خوانشی از سریال شهرزاد با نگاهی به مفهوم ” ابژه کوچک a ” لاکان
فریبا ملاجعفری
پیش از ورود به خوانشی روانکاوانه از سریال شهرزاد، لازم است تا سه مفهوم کلیدی در نظریه روانکاوی لاکان شرح داده شود. این سه مفهوم – که پس از لاکان و به واسطه تلاشهای نظری اسلاووی ژیژک – به طور گستردهای در تحلیلهای ادبی و هنری مورد استفاده قرار گرفتند ، عبارتند از: عبارت ابژه کوچک a، فانتزی و دیگری بزرگ. ابژه کوچک a ، احساس مداوم سوژه است مبنی بر این که چیزی از زندگی ما کم شده یا فاقدش هستیم. ما همواره به دنبال ارضاء، دانش، ثروت، عشق یا… هستیم و حتی اگر آنها را به دست آوریم باز چیز دیگری هست که میل آن را داشته باشیم. امر واقع لاکانی حفره یا مغاکی در هسته وجودی ماست که مدام به دنبال پر کردنش هستیم. ابژه کوچک a ساز و کار پوشاندن موقتی این فقدان است.
مثالی درباره فرآیند ازدواج میتواند در توضیح این مفهوم پیچیده لاکانی مفید باشد. وقتی انسانی عاشق میشود با آرمانی کردن معشوق فکر میکند در کنار او احساس غیر قابل وصفی دارد. این همان جنبهی خیالی عاشق بودن است. زوج شدن و احساس پیوند با دیگری در ساحت امر نمادین جای میگیرد. مساله سومی هم هست. معشوق ممکن است که زیبا، باهوش، مهربان و … باشد ، اما آنچه که او را از دیگر کسانی که ممکن است همین صفات را داشته باشند اما مورد عشقورزی قرار نگیرند جدا میکند ، چیزی مازاد است که نمیتوان آن را با زبان بیان کرد و به همان دلیل است که ابژه عشق ورزیدن قرار میگیرد. این مازاد همان ابژه کوچک a یا ابژه علت میل است. ابژه کوچک a، حفره یا شکافی است که امر نمادین به گرد آن شکل میگیرد. در اصطلاح لاکانی، فانتزی رابطه ناممکن سوژه (فرد) با ابژه کوچک a (علت میل) را تعریف میکند.
لاکان در ادامه مفهوم دیگری را به نام ” فانتزی ناخودآگاه ” بیان میکند. در حقیقت امیال ناخودآگاه در بستر فانتزی تجلی مییابند. فانتزی صحنهای خیالی است که در آن سوژه قهرمان داستان است. فانتزی نه ابژه میل که زمینه آن است. به قول اسلاوی ژیژک: فضای فانتزی به صورت سطحی خالی یا پرده، برای نمایش امیال عمل میکند. به عبارت دیگر فانتزی تصویری ایدهآلی است که سوژه از مقصود خود در ذهن میپروراند.
ما در ارضای امیال همواره احساس میکنیم که چیز بیشتری وجود دارد، چیزی که از دست دادهایم. این چیز بیشتر که ما را فراتر از لذت ناچیزی که تجربه میکنیم ارضاء میکند همان “ژوئی سانس” است. ما نمیدانیم ژوئی سانس (کیف) چیست اما میدانیم که وجود دارد و “آن جا” است، چرا که همواره در وضعیتی ارضاء نشده هستیم. علاوه بر آن با فرض این که چیزی آنجا هست و ما فاقدش هستیم، عموما آن را به دیگری بزرگ نسبت میدهیم. به عبارت ساده تر “ابژه کوچک a”علت میل داشتن فرد و “فانتزی” نیروی محرکه ذهنی و سبب تحریک میل است و “لذت کیف کردن” چیزی است که میل ما را به سمت خود میکشاند.
در سریال شهرزاد، شهرزاد ابژه میل عشق است؛ ابژهای خیالی. با اندکی تساهل شخصیت شهرزاد را بسیار سفید میبینیم. کمتر او را سرگرم انجام کارهای روزانه چون غذا پختن، ظرف و لباس کنار حوض شستن و … میبینم .گویی انسانی ماورایی است که نیازهای اولیه ندارد و تنها دغدغه انسانی او برای مخاطب برجسته میشود. این فرد نمیتواند در واقعیت وجود داشته باشد مگر در قالب تصویر یا به عبارتی ابژهای خیالی در ذهن عاشق (فرهاد و قباد) باشد. مخاطب عملا با تصویرهای فانتزیوار فرهاد و قباد از شهرزاد ارتباط بر قرار میکند. تصویری که فانتزی برساخته است (مقایسه کنید با صحنه دعوای شیرین و صابر برای اینکه با صدا درآوردن غذا میخورد، چقدر تصویر ملموستر است) شهرزاد بیشتر از این که برای فرهاد و قباد زنی در واقعیت باشد تصویری از یک فانتزی خیالی عاشقانه است؛ چنانکه همه معشوقان عالم، فانتزی عاشق خود به شمار میآمدند (۱).
ابژه کوچک a برای قباد، فرهاد یا هر کس دیگر متفاوت است. به عبارت دیگر علت میل برای قباد میتواند تصویر فانتزی او از مادر نداشتهاش باشد و به نوعی مادرش را در شهرزاد جست و جو میکند.علت میل فرهاد به شهرزاد میتواند تصویر فانتزی از یک زن روشنفکر باشد. هر چه که هست ما علت میل این دو را دقیقا نمیدانیم.این فرآیند پیچیدهتر از خودآگاهی خود فرد یا سوژه است. میلی که همواره حتی با رسیدن به معشوق در حفره دیگری وارد میشود.
اینکه میل فرد فرد ما چه هست شاید کاملا برای ما معلوم نباشد. چون دیگریهای بزرگی چون اجتماع، عرف و سنت روی آن سرپوش گذاشتهاند و میل خود را جانشین آن کردهاند. لاکان بارها تصریح میکند که “میل همواره میل دیگری بزرگ است”. میل خانواده، مادر، عرف و اخلاقیات جامعه، مذهب و در بستری بزرگتر میل ایدوئولوژی. دیگری بزرگ در این سریال، بزرگ آقاست که میل خود را به کسانی که گرفتار چرخه میل شدهاند تزریق کرده است تا مرز سقوط. میل هاشم دماوندی، میل جمشید خان، میل شیرین، میل بلقیس و … همه زیر سایه میل دیگری بزرگ یا به عبارتی بزرگ آقاست. چرخهی میل با داستانهای هزار و یک شب نمود تازه و بدیعی میگیرد. همانطور که فرهاد در آخرین سکانس میگوید: “رسیدن بهت یعنی نداشتنت” یا قباد به این امر میرسد. افتادن در دام میل رفتن از قصهای به قصه دیگر است تا کیف لذت مرگ برای قباد. کسانی از این چرخه رستند که خود را از این چرخه (ارادی یا غیر ارادی) رهایی دادند و در میل دیگری بزرگ چه بزرگ آقا باشد چه جامعه و چه عرف و … حل نشدند.
۱) https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1176164/سیاست-هویت-و-جنسیت-در-ایران-معاصر-با-تأکید-بر-اشعار-شاملو