در کشاکش بوسه و باتوم
(نگاهی به مجموعهی «برف پاککن» از «فرهنگ روشنی»)
سید مهدی موسوی
مجموعهی «برف پاککن» جدیدترین مجموعهی «فرهنگ روشنی» است که توسط «نشر چلچله» به چاپ رسیده است. این مجموعه که بخشی از اشعار و ترانههای منتشر نشدهی او را در بر میگیرد امسال به چاپ دوم رسید و بهانهای شد برای نوشتن این سطرها.
در نگاهی اجمالی به مجموعه، اوّلین نکتهای که به چشم میخورد تنوّع در بهکارگیری قالبهاست. مسمّط، چهارپاره، مثنوی، غزلمثنوی و غزل، پنج قالب متفاوتی هستند که در پنج شعر آغازین مجموعه به کار رفته است. این تنوّع، نشانگر آن است که شاعر برخلاف بسیاری از شاعران همدورهاش، قالبزده نیست و سعی میکند با توجه به محتوا و درونمایهی هر اثر، مناسبترین قالب را انتخاب کند. البته که این تنوّع در اوزان شعری به چشم نمیخورد و بسیاری از اشعار مجموعه در بحرهای «مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف» (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن)، «مجتث مثمن محذوف» (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) و «خفیف مسدس مخبون محذوف» (فعلاتن مفاعلن فعلن) هستند که بیش از آنکه ریشه در هماهنگی فرم و محتوا داشته باشد به نزدیکی این اوزان به گفتار امروز فارسی و همچنین ترکیبهای مختلف هجاهای کوتاه و بلند در آن (و امکان قرارگیری اکثر کلمات فارسی امروز در این اوزان) برمیگردد. البته که این عدم توجه به جنبههای روانشناختی اوزان مختلف، در آثار بسیاری از شاعران موزونسرا دیده میشود.
از دیدگاه محتوایی، اکثر آثار مجموعه را میشود تحت دو عنوان شخصی (پیرامون مسائلی نظیر عشق، رفاقت، نفرت، تنهایی و…) و اجتماعی (با درونمایهای عمدتاً سیاسی و اعتراضی) طبقهبندی کرد. اشعار اجتماعی مجموعه در اکثر اوقات دارای نوآوریهایی بیشتر و ساختاری قویتر هستند. شاید مقیّد بودن «فرهنگ روشنی» به بیان احساسات درونیاش (بدون هیچ تغییر و دستکاری) در اشعار شخصی است که باعث شده جز چند مورد معدود، کشفها و نوآوری های کمتری را در اینگونه آثار شاهد باشیم. البته که گاهی این دردهای شخصی و اجتماعی به هم میرسند و شاعر در کنار آنکه از «موهاش دریا بود و رستاک»، خاطرهای عاشقانه را به یاد میآورد، از «بوسههای او در چارراه قصر و پل چوبی» به خاطرات «هشتاد و هشت و خس و خاشاک» میرسد. در این دست آثار شخصی و عاشقانه است که ما با فرهنگ روشنی با زبانی عصیانگرتر و کشفها و اتفاقات شاعرانهی بکرتر روبرو هستیم که در پشت احساساتش نوعی جهان بینی و تفکر به چشم میخورد.
اشعار مجموعه از دیدگاه کشف و شهودهای شاعرانه هماهنگی زیادی ندارند. گاهی در شعری با تصاویری از قبیل «میخزم توی کوچهای مسموم» و «عشقمان بستنی چوبی بود» روبرو هستیم که شاعر با استفاده از «ایهام»، «حسّآمیزی» و… به لایههای مختلف معنایی رسیده است، امّا در همان شعر به بیتی همچون «شور و عشق و صفا از اینجا رفت/ اعتماد و وفا از اینجا رفت» برمیخوریم که در درجهای بسیار نازلتر قرار گرفته و با اندکی سختگیری میتوان تنها آن را نظم (نوشتهای موزون) به شمار آورد. البته در مقایسهی اشعار مختلف مجموعه نیز نیز این عدم درجهی کیفی یکسان به چشم میخورد که ممکن است بر اثر فاصلهی زمانی سرایش آنها و پختگی تدریجی شاعر باشد. به طور مثال در شعر دهم مجموعه با زبانی نو، انتخاب وزنی مناسب، عصیان علیه قالب و ارجاعات فراوان خارج متنی روبرو هستیم: «انقلاب درختان پاییز/ در هوایی غریب و غمانگیز/ شور مشروطه در بطن تبریز/ شاعری بیامان مینویسد…» اما مثلاً در اثر بیست و دو مجموعه با ترانهای پاپ و نوعی عاشقانهی سانتیمانتال روبرو هستیم که نمونهاش را در غزل نئوکلاسیک و ترانهی پاپ امروز بسیار دیدهایم و میبینیم: «سلام بیبی بارون، سلام پرتو عشق/ سلام دختر آیینههای توی بهشت…» نوعی عاشقانهی صرفاً توصیفی که سعدی هفت قرن پیش آن را به کمال رسانده و در روزگار شعر مدرن و پستمدرن و صدای بوق و زنگ موبایل و آژیر پلیس نه از جنس زندگی است و نه از جنس شعر امروز. اگرچه که در بازار موسیقی پاپ در بین آهنگسازان و خوانندگان بسیار طرفدار دارد.
یکی از تکنیکهایی که در بسیاری از اشعار مجموعه دیده میشود وجود «میانمتنها» است. کلمات و تصاویری که ما را به آثار ادبی دیگر پرت میکنند و در واقع پلی ارتباطی بین این مجموعه و آثار دیگر میسازند. گاهی این ارجاعات در حدّ یک تضمین باقی میمانند و کارکردی کلاسیک دارند نظیر «روبرویت گلوله و باتوم/ پشت سر خنجر رفیقانم/ راز این شهر را نمیدانم…» (اشاره به غزل «ناگهان» از مهدی موسوی) امّا گاهی این ارتباط غیرمستقیمتر بوده و خوانشی تازه را از اثر ادبی دیگر ارائه میدهد: «در یک هوای باردار او رفت/ با سیمهای خاردار او رفت/ او رفت سمت پرتگاهی ژرف/ نصرت بیا! تریاک میخواهم…» (اشاره به شعر «تریاک» از نصرت رحمانی) اینگونه ارجاعات در حدّ استفاده از یک بیت یا مصرع باقی نمانده بلکه جهانبینی و فضای اثر دوم را به اثر اصلی پیوند داده و باعث ایجاد وضعیت و آفرینشی تازه میشود. البته که همهی ارجاعات مجموعه از این جنس نیستند و در بسیاری موارد مثل اشارات به شعر «منزوی» بیشتر حاکی از علاقهی شاعر به یک شعر یا بیت است که در ذهنش تکرار میشده است. اما مثلاً در شعر نوزده، شاعر با اشاره به فیلمهایی نظیر «پرتقال کوکی»، «فایت کلاب» و… اگرچه تنها در یک بند و شتابزده از آنها عبور میکند اما ارتباطی بین وضعیت حاضر خود و تفکر و روایت آن فیلمها برقرار میکند که باعث میشود شعر در عرض گسترده شده و تنها با چند اسم خاص روبرو نباشیم. البته که مثلاً در مورد فیلم «پرتقال کوکی» این اشاره کاملاً ناموفّق است و میتوان (اگر قافیه نبود) به راحتی به فیلم مشابه دیگری ارجاع داد. اما در موردی مثل «فایت کلاب» با موفقیت بیشتر شاعر در این ارتباط و تنیدگی دو اثر روبرو هستیم.
زبان «فرهنگ روشنی» زبانی تازه و امروزین است. شاعر به ایجاد لحن برای راوی، توجّه دارد و مخاطب با محور جانشینی یکسان و دایرهی واژگانی مشابه در اشعار گوناگون روبرو نیست. امّا او نمیتواند در همهی آثار و در تمامی سطرها لحن و زبان را حفظ کند. کلماتی متعلق به لحنها و دایرهی واژگانی گوناگون از زبان یک راوی بدون هیچ تعمدی در کنار هم قرار میگیرند. به طور مثال: بستنی چوبی و مغموم!، باتوم و دست بر گریبان بردن!، دختر هرجایی و ستاره ی منحوس!، مستتر و موشهای کلافه!، تقتق کفش و بطن واژه!، هجمه و بطری! و… به نظر میرسد که «فرهنگ روشنی» هنوز نتوانسته از فضای غزل نئوکلاسیک و دوگانگی زبان و کلمات کهنه به طور کامل رهایی پیدا کند و اگرچه به طور کلّی با زبانی تازه و از جنس زندگی روبرو هستیم گاهی کلماتی نامرتبط (از گنجینهی ادبی او در ضمیرناخودآگاهش) وارد شعر میشود. که البته این مشکلی است که بسیاری از شاعران معاصر در طی گذار از شعر کلاسیک به شعر امروز دچار آن بودهاند و مطمئناً با گذشت زمان حل خواهد شد.
شاعر در بسیاری از آثار این مجموعه، وارد مباحث فلسفی و حوزهی اندیشه میشود. امّا نمیتوان اشعار «فرهنگ روشنی» را فلسفی نامید. در واقع فلسفیدن بخشی از تنهاییها و جهان درونی شاعر است که طبعاً در شعرهای شخصی او نیز بروز پیدا میکند. شاعر بسیاری از اوقات نگاهی کاملاً بیرونی به فلسفه دارد. برای همین هم هست که اسامی فیلسوفانی نظیر «دریدا»، «مارکس»، «هگل» و… چند بار در مجموعه تکرار میشود اما شاعر هیچ روایتی را بر مبنای اندیشههای فلسفی آنان شکل نمیدهد. در واقع ظاهراً فلسفه برای خود شاعر نیز آنقدر درونی نشده که بدون اشاره به کلمهی فلسفه و اسم فیلسوفان در قالب برشی ساده از زندگی به شرح و بسط فلسفهی آنان به طور غیرمستقیم بپردازد. نگاهی فلسفی که میتوان ردّ پای آن را در یکی از موفقترین ترانههای مجموعه یعنی «برف پاک کن» دید. شرح زندگی یک «برف پاک کن» که بیاراده تمام عمر دست تکان میدهد. در کمال سادگی امّا دارای لایههای نمادین بسیار.
■
مجموعهی «برف پاک کن» مجموعهای نیست که ادعا داشته باشد میخواهد شعر دههی نود را دگرگون کند یا راهی تازه را در آن باز کند. بلکه مجموعهای قابل قبول و دارای حرفهای بسیار است که میتوان با تمام ضعفها و قوّتهایش آن را خواند و لذت برد. شاید نگاه منتقدی حسّاس در آن ایراداتی پیدا کند که چند تای آن مثل ایراد قافیه شلوغیها و یاغیها یا قوافی شایگانی نظیر حریصانه و غریبانه از دیدگاه او غیرقابل بخشش باشد. اما در کنار همهی این فراز و فرودها، اشعار این مجموعه حاکی از نگاه دقیق شاعر به پیرامون خود است. نگاهی که میتواند با پختگی اجرایی در مجموعههای بعدی در ادبیات امروز ماندگار شود. در زمانهای که مشکل بسیاری از شاعران معاصر، نداشتن حرفهای تازه است «فرهنگ روشنی» حرفهایی بسیار دارد که اگر همین مسیر رشد تکنیکی را ادامه دهد مطمئناً حرفهایی بیش از این هم برای ادبیات امروز خواهد داشت.
نقد با دقت به جزییات… بسیار مفیده برای هر کسی علاقمند به ادبیات و شعر
عالی بود دکتر عزیز…لذت بردیم و یاد گرفتیم…
بسيار عالى و زيبا مثل هميشه
استاد عزيزم من جهت يك كار واجبى ميخوام باهاتون صحبت كنم ممكنه اين اجازه رو به بنده حقير بديد