مکزیکی‌ها ضرب‌المثلی دارند که می‌گوید:
como aqua para chocolate
در این کشور برای درست کردن هات‌چاکلت، اغلب به جای شیر، به آن آب اضافه می‌کنند. وقتی آب حسابی جوش آمد و به قل‌قل افتاد، شکلات به آن اضافه می‌شود و این اضافه شدن شکلات، در معنای استعاری خود به آرام گرفتن ناگهانی یک خشم یا درد خیلی شدید یا فرونشستن میل و عطش جنسی، اشاره دارد. مثل آب برای شکلات، تقریبا همان مثل آب روی آتش خودمان‌ است که «لورا اسکوئیول» نویسنده‌ی اسپانیایی نیز این ضرب‌المثل را به عنوان اسم رمانش انتخاب کرده است.

رمان «مثل آب برای شکلات» که نخستین‌بار در سال ۱۹۸۹ به چاپ رسیده، در ایران توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، با ترجمه‌ی مریم بیات منتشر شده است. ماجرای این رمان، در مکزیک و پیرامون شخصیتی به اسم «تیتا» می‌چرخد که چون کوچک‌ترین دختر خانواده است، طبق سنت‌ها حق ندارد هرگز ازدواج کند و باید به‌عنوان پرستار مادرش، تا آخرعمر به او خدمت کند. اما تیتا که عاشق شده و می‌خواهد خط‌ها را بشکند و از کادرها بزند بیرون، از مادرش اجازه می‌گیرد که بگذارد معشوقش «پدرو»، به خواستگاری‌ بیاید. مادر در کمال ناباوری قبول می‌کند و روز خواستگاری، آب پاکی را می‌ریزد روی دست پدرو و به او می‌گوید باید با خواهر بزرگ‌تر تیتا ازدواج کند… اما آیا پدرو می‌پذیرد؟ این نقطه‌ی پذیرش یا عدم پذیرش است که اتفاقات ادامه‌ی داستان را رقم می‌زند.

کتاب ۱۲ فصل دارد. ابتدای هر فصل، یک رسپی پخت غذایی مکزیکی آورده می‌شود که غذای مخصوص هر ماه است و در لایه‌ای دیگر، نشان می‌دهد که چقدر مراسم پخت و سرو غذا در مکزیک مهم و پررنگ است و نقشی کلیدی در فرهنگ این کشور ایفا می‌کند. البته گاهی به تناسب موقعیت، ممکن است این رسپی ناگهان تبدیل شود به مثلاً دستور تهیه‌ی کبریت! اما محوریت اصلی رسپی‌ها، روش تهیه‌ی غذاها هستند. شخصیت تیتا به‌عنوان کسی که سه ماه زودتر، ناگهان در آشپزخانه متولد شده و حالا هم بهترین دوست و همدمش آشپز خانواده، «ناچا» است، به‌عنوان یک دختر علاقمند به آشپزی به خواننده معرفی می‌شود؛ دختری که راه ابراز احساساتش به آدم‌ها و زندگی، از طریق پختن غذاهاست و گویی کلمات نگفته‌ و حرف‌های نزده‌اش، در دستپخت او و غذاهایی که می‌پزد خودنمایی می‌کنند و درواقع انگار آشپزی، روشی است که این شخصیت قربانی و مهجور از طریق آن به دنیا ابراز وجود می‌کند.

داستان در رد و نقد سنت‌های احمقانه، و انتقال آن از نسلی به نسل بعدی است و درواقع اهمیتی ندارد که سنت مطرح‌شده یعنی ممنوعیت ازدواج دختر کوچک‌تر، ساخته‌ی ذهن نویسنده است یا بر اساس واقعیت نوشته شده است؛ بلکه مهم‌ترین چیز همین نگاه انتقادی به سنتی است که ترس‌ از پرسیدن و شکستن چارچوبش، آن را در طی نسل‌های مختلف انتقال داده و تثبیتش کرده است. همچنین از آنجایی که شخصیت اصلی داستان یک زن است، طبیعی است که کتاب در نوشتار خود و نوع نگاه به پدیده‌ها، اثری بسیار زنانه به شمار بیاید. به ویژه اینکه کلیشه‌ی زن متعلق به آشپزخانه و زن همواره آشپز هم در داستان به شکلی هجوآلود خودنمایی می‌کند و اهمیت این زنانگی پررنگ‌تر می‌شود. اما این توجه به عنصر زن در کتاب، گویا مردان داستان را به حاشیه برده، و این‌بار جایگاه سنتی زن به‌عنوان معشوقه‌ی منفعل، با مرد به عنوان عاشق بالفطره عوض می‌شود. این‌بار، زن‌ها کنش بیشتری دارند؛ عشق ممنوعه را تجربه می‌کنند، دیوانگی می‌کنند، طبق دید سنتی جامعه، خطا و اشتباه می‌کنند و از کادرها می‌زنند بیرون؛ اما مردها عاشق‌هایی تیپیک هستند و بس. در یک برخورد سلیقه‌ای، می‌شود گفت کتاب جا داشته که عنصر شخصیت‌پردازی را فارغ از جنسیت، عمیق‌تر در خودش تقویت کند و به صدای زنان و مردان، سهم برابری برای شنیده شدن ببخشد.

اما این تیپ‌سازی‌ها شاید یک ویژگی آشنا برای داستان‌هایی باشد که رگه‌هایی از رئالیسم جادویی را در خود دارند‌ و فرمی تمثیلی به خود می‌گیرند. مثل آب برای شکلات البته رگه‌هایی از رئال جادویی در خود ندارد، بلکه مشخصاً اثری مثال‌زدنی در این زمینه به شمار می‌رود. داستان اگرچه در چارچوب منطق و واقعیت رخ می‌دهد اما رویدادهایی که هیچ‌جوره با منطق رئالیستی زندگی واقعی جور درنمی‌آیند، در آن به شکلی منطقی و باورپذیر و بدون ایجاد سوال برای سایرین، رخ می‌دهند. مثلاً تیتا می‌تواند آن‌قدر اشک بریزد که کل پله‌های خانه خیس شود و دریاچه‌ای کوچک از اشک‌هایش ساخته شود‌. یا روح مادر می‌تواند دائماً به او امر و نهی کند و با محیط هم کنش فیزیکی داشته باشد و بر فرض، آتش‌سوزی راه بیندازد. از این دست تصاویر در کتاب زیاد می‌شود پیدا کرد که خواندن و تجسم کردنشان، لذت خود را دارد.

ترجمه‌ی کتاب هیچ ایراد خاصی ندارد اما چیزی که به نظر می‌رسد داستان را دچار جرح و آسیب کرده، مسئله‌ی سانسور است. اگرچه کدهایی داده می‌شود که خواننده بتواند بفهمد مثلاً در کدام بخش کتاب سکس اتفاق افتاده، اما به نظر می‌رسد جملاتی مشخصاً سانسور شده‌اند؛ ضمن اینکه گفته می‌شود در مدارس آیداهو و چند بخش دیگر، قسمتی از این کتاب که در واحد درسی ادبیات قرار داشته، بنا بر اعتراض معلمان به محتوای اروتیک داستان، از برنامه‌ی درسی دانش‌آموزان حذف شده است. بنابراین طبیعی است که این داستان از تیغ سانسور و تعدیل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز جان سالم به در نبرده باشد.

درمجموع می‌شود گفت کتاب، یک اثر خواندنی و قابل‌تامل است که می‌شود جدا از نگریستن به آن به‌عنوان نمونه‌ای از نوشتار زنانه و داشتن نقدهای روانشناختی و فمینیستی، به‌عنوان مخاطب‌عام هم آن را خواند و لذت برد و به فکر فرو رفت. ممکن است خواندن رسپی‌ها در جاهایی، خسته‌کننده باشد و از جایی به بعد این فرم، برای خواننده به تکرار برسد و جذابیت کشف در آن باقی نماند، اما کتاب پاسخ مناسبش را در پایان‌بندی، برای خواننده‌ی مشتاق کنار گذاشته است، که چرا این‌همه تکرار و تکرار و آشپزخانه، و دستورپخت.

کتاب را برای مطالعه پیشنهاد می‌کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *