جدید‌ترین مجموعه‌ی داستان فاطمه اختصاری به اسم تبر، به تازگی منتشر شده است. شانزده داستان کوتاه دارد، با موضوعات مختلف و فرم‌های خلّاقانه. به دلیل سبک داستان‌نویسی اختصاری، که بیشتر ترجیح می‌دهد از تکینک‌های کلاسیک داستان‌نویسی مثل ایجاد تعلیق، گره‌افکنی و… استفاده کند، تمامی داستان‌ها مخاطب را تا آخرین خط منتظر و تشنه نگه می‌دارند و این یعنی با مجموعه داستان جذّابی طرف هستیم. امّا اگر از این حرف‌ها نتیجه می‌گیرید که تمامی داستان‌ها از فرم خطّی کلاسیک و همان الگوریتم خشک، آغاز- گره افکنی- نقطه‌ی اوج و… پیروی می‌کنند، باید بگویم که اصلاً حق با شما نیست!

خلّاقیت، ویژگی بارز این مجموعه است، چه در ژانر و چه در استفاده از تکنیک و فرم و حتی محتوا!

 اگرچه به نظر من، نمی‌توان به صورت کاملا جدا از هم، فرم و محتوای یک اثر را مورد بررسی قرار داد، امّا نوشته‌ام را با پرداختن به فرم این داستان‌ها شروع می‌کنم. اساساً برای من، مرز مشخّصی بین فرم و محتوا وجود ندارد. محتوا هرچه که باشد، تنها در قالب فرم مناسب می‌تواند نمود پیدا کند و این فرم است که تا حدّ زیادی به محتوا فرصت ظاهر شدن می‌دهد، در واقع تا فرم نباشد، محتوایی نیست که مورد برسی قرار بگیرد. پس با در نظر‌ گرفتن تمامی این مسائل، به خودم حق می‌دهم که اوّل در مورد فرم کار‌ها صحبت کنم و آرام از این مرز نامرئی عبور کنم و برسم به محتوا!

مخاطب می‌تواند داستان‌هایی با ژانر‌های مختلف در این کتاب پیدا کند؛ از سورئال گرفته (مثل داستان “تبر”)، تا رئال جادویی ( مثل داستان “باشه”). تکینک‌های داستان‌نویسی مختلفی در این کتاب استفاده شده که بدون شک داستان‌ها را خواندنی‌تر می‌کند. از تکینک‌های پست‌مدرن گرفته (مثل داستان “پری”، که به عنوان مثال، شخصیّت‌‌‌های داستان با راوی حرف می‌زنند و کتک‌کاری می‌کنند!) تا تکنیک جریان سیال ذهن (مثل داستان “پناهنده”، که با راهی کردن مخاطب در جریان دینامیک زمان و دادن کلید‌هایی، داستان را جلو می‌برد.)

شخصیّت‌پردازی یکی دیگر از نکات مثبت این مجموعه‌ است. شخصیّت‌هایی که اختصاری می‌سازد، واقعی و لمس‌شدنی هستند. شما می‌توانید با خواندن تک‌تک دیالوگ‌هایشان و یا واکنش‌های آنها در مورد مسائلی که برایشان پیش می‌آید،  بخش‌هایی از خودتان یا اطرافیانتان را در آنها پیدا کنید. آدم‌ها خاکستری هستند. از تیپ دور شده‌اند و به شخصیّت نزدیک (اگر‌چه، صرف شخصیّت یا تیپ بودن به خودی خود امتیاز محسوب نمی‌شود و نویسنده به فراخور داستان و ژانر می‌تواند از شخصیّت و یا تیپ یا ترکیبی از هر دو استفاده کند. به عنوان مثال در آثار طنز عموماً تیپ‌ها به جای شخصیّت‌ها به کار گرفته می‌شوند.)

شخصیّت‌های این مجموعه آدم‌هایی هستند که ممکن است عاشق بشوند، امّا خیانت هم بکنند و بعداً پشیمان شوند و یا حتی نشوند! آدم‌هایی که مثل خود مخاطب، گاهی دروغ می‌گویند، فحش می‌دهند، دعوا می‌کنند و در عین حال، نیمه‌ی پُری هم دارند. امّا مهم‌تر از چگونگی این شخصیّت‌ها، چگونگی ساختن آن‌ها توسّط نویسنده است:

اختصاری دست شخصیّت‌هایش را کاملاً غیر مستقیم برای مخاطب رو می‌کند. مثلاً اگر می‌خواهد بنویسد که فلان کاراکتر من، هموسکشوال است، این را توی صورت مخاطب نمی‌کوبد، بلکه کاملاً غیر مستقیم و به‌وسیله‌ی دادن کلید‌هایی این کار را انجام می‌دهد. کلید‌هایی که باید مخاطب را به قفل‌ها برسانند، تا بعد از باز شدن آنها، شخصیّت در ذهنش شکل بگیرد. این کلید‌ها گاهی می‌توانند چند کلمه‌ی مشخّص به صورت خاطره‌ای از گذشته‌ی یک شخصیّت باشند یا بروز دادن یک رفتار خاص و یا حتی نشان دادن یک عکس‌العمل کوچک در یک موقعیّت ویژه توسّط همان شخصیّت.

امّا نکته‌ی مهم‌تر اینجاست که همه‌ی شخصیّت‌های مختلف در این کتاب (که حتی لحن‌های مختلفی هم برای صحبت کردن دارند و در شانزده داستان و موقعیّت گوناگون، پخش شده‌ا‌ند)، همگی در یک چیز مشترک هستند: درماندگی و سرخوردگی!

در تمامی داستان‌ها به آدم‌هایی بر‌می‌خوریم که درمانده شده‌ا‌ند. انگار همه‌ی آنها در جهان بی‌معنایشان گیر‌ افتاده‌ا‌ند و تلاش می‌کنند تا خودشان را از این مهلکه نجات بدهند، امّا در نهایت سرخورده و خسته به جای اوّل بر‌می‌گردند. آدم‌هایی که توی روابط بی‌معنا گیر کرده‌ا‌ند و یا توی موقعیّت جغرافیایی یا خانوادگی یا حتی اعتقادی خاصّی اسیر شده‌ا‌ند که برایشان بی‌معناست و هر چقدر که سعی می‌کنند از این باتلاق فرار کنند، بیشتر در بی‌معنایی آن فرو می‌روند!

آدم‌هایی در این کتاب تصویر می‌شوند که در روابطشان (رابطه با خود، دیگران و جهان پیرامونشان)، شکست نمی‌خورند، بلکه با مجموعه‌ای از تضاد‌ها ناکام می‌مانند. این ناکام بودن و سرخوردگی، ویژگی پایه‌ای بیشتر روابط عشقی داستان‌های این مجموعه است. چه شخصیّتش همجنسگرا باشد، چه دگرجنسگرا! و گاهی این ناکامی تا جایی پیش می‌رود که محتوای داستان را (مثل داستان “ما پنج‌تا و امید”) کمی لوث می‌کند و تا حد درماندگی آدم‌های توی سریال ترکی پایین می‌برد یا خیلی بیشتر به لایه‌‌های عمیق روانشناختی و شخصیّتی انسان، نفوذ می‌کند (مثل داستان “ممّد-فرانک-مهران”) و مخاطب را از دل یک مثلّث عشقی تا سوال‌های عمیق فلسفی در مورد معنای عشق همراهی می‌کند. شخصیّت‌هایی که در رابطه‌شان‌ با کشورشان ناکام مانده‌ا‌ند (مثل داستان “برگردیم”) و نمی‌دانند چه کار کنند. آدم‌هایی که حتی در رابطه با خودشان و افکارشان هم ناکام هستند و با نوعی تضاد درونی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند (مثل داستان “تو تولّایی هستی”) و دنبال راه فرار می‌گردند.

چند تأویلی بودن داستان‌ها یکی دیگر از ویژگی‌های این کتاب است. داستان‌ها با یک بار خواندن تمام نمی‌شوند و دقیقا زمانی که مخاطب خطّ آخر یک داستان را می‌خواند، داستان تازه‌ای در ذهنش شکل می‌گیرد. مثلا با خودش می‌گوید: “آهان! پس برای این بود که فلان شخصیّت در فلان جای داستان گریه کرد” و یا “تازه می‌فهمم چرا فلان دیالوگ نوشته شده” و یا حتی گاهی اختصاری مخاطبش را با بی‌رحمی با یک سوال تنها می‌گذارد و او را مجبور می‌کند که برای پیدا کردن پاسخ، یک بار دیگر داستان را دقیق‌تر بخواند و گاهی هم پا را از این فراتر می‌گذارد و مخاطب را ( اگر باهوش‌تر باشد!) با این شرایط سخت رو‌در‌رو می‌کند که “اگر من جای فلان شخصیّت بودم، چه کار می‌کردم؟” و این یعنی پل زدن بین شخصیّت‌های غیر واقعی درون کتاب و شخصیّت‌های واقعی بیرون کتاب، که مخاطب آن هستند و در موضوعاتی با هم مشترک‌‌اند. احتمالاً هم مخاطب‌های این کتاب، و هم شخصیّت‌های درون آن می‌خواهند از جهان و رابطه‌ی بی‌معنایشان با همه‌چیز فرار کنند، ولی اختصاری (با نگاه پست‌مدرنش به جهان) به آنها اطمینان می‌دهد که تنها روی دایر‌ه‌ای می‌چرخند که دست آخر به جای اوّل برشان ‌می‌گرداند، امّا بی‌اعتقاد، دل‌زده، فرسوده!*

 

*وقتی بفهمد این همه چرخیدن

روی محیط دایره‌ای بوده

برگشته جای اوّل خود امّا

بی‌اعتقاد، دل‌زده، فرسوده

قسمتی از شعر- فاطمه اختصاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *