ما شبیه یه برگ سرگردون
سبز و بیریشه توی طوفانیم
ثبت میشیم با لنز دوربینا
را(ه) میریم و خلاف جریانیم
عکسارو پشت هم که میچینن
دنیا مثّ یه مستند میشه
یه طرف بیخیالی و خندهس
یه طرف غرق دود و آتیشه
اون طرف بیطرفتر از دوربین
غرق بوسیدنای قانونی
اما قانون همیشه ثابت نیس
کافیه دوربینو بچرخونی
یه نفر مشت کرده دستاشو
داره میچرخه توو خیابونا
حس سرگیجه توو شعاراشه
مث دُورْدُورِ دُورِ میدونا
یه نفر پای کامپیوترشه
داره تُن تُن یه چیزو میخونه
با دوتا دس(ت) گرفته گوشاشو
دلش آشوبه مونده توو خونه
با صدای بلند شلّیکا
ولوله توی شهر افتاد و
توو یه کابوس واقعی، مَردُم
همگیداد میزدن که: بدو!
یه نفر رفته سمت در که بگه:
«اینجا امنه! بیاین قایم شین»
توو مغازه پرید و ماتش برد
یه نفر پشت شیشهی ویترین
زندگیمون شده همین عکسا
زنده میشن، دوباره میمیرن
توی خوابای هرشب ماها
چن تا مأمور هی رژه میرن
جلو دوربین میخندیم و شادیم
پشتش اما یه دنیا غم داریم
نمیدونیم که توی این عکسا
جای چن تا رفیقو کم داریم؟
توو خیابونا زنده میشیم و
توو خبرها دوباره میمیریم
توی عکسای کلّ دوربینا
زنده بودن رو یاد میگیریم
پویا خازنی اسکویی