، همهی اقشار جامعه باید شرکت کنند. با همین نگاه اعزام میدان جنگ میشود. و او با نامه نوشتن برای مادربزرگش روایت را بدست میگیرد.
محیط جنگ و گروهبانهایی که مسئولیت عملیات را بهعهده دارند، با نیروهای تازه وارد، برخورد خوبی ندارند. به مرور زمان تیلور متوجه میشود ویتنامیها دشمنان آنها نیستند. او که یک پسر مهربان و دلسوز برای وطنش بود، شاهد خشونت و درگیریهای لفظی و جسمی بین مقامهای ارشد میشود. جنگ و خونریزی، آنها را تبدیل به افرادی کرده است که برای حفظ غرورشان میجنگند.
تیلور از عوارض طول جنگ، در امان نمیماند.
جنگ اول تمام میشود. و حالا جنگ دوم شروع شده است. تیلور باید به جامعه برگردد و با عوارض بعد از جنگ مبارزه کند.
فیلم را میتوان در ژانر جنگی و با رویکرد روانشناختی دستهبندی کرد.
زاویهی دوربین آگاهانه و با دقت جلو میرود. از همان ابتدا، فضایی که نشاندهندهی وضعیت و نیازهای سربازان هست، نشان میدهد که فقط با یک فیلم جنگی روبرو نیستیم.
فیلم خوبی است و جوایز بسیاری هم برده است.
تنها موردی که در این فیلم دوست نداشتم، ترسیم مردم ویتنام و سربازان ویتنامی بود. شاید من سخت میگیرم ولی آنچه از جبههی مقابل دیدم، سربازهای وحشی ویتنامی بود. در مقابل، مردمش که تو سری خور بودند.
درک اینکه سربازهای وحشی از دل مردمی تو سری خور بیرون بیایند، اگر با دید روانشناختی به قضیه نگاه کنیم، شاید قابل باور باشد.
● اعظم اسعدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم The student محصول سال ۲۰۱۶ از سینمای روسیه، درامی است به کارگردانی «کیریل سربرنیکوف»، که براساس نمایشنامهای آلمانی به نام «شهید» نوشتهی «ماریوس فون فاینبورگ» ساخته شده است.
فیلم به وقایع زندگی یک پسر نوجوان به نام «ونیامین» میپردازد که به شدت جذب آموزههای انجیل شده و رفتارش در مدرسه و خانه روزبهروز شکل و جنبهای افراطیتر به خود میگیرد؛ طوری که دیگر گویا برای خودش هم این باور درونی میشود که آنقدر ایمانش قوی و قلبی است که دیگر میتواند معجزه هم بکند. در طول فیلم چالشهای ونیامین با مادرش، همکلاسیها و معلمینش و بهویژه یکی از معلمها که نقطهی مقابل او قرار میگیرد، نمایش داده میشود.
فیلم بدون اینکه بخواهد باوری را به بیننده بهعنوان اصل درست بخوراند و قالب کند، به طور ویژه به نقد و رد هر شکلی از تعصب و افراط در پیروی از مذهب میپردازد و نشان میدهد که وقتی کسی میخواهد با آموزش و منطق از تعصبات کورکورانه بکاهد و بهطور مستدل آنها را حلاجی کند، جامعه و اکثریت مردم آن، به قدری تاریک و بیتفاوتند که انگشت اتهام را به سمت روشنگر میگیرند چون برایشان هزینه دارد که بخواهند دربارهی دین و شک به درستی اصول آن، طرف کسی را بگیرند ضمن اینکه در درون خودشان هم هنوز با این مسائل، مشکلات تابوگونه دارند. در راس این افراد، آدمهای فعال در نظام آموزشی و مدرسه قرار دارند و فیلم مدیر و معلم و درواقع سیستم آموزشی روسیه را هم به نقد میگیرد.
من با فیلم بسیار اذیت شدم؛ بخشی از آن به خاطر ملموس بودن تصاویر و سوژه بود و بخش دیگر به خاطر تجربهی زیستن و آموزش دیدن در جامعهای تئوکراتیک و افراطزده مثل ایران؛ همچنین با شیوهی پایانبندی آن باوجود وجه نمادین خیلی خوبی که داشت، چندان موافق نبودم اما جایگزینی هم برایش توی ذهنم نیست که اگر چطور تمام میشد، درگیر کلیشهها نمیشد و برایش پایانبندی بهتری رقم میخورد. همچنین بازی خوب و روی اعصاب «پیوتر اسکوورتسوف» و فیزیک مناسب او برای به تصویر کشیدن شخصیت نچسبی مثل ونیامین، از نقاطقوت اصلی فیلم است که وجه آزاردهندهی آن را بسیار تقویت میکند.
با وجود همهی اینها دیدن این فیلم را پیشنهاد میکنم و بسیار منتظر تازهترین اثر سربرنیکوف یعنی «همسر چایکوفسکی» نیز هستم.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم «روزتا» به کارگردانی «برادران داردن» و محصول سال ۱۹۹۹ برندهی نخل طلای جشنوارهی فیلم کن برای بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول زن شده است.
فیلم روایت دختر جوانی به نام «روزتا» با بازی «امیلی دوکن» است که با مادر الکلیاش زندگی میکند و خودش دنبال شغل میگردد. سکانس ابتدایی فیلم با درگیری روزتا با رئیس جایی که در آن مشغول کار است، شروع میشود.
فیلمنامه که نوشتهی برادران داردن است، انسجامی قوی دارد و شخصیت روزتا در فیلم بهخوبی پرداخته شده است. شیوهی فیلمبرداری روی دست و حالت مستندگونه و واقعی سکانسها در این فیلم برادران داردن نیز مانند فیلمهای دیگر آنها مشاهده میشود و شاید یکی از ویژگی های مهم فیلمهای آنها باشد. این ویژگی فیلمهای آنها یکی از عواملی است که باعث میشود احساس کنیم شخصیتها واقعی و در کنارمان هستند. در فیلم روزتا هم از این موضوع بهخوبی کارکرد گرفته شده است بهگونهای که شخصیت روزتا با اینکه دیالوگ زیادی در فیلم ندارد اما این دوربین و حرکتهای مداوم آن هستند که ما را به اعماق شخصیتش فرو میبرند.
فیلم شاید بتوان گفت که فیلمی نئورئالیستی از فشارهای شدید اقتصادی بر روی قشری از جامعه است که در تلاش برای گذران زندگی هستند. نه فقط روزتا که شخصیتش با جزئیات در طول فیلم پرداخته شده است بلکه فیلم گریزی هم به شخصیتهای دیگر فیلم که نمادهایی از افراد دیگر جامعه هستند، میزند و این تلخی بیپایان را به قشر وسیعی از جامعه بسط میدهد.
فیلم دیالوگ زیاد و یا موسیقی متن ندارد اما انگار شخصیتهای فیلم با رفتارها، نگاهها، نگرانی، خشم، عصبانیت با ما حرف میزنند.
فیلم را برای دیدن پیشنهاد میکنم. همچنین فیلم «پسر» از دیگر فیلمهای برادران داردن است که معرفی آن را میتوانید در صفحهی اینستاگرامی «فاطمه اختصاری» عزیز پیدا کنید.
● محبوبه عموشاهی ●