آژیر انفجار…
ورم کرده این جهان!
در حال انفجا…
نه کمی منتظر بمان!
■
دنیا گرفته است و کسی توی لولهها
جان میکنَد که خون نچکد از گلولهها
با اشک و عشق وسط لختهی لجن
در آخرین سکانس جهان با حضور ما
در بین هیچ و هیچ گرفتار ماندهایم
هیچها! مشتهای پر از پوچی جهان
گلهای پرپری که به بازی گرفته شد
مشتی پر از گره شده میراث مشتمان
مشتی گره شده! وسط تار، توی تور
هی دست و پا زدن به امید خدای گور
لبریز اشک های به پایان رسیدنم
من غرق میشود ته این آبهای شور
■
جسمی شناورم که به هر جا…
نمیرسم
دیگر نمیرسم
به تو آخر نمیرسم
سیفون کشیده شد
و سرم گیج میرود
هم میخورَد جهان وسط استکان سم
حمیدرضا امیرخانی