خوبیِ در سراسرِ قصّه، برای تو!
هرچیزِ تلخ و غم‌زده و بد برای من
آن روزهای خنده و شادی برای تو
این‌ روزهای گریه‌ی ممتد، برای من

هر روز ناامیدم و غمگین بدون تو
و تو! امید داری و شادی بدون من
آن آخرین امید حقیقی برای تو
این ناامیدِ راهیِ مشهد، برای من!

تو شاهدختِ قلعه‌ی متروکِ اژدها
من دیوِ لانه‌کرده‌ی در انتهای چاه
آن‌کس که بعدِ یک‌عمر آمد، برای تو
آن‌کس که هیچ‌وقت نیامد، برای من

کلّ مسیرهای جهان با تو رفتنی‌ست
امّا تو نیستی و به بن‌بست خورده‌اند
رودی که جاری است به دریا برای تو
رودی که خورده است به یک سد، برای من

تو آن خیالِ راحتِ ایمان و باوری!
امّا که من گمانم و تردیدِ بی‌دلیل
هر قیدِ قاطعانه و «باید» برای تو!
هرچیز احتمالی و «شاید» برای من

یک‌ روز کلّ باغچه را خشک می‌کنم
چون تو دوباره باغچه را سبز می‌کنی
شادیِ عاشقانه رسیدن برای تو!
تلخیِ مرگِ داخل معبد، برای من

مهدی نیک‌نژاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *