آیْنه «من» و «ما»رو
قرمز نشون میداد
قرمز مثِ لبهام
قرمز مثِ فریاد
موهامو میبافم
رژ میزنم بازم
با دود سیگارم
دنیامو میسازم
دنیای من، دائم
شکل مثلثهاس
یه سوژهی جنسی
توو قاب یه عکّاس
رو گردن و لبهام
جای دوتا بوسه
دنیای ما شاید
قبل از یه کابوسه
رو تخت من جایِ
سه تا تَنِ داغه
گرمه مثِ قرمز
یا ردّ شلّاقِ…
دس(ت) میکشم روی
تهریش و لبهاشون
از ریملِ مشکیم
تاریکه شبهاشون
من توی تنهاییم
دیوار میچینم
بین نفسهاشون
دیوار برلینم
نصف تنم شرق و
نصف تنم غربه
میریزه این دیوار
با کمترین ضربه
میریزم و مثِّ
مشروب، تب دارم
قسمت شدم بینِ
دو چوبهی دارم
حلقه شدن دُورم
زنجیره دستاشون
دنیای ما مثِّ
زندونه توو زندون
زندون سه تا تَن
زندون «ما» و «من»
اضلاع سرگردون
زندون تنها زن
زل میزنم رو به
دیوار این زندون
از این زنِ قرمز
باید بیام بیرون
باید بیام بیرون
باید بیام بیرون
پویا خازنی اسکویی