«سینماسایه‌ها» این هفته با ماجرای یک ویروس جذاب، سه‌گانه‌ا‌ی مشهور و یک بیوگرافی ورزشی پر از زد و خورد با شماست:

برای نسل من که هنوز در حال دست و پنجه نرم کردن با ویروس کرونا است، وقتی در فیلمی صحبت از انتشار یک ویروس جدید می‌شود، تمام خاطرات تلخ این دوران در یک پرده جلوی چشمم می‌آید.

البته اصلا نترسید. چون قرار است در این فیلم با یک ویروس دوست‌داشتنی آشنا شوید:

«Loving without love»

یا عشق‌بازی بدون عشق؛ ویروسی که جامعه‌ی فرانسه را در بر گرفته و به‌شدت در حال انتشار است. اولین نشانه‌ی ویروس، چشم‌درد است و در نهایت به مرگ منجر می‌شود. فقط کافی است یکی از طرفین رابطه، عاشق نباشد تا هر دو نفر مبتلا شوند.

ایده‌ی جذابی است. مخصوصا اگر متوجه شویم نویسنده و کارگردان چنین فیلمی خودش نیز شاعر است.

فیلم Mauvais Sang معادلش در فارسی خون ناپاک ترجمه شده است. البته اسم فیلم برگرفته از شعر شاعر فرانسوی، آرتور رمبو است. فیلمی از لئو کاراکس نویسنده‌ و کارگردان فرانسوی در سال ۱۹۸۶ منتشر شده است.

در پی انتشار ویروس مرگبار، مارک و هانس دو سارق بازنشسته‌ی فرانسوی که مبلغ زیادی را به یک زن آمریکایی بدهکارند، به دنبال سرقت واکسن مورد نظر برای پرداخت بدهی هستند.

آنها به کسی نیاز دارند که دست‌هایی فرز داشته باشد. سراغ الکس پسر ژان می‌روند. الکس با خلاف‌های کوچک زندگی خود را می‌گذراند. حالا عضو اصلی یک باند سرقت است.

ژان پدر الکس مرده است، او عاشق دخترانی می‌شود که پدرشان مرده‌اند. حالا عاشق زنی شده است که پدرش نمرده و از طرفی معشوقه‌ی یکی از سارقان مورد نظر است و فاصله‌ی سنی زیادی دارند. ژولیت بینوش نقش این زن زیبا را بازی می‌کند. مثل همیشه خونسرد و جذاب.

باید فیلم را دید تا متوجه شد آیا آنا عشق الکس را می‌پذیرد؟

از ژولی دلپی در نقش لیز غافل نشویم. دختر زیبایی که عاشق الکس است.

همانطور که متوجه شده‌اید با فیلمی پر از اتفاق روبرو هستیم. اما آیا این همه اتفاق در یک فیلم، انسجام و یکپارچگی لازم را دارد؟ و مخاطب را تا پایان فیلم می‌تواند نگه دارد؟

برای پراکنده صحبت‌ کردنم از مثالی کمک می‌گیرم.

سه نوع غذای مختلف قورمه‌سبزی، پیتزا و املت از غذاهای مورد علاقه‌ی شما هستند. لذت خوردن یک غذا به تنهایی بیشتر است؟ یا اینکه هر سه نوع غذا را باهم بخورید؟

شخصاً ترجیح می‌دهم هر دفعه یک نوع از غذاهای مورد نظر را بخورم و لذت ببرم. یک بار قورمه‌سبزی و وعده‌ی بعد املت و…

البته حتما کسانی هستند که دوست داشته باشند همه‌ی غذاها را در یک وعده بخورند و اینگونه لذت می‌برند.

به نظرم فیلم نیز دقیقا به همین شکل است. یکی می‌خواهد هر موضوع را در یک فیلم جداگانه ببیند و یکی می‌خواهد با یک فیلم به تمامی موارد اشراف داشته باشد.

با همه‌ی روایت‌ها و خرده روایت‌های مختلف، که ای کاش به این زودی تمام نمی‌شد، پیشنهاد می‌کنم فیلم را ببینید.

●اعظم اسعدی●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

تریلوژی «مرگ» از «گاس ون‌سنت»

 ۱- فیلم «جری»، Gerry قسمت اول سه‌گانه‌ی «مرگ» به کارگردانی «گاس ون‌سنت» و محصول سال ۲۰۰۲ است مینی‌مالیستی درمورد دو دوست است که هردو اسمشان جری است و «مت دیمون» و «کیسی افلک» نقش آنها را بازی کرده‌اند. فیلم که روایت گم شدن این دو دوست در بیابان‌های نیومکزیکو است، قصه‌ی پیچیده‌ای ندارد و شاید بتوان گفت که بیشتر از اینکه قصه‌محور باشد شخصیت‌محور است و برپایه‌ی دو شخصیت فیلم می‌گردد. درکل اتفاقات یا نماهای فیلم شاید در بسیاری جاها نمادین باشد. فیلم دیالوگ خیلی کمی دارد و پر از سکانس‌پلان و نماهای بیابان که انگار بی‌انتها و تمام‌نشدنی است که فضای آن را خیلی مشابه فرم فیلم‌های «بلاتار» کرده است. فیلم «جری» از میان این گم شدن در بیابان و سکانس‌های طولانی از آن انگار سعی دارد زندگی و مرگ را به تصویر بکشد.

۲- فیلم «فیل»، Elephant محصول سال ۲۰۰۳، برنده‌ی جايزه‌ی نخل طلایی کن و قسمت دوم این سه‌گانه است. فیلم روایت تعدادی از شاگردان یک دبیرستان است و درواقع برشی یک‌روزه از این مدرسه و شاگردانش است. فیلم داستان خطی مشخصی ندارد و پر از کاراکترهای مختلف است که در بخش‌های مختلف فیلم به آنها پرداخته می‌شود اما به‌گونه‌ای متفاوت، با سکانس‌پلان‌هایی طولانی و از زوایای دید مختلف. شخصیت‌ها درطول فیلم طوری به آنها پرداخته می‌شود که همگی انگار در سطوح مختلف فیلم حل شده‌اند و هیچ‌کدام برجسته نمی‌شوند. همه‌ی آنها انگار آدم‌هایی واقعی در کنارمان هستند که ابعاد مختلفی دارند‌. فیلم از زوایای مختلف این شخصیت‌ها را در کنار یکدیگر به تصویر می‌کشد و ما از دریچه‌های مختلف آنها را می‌بینیم. فیلم درمورد هیچ‌چیز، هیچ قضاوتی نمی‌کند و یا شاید سعی ندارد شخصیت‌ها را واکاوی روانشناختی کند بلکه آنها و اتفاقات را به‌گونه‌ای بسیار خلاقانه به تصویر می‌کشد و ما از درون این تصویرپردازی و شخصیت‌پردازی کاملا بی‌طرفانه می‌توانیم خودمان را در آن فضا حس کنیم و به همراه شخصیت‌ها در جاهای مختلف فیلم بترسیم، شوکه شویم، از موسیقی لذت ببریم، غصه بخوریم و بخندیم.

۳- فیلم «روزهای آخر»، last days محصول سال ۲۰۰۷ قسمت سوم و آخر از این سه‌گانه است که به «کرت کوبین» رهبر گروه موسیقی «نیروانا» تقدیم شده است و روایت از برشی از زندگی او الهام گرفته شده است. فیلم روایت مردی موزیسین به نام «بلیک» با بازی «مایکل پیت» است که در سکانس‌های ابتدایی فیلم می‌بینیم که بعد از گذراندن شبی در جنگل، وارد خانه‌ای بزرگ می‌شود. این فیلم هم مثل دو فیلم دیگر این سه‌گانه و به‌ویژه فیلم «جری» روایت‌محور نیست و محوریت فیلم شخصیت‌های آن هستند که هنرمندانه به تصویر کشیده شده‌اند. فیلم دیالوگ زیادی ندارد و پر از سکانس‌هایی است که دوربین، بلیک را دنبال می‌کند و او انگار از آدم‌ها و جامعه فراری است. به‌طور کلی، فیلم روایت تقابل بلیک با زندگی و اجتماع اطرافش است و هرچه فیلم پیش می‌رود بیشتر به آشفتگی درونی او پی می‌بریم و آن را حس می‌کنیم.

شاید بتوان گفت که هرکدام از فیلم‌های سه‌گانه به مرگ از زوایای مختلف نگاه کرده و در هرکدام به‌گونه‌ای متفاوت این موضوع را به تصویر کشیده و پرداخته‌اند. اما من از میان این سه‌گانه فیلم «فیل» را بیشتر دوست داشتم.

●محبوبه عموشاهی●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

فیلم cinderella man محصول سال ۲۰۰۵ به کارگردانی «ران هاوارد»، بیوگرافی خوبی از زندگی «جیمز جی برادک» (James J. Braddock) بوکسور سنگین‌وزن مشهور آمریکایی است که توانست در سال ۱۹۳۵ مقابل مکس بیر بوکسور قدرتمند، به پیروزی برسد و عنوان قهرمانی جهان را کسب کند.

«مرد سیندرلایی» لقب اصلی «جیمز جی برادک» بوده است که در زندگی و دوران ورزش حرفه‌ای، فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده بود.

فیلم به دو بخش احساسی/درام (خانواده) و اکشن/ مبارزات تقسیم می‌شود. هرچقدر بخش اول به‌خوبی ساخته شده، اما بخش مبارزات فیلم می‌توانست بهتر و هیجان‌انگیزتر باشد. «راسل کرو» (که نقش اصلی فیلم را برعهده دارد) قسمت احساسی فیلم را به‌مراتب بهتر از دوران ورزشی و مسابقات توی رینگ جیمز جی برادک بازی می‌کند.

اما در مجموع بازی‌های فیلم قابل‌ تمجید است، و بازیگران اصلی و بازیگران مکمل توی لیست جوایز جشنواره‌ها قرار گرفته بوده‌اند.

همچنین فیلم توانسته است دورانی که آمریکا در وضعیت اقتصادی سختی قرار داشته را به‌خوبی نشان بدهد، و این لایه از آن در موازات وجه بیوگرافیک فیلم به درستی پیش می‌رود.

این فیلم جزو ۵ فیلم برتر بوکس هالیوود نیز شناخته شده است. بودجه‌ی درنظر‌گرفته‌شده برای آن ۸۸ میلیون دلار بوده‌ است.

من فیلم را دوست داشتم و پیشنهادش می‌کنم. فکر می‌کنم داستان آن می‌تواند هر سلیقه‌ای را تا حدی راضی کند.

●عباس اصغرپور●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *