«تمهید خارج از قاب»
نگاهی به فیلم «تنگه‌ی ابوقریب» به کارگردانی بهرام توکلی
علی ولی‌اللهی

مثل هميشه دچار يک دوگانه شده‌ايم. فيلمی اكران شده و ما برای اينكه تبيين كنيم اين فيلم، اثر موفقی هست يا نه، ناگزير به انتخاب يكي از دو راه هستيم. مقايسه‌ی اثر با نمونه‌های خارجی يا مقايسه‌ی آن با نمونه‌های داخلی. معمولا اين مقايسه زمانی انجام می‌شود كه بحث فني فيلم بچربد به ساير جنبه‌هایش. درست مثل فيلم تنگ‌یه ابوقريب. فيلمی كه وقتی در موردش حرف زده می‌شود، به پيشرفت‌های فنی آن اشاره می‌شود، به اينكه چقدر فضای جنگ خوب درآمده، به اينكه اين فيلم چقدر شبيه به فيلم‌های خوش‌ساخت هاليوودی است. تقريبا اكثر كساني كه به سينما رفته‌اند و اثر جديد بهرام توكلی را ديده‌اند، بر اين باورند كه تنگه ابوقريب از لحاظ ساخت، نمره قبولی می‌گيرد. بر همين اساس بايد گفت كه اين اثر از نمونه‌های داخلی‌اش جلو زده و در نزدیک كردن سينمای ايران به سينمای بين‌المللی موفق عمل كرده. البته بايد اينجا يک پرانتز باز كنيم و مشخص بگوييم كه منظورمان از ساخت، صرفا مربوط به مسائل فنی می‌شود و اين تنها بخشی از يک فيلم را شامل می‌شود.

بله! تنگه ابوقريب فيلم خوش‌ساختی است. بهرام توكلي به خوبي توانسته فضای جنگ را درست كند. دنيايی كه با آن مواجه می‌شويم واقعی و تاثيرگذار است. همه مصالح كار، از كيفيت بالايی برخوردار هستند و خود توكلی هم در قسمت‌هايی نشان داده كه كارگردان هوشمندی است. توكلی تداوم فشار جنگ را از طريق سكانس پلان‌هايی كه گرفتنشان هم كار سختی است، مخصوصا در صحنه‌های شلوغ نشان داده. تداومی كه شايد خيلي قرابتی با اكشن‌های معمول ندارد. چرا كه رسم بر اين است كه با پلان‌های كوتاه ريتم فيلم تند شود تا هيجان روايت به مخاطب القا شود. اما توكلی به جای اين كار هيجان را به داخل قاب كشانده و از طريق ميزانسن به ريتم تند دست پيدا كرده. يا انتخاب زاويه ديد دوربين در نقش يک شاهد، در نقش يكي از آدم‌های جنگ باعث شده مخاطب به دل ماجرا پرت شود. اگر بخواهم كمی خودمانی‌تر حرف بزنم، توكلي رفته و ياد گرفته كه چطور بايد فيلم جنگي ساخت. دوربين بايد چطور حركت كند. نماها به چه اندازه باشند. جلوه‌های ويژه بصری كجاها بايد به كار گرفته شوند و كجاها نه. اين به خودي خود يک امتياز مثبت برای توكلی به حساب می‌آيد. يادم هست كه در ساليان گذشته هميشه اين سوال را از خودم و ساير دوستان فيلم بازم می‌پرسيدم كه چرا كارگردانان ما نمی‌روند از روی نمونه‌های خوب خارجي ياد بگيرند. اصلا اشكالی هم ندارد. مثلا (اين را صرفا به عنوان يک مثال می‌آورم) در فيلم انتهای خيابان ‌هشتم كه عليرضا امينی ساخته بود، آن قسمت فيلم كه مربوط به مبارزه‌ی خياباني می‌شد، هنوز يادم نرفته كه چقدر بد و مبتديانه ساخته شده بود. در حالی که در هاليوود بی‌نهايت نمونه‌ی موفق از ساخت صحنه‌های زد و خورد در تاريخ سينما وجود دارد كه می‌شود از رویشان الگو‌برداری كرد و كار تميز تحويل مخاطب داد.

بعد از همه اين حرف‌ها در مورد خوش‌ساخت بودن فيلم، جذاب بودن سكانس‌ها، كيفيت بالای تصاوير و چيزهايی از اين دست، بايد برسيم به اين سوال مهم: آيا اين ساخت خوب در خدمت محتوای فيلم قرار گرفته يا نه؟ به بيان ديگر آيا در تنگه ابوقريب ما با تعامل فرم و محتوا مواجه هستيم يا نه؟ پاسخ به اين سوال را بايد از اينجا آغاز كنيم كه بفهميم فرم اثر چيست. قصه را مرور كنيم. در روزهای انتهايی جنگ، تنگه‌ای به نام ابوقريب در معرض خطر حمله جدی عراقی‌ها قرار می‌گيرد. تنگه‌ای استراتژيک كه اگر به دست دشمن بيفتد كارمان زار می‌شود. گردان عمار با كمترين امكانات ممكن می‌رود كه جلوی دشمن را تا رسيدن نيروهای كمكی بگيرد. شرح رشادت‌ها و تلاش رزمندگانی كه اين تنگه را از تصرف دشمن نجات دادند، روايت اصلي فيلم تنگه ابوقريب را می‌سازد. فيلم ما را با چهار قهرمان در ابتدای اثر مواجه می‌كند. چهار قهرمانی كه سرگذشتشان در نجات تنگه برجسته‌تر از ديگران است. در كنار اينها پسر نوجوانی داريم كه به زور می‌خواهد خودش را به خط مقدم جبهه برساند. در عين حال ما هيچ شخصيت محوري در فيلم نداريم. يعني قهرمان با تعريف كلاسيكش در تنگه ابوقريب وجود ندارد. توكلی می‌خواسته نشان بدهد جنگ قهرمان و غير قهرمان نمی‌شناسد. جنگ وحشتناک است و كسي از آتشش مصون نيست. همه به نوعي قهرمان هستند و در عين حال آسيب‌پذيرند و قرار نيست هميشه قهرمان‌بازي در بياورند. توكلي تلاش كرده به نوعي با فراروی از كليشه‌های هميشه‌ی سينمای جنگی، همه‌ی افراد درگير جنگ را واقعا درگير نشان دهد. اما اتفاقي كه در فيلم افتاده به شكل چشم‌گيري مغاير با اين هدف بوده. آن چهار آدم و نصفی كه شخصيت‌های اصلی فيلم هستند، عملا می‌خواهند قهرمان باشند. يعني مولف آنان را به شكل قهرمان معرفي می‌كند. قهرمانانی متاسفانه به شكل قهرمانان كلاسيک سينمای جنگی ايران. پسر بامرام جنوب‌شهری كه از مرخصی‌اش می‌زند و يواشكی خودش را می‌رساند خط مقدم. دكتری كه از جان خودش می‌گذرد تا مجروحان را نجات دهد. حاجی و سيدی كه همان حرف‌ها و رفتارهای روتين قابل انتظار را از آنان شاهد هستيم و در نهايت پسربچه‌اي كه می‌خواهد با پرسيدن سوال‌های چالش‌برانگيز از بار شعاری بودن فيلم بكاهد و به شعور بيفزايد كه كارش دقيقا نتيجه عكس دارد. پسری كه سنش كم است و نمی‌شود برود خط و بعد از كلی خواهش و تمنا به خواسته‌اش می‌رسد. خب اين يک تناقض بزرگ در فرم فيلم توكلی است. مولف نمی‌خواسته از قواعد قصه‌گويی كلاسيک پيروی كند اما درگيرش شده. آن هم قواعد قصه‌گويی ژانر جنگی ايرانی.

مولف نمی‌خواسته به اين آدم‌ها شمايل قهرمان بدهد، برای همين در جاهايی عامدانه آنها را رها می‌كند و راوی می‌رود سراغ يک مكان ديگر. تمهيد خارج از قاب قرار دادن برای كاستن از ارزش كاراكتر اما باعث پاره‌پاره شدن فيلم شده. سكانس‌ها به هم چسبانده شده‌اند تا در نهايت فقط برسند به اين نقطه كه ما متوجه بشويم تنگه ابوقريب به دست عراقی‌ها نيفتاد. همين دوگانگي نگاه يا بهتر بگوييم لنگ در هوا ماندن نوع رابطه‌ی كاراكترها و قصه و همچنين سردرگم بودن راوی باعث بروز بزرگ‌ترين مشكل فيلم شده. كارگردان موفق نشده اثرش را دراماتيك كند. قبول دارم كه هر انسانی كه ذره‌ای عاطفه و وجدان در وجودش داشته باشد از ديدن دست قطع شده يا تاول‌های ناشي از حمله‌ی شيميايي يا مشاهده‌ی بچه‌ای كه پدر و مادرش را از دست داده متاثر می‌شود. قبول دارم كه با دادن اطلاعات زيرنويسی، ما ايرانی‌ها كه زندگی‌مان متاثر از جنگ بوده، به اهميت ماجرا پي می‌بريم، اما اين به تنهايی كافي نيست. همان‌طور كه گرفتن پلان‌های باكيفيت و خوش‌ساخت نمی‌تواند برای موفقيت كافي باشد. حالا اگر برگرديم به سوال ابتدای متن، اينكه آيا در تنگه ابوقريب تعامل فرم و محتوا داشتيم يا نه؟ بايد پاسخ بدهيم كه خير، فرم فيلم (اگر بتوان فرم مشخصي را برای آن سر هم كرد) با محتوای آن همخوانی ندارد. كاش توكلی همان‌طور كه ساخت يک فيلم جنگی را خوب فرا گرفته و حتی درونی كرده، نوشتن قصه در ژانر جنگ را نيز به همين منوال پيش ببرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *