سه پرس مرغ، دو زیتون، سه شیشه نوشابه
نشسته‌اند سه تا مرد نسبتاً خوابِ
کلافه‌ی بیکار و در انتظار گودو
سه مرغِ سفت که چسبیده‌اند به تابه

دو پرس جوجه، دو تا دوغ، یک عدد سالاد
دو تا زنِ شاااادِ… نسبتا پر از فریاد
در انتظارِ غذا، پشتِ میز می‌خندند
به سلفیِ جوجه روی منقل و منوپاد

دو تا فسنجون، یک آب، یک سالاد، یک دوغ
برای ماهِ عسل، ماهِ عشق، ماهِ بلوغ
سفر به آخرِ دنیا، به تخت، به خانه
به آخرین کلماتِ خروس… و به دروغ

دو قرمه‌سبزی و یک قیمه و سه تا ته‌چین
-مخلفات؟
-نمی خواد!
مرد خسته روی زمین
نشسته است و به خرجِ سفر می‌اندیشد
زنش به فکر دو تا قرمه‌سبزیِ غمگین
به خانواده‌ی شادش نگاه می کند و
نگاهش آهسته می‌رود کمی پایین

سفارشِ آخر، سوپ بود و ماهی بود
گودو دچار دو تصمیم، در دوراهی بود
جهان فقط سفری بی شروع و پایان است
و زندگی رستورانِ بین راهی بود

مهدی دریاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *