غزل پست مدرن: اینور آب، اونور آب
تاملی در باب قالب، ژانر، ساختار، خرس گریزلی، ژاک دریدا، هووی هفت قلم آرایش کرده و غیره
محمد حسینیمقدم
صحبت کردن دربارهی قالب بدون اشاره به مفهوم کلیتر فرم بی معناست و باید اعتراف کرد که بیشتر سوءتفاهم های ایجاد شده درباره غزل پست مدرن نیز به دلیل خلط این مفاهیم و ندانستن تمایز آنهاست. در بسیاری از موارد شخصا مشاهده کردهام که مفاهیمی نظیر: ژانر، قالب، فرم و ساختار توسط برخی از شاعران و منتقدان به صورت اشتباه استفاده میشود و حتی مورد سوء استفاده قرار می گیرد و این در حالی است که به گفته آن شپرد[1] توانایی نکتهچین کردن ویژگیهای فرمی یک اثر ادبی یا هنری میتواند موجب درک صحیحتر آن اثر بشود. پس اگر ابهامی امروزه دربارهی غزل پست مدرن مطرح است مطمئن باشید که ریشهاش در همین استفاده های سوء و غلط از مفاهیم است.
در ادبیات ویژگیهای فرمی میتوانند علت ارزشگذاری ما بر آثار قلمداد شوند و در این خصوص دامنهی ویژگیهای فرمی بسار وسیع است؛ وزن شعر، ترتیب کلمات، پلات و طرح داستان، ساختار و قالب همگی زیر مجموعه های فرم اند. آنگونه که ام. اچ. ابرامز [2]می گوید فرم به مجموعه عناصر بیرونی یک اثر گفته میشود که روابط بین اجزا و عناصر را مشخص میکند و قالب تنها یکی از اجزای سازنده و البته مهم فرم محسوب میشود. پس زمانی که از کلمه غزل صحبت می کنیم صرفاً داریم به قالب می پردازیم نه به فرم و نه به ساختار. تاکید مجدد بر روی این نکته شاید به نظر مخاطب فهیم این نوشتار ضروری به نظر نرسد اما از آنجایی که تمرکز این مطلب بر همین تمایز هاست لازم می دانم که در همین ابتدا تکلیفمان را با این مفاهیم روشن کنیم.
مفهوم ژانر شاید نزدیکترین اصطلاح به قالب باشد البته یقیناً ژانر بسیار بزرگتر از آن است که با قالب یکی فرض شود اما از آنجا که ژانر در زبان انگلیسی برای اشاره به قوالب نیز به کار میرود در نتیجه لازم دانستم که تعریف کلمهی ژانر در فرهنگ اصطلاح ادبی آکسفورد[3] را نیز ذکر کنم. کریس بالدیک نویسنده این فرهنگ اصطلاحات ژانر را وجه تمایز دهنده گونههایی از نوشتار می داند که با تقسیمبندی عناصر خاص هریک از این گونهها مانع از اشتباه شدن آن با گونهی دیگر میشود. هر کدام از این گونهها نیز با به کارگیری قواعد مرسوم در ژانر خویش انتظار مخاطب در دریافت تمایز بین آن ژانر از ژانر دیگر را بر آورده میکند. اگر بخواهم در این مورد مثال بزنم میتوانم بگویم که ژانر مثل خرسی[3.5] است که پای چند تا درخت خاص ادرار میکند تا بگوید که کل درختان بین آنها متعلق به قلمرو این خرس هستند و شما به عنوان مخاطب میتوانید حدس بزنید که این درختی که هیچ خرسی پای آن ادرار نکرده با توجه به سایر درختهای آن دور و بر متعلق به کدام خرس است.
در مورد غزل فارسی نیز همین مثال خرس میتواند تا حد زیادی روشن کننده باشد. غزل چنانچه به عنوان یک ژانر در نظر گرفته شود رعایت ملزوماتی را ایجاب میکند که باعث میشود که ما از غزل انتظار القای درونمایههایی خاص را داشته باشیم. مثلاً همانطور که همگان میدانند و مرحوم همایی[4] نیز اشاره کرده: غزل از ریشه مغازله میآید و مغازله به حرفهایی میگویند که عاشقان در گوش هم زمزمه میکنند. چنین برداشتی از غزل آن را به عنوان یک ژانر مطرح میسازد و وقتی که غزل به عنوان یک ژانر مطرح باشد از آن انتظار در برداشتن درونمایه و ساختار شعری خاصی را داریم؛ مثلاً اینکه فرم روایی نداشته باشد و صرفا به قافیه برسد و نیز درونمایه آن را عشق و عرفان و مفاهیم نزدیک به اینها تشکیل بدهد.
در حقیقت اتفاقی که در غزل پستمدرن میافتد تقلیل یافتن ژانر غزل به قالب است. چیزی که از غزل فارسی در اینجا مد نظر ماست صرفاً قالبی است که وزن داشته باشد و قافیه یعنی تنها پوستهی بیرونی غزل است که مورد استفاده قرار میگیرد. درونمایه دیگر چیزی از پیش تعیین شده نیست چنانکه برخی از شاعران جریان غزل پستمدرن با خلق کردن روایت هایی غافلگیر کننده غزل را آنقدر بسط داده اند که امروزه حتی شاهد ارائهی داستانهای معمایی و پلیسی نیز در غزل هستیم. اتفاقی شبیه به این در مورد معماری پستمدرن امریکا نیز افتاده که از نمونه های آن میتوان به ساختمان ای تی اند ای نیویورک اشاره کرد که به خاطر داشتن ظاهری شبیه به ساعتهای بزرگ قدیمی، توسط چارلز جنکز اولین ساختمان سبک معماری پستمدرن نیویورک لقب گرفت.[5]
البته همانطور که همیشه گفتهایم در ترکیب غزل پستمدرن، کلمه غزل مَجازیست از کلیهی قوالب منوط به وزن و قافیه، یعنی دو عنصری که با تکرار شدنهای یکسانشان در طول و عرض شعر دنیای یکسانساز و قاعدهمند مدرنیسم را شبیهسازی میکنند و در حقیقت با ساختار بخشی به اثر، لقمهی حاضر و آمادهای را در اختیار شاعر قرار میدهند تا با اهداف ساختار زدایانهاش وارد شعر شده و هر کاری که دلش میخواهد بکند. دقیقاً به همین خاطر است که سرودن شعر سپید پستمدرن کار نسبتاً مشکل تریست چراکه شاعر در اینجا ابتدا باید یک ساختار را به وجود بیاورد سپس در مقابل آن عصیان کند. بدون ساختار اولیه هم که در پستمدرن بودن کار باید شک کرد چرا که به قول ژاک دریدا: ساختار شکنی بدون پذیرش یک ساختار اساساً بی معناست.[6] حال این ساختار میتواند زبانی، روایی و یا حتی تخطی از عرف شعری باشد و یا هر چیز دیگری.
اما بحثی که در اینجا توسط برخی مطرح میشود این است که غزل پستمدرن به خاطر تقید به وزن و قافیه نمیتواند پستمدرن باشد. در واقع این جملات عجیبی نماینده ادبیاتی است که می گوید: غزل پستمدرن فاحشهی پیر شعر فارسی است!! هووی هفت قلم آرایش کرده شعر سپید است!!! وزن و قافیه سنگهایی است که به صورت پستمدرنیسم پرت میشود و از این قبیل مسائل…[7]
نکتهی قابل تامل در مورد اینگونه از ادعاها این است که شخص منتقد نمایی که میگوید فلان چیز پستمدرن نیست چون مثلاً وزن دارد یا قافیه دارد، دچار همان خلط مبحثی است که قبلا عرض کردیم چرا که وقتی از وزن و قافیه صحبت میکنیم، تنها به بخشی کوچکی از فرم پرداختهایم و زمانی که غزل را میکوبیم، داریم از قالب صحبت میکنیم در حالیکه پستمدرن بودن یا نبودن یک اثر الزاما ربطی به اینها ندارد و به تفکر حاکم بر شعر مربوط میشود. البته قضاوت در این مورد به صورت کلی امکانپذیر نیست و باید روی تکاثر بحث کرد ولی در مجموع میتوان گفت که آنچه که میتواند تا حدی نمایندهی تفکر شعری یک شاعر باشد، ساختاری است که برای کارش انتخاب کرده چراکه شما میتوانید یک داستان عاشقانه و در عین حال پستمدرن داشته باشید به شرطی که ساختاری متفاوت از ساختارهای کلاسیک و مدرن داستانهای عاشقانه انتخاب کرده باشید و یا به همین صورت میتوانید یک داستان پلیسی و در عین حال پستمدرن داشته باشید باز هم به شرطی که ساختار آن نمایندهی اندیشه پستمدرنیستی نویسندهاش باشد؛ اندیشهای که متضمن اعتقاد به نسبی بودن امور، شکست روایتهای کلان و یا مسائلی از این دست است.
فراوان میتوان مثال هایی از بزرگان ادبیات پستمدرن نظیر بارتلمی، ونه گات، بارث و غیره در تایید این حرف آورد و هر کس با اندکی مطالعه میتواند پی ببرد که پستمدرنیسم ربطی به ژانر و قالب و فرم اثر ندارد. این مسئله به خاطر ترجمههایی که از ادبیات داستانی غرب صورت گرفته حداقل در داستاننویسی چندان مورد منازعه نیست اما در مورد شعر به خاطر ترجمه نشدن کارها و البته ترجمهناپذیر بودن بسیاری از اشعار پستمدرن هنوز هم شاهد چنین استدلالهایی هستیم که مثلاً هیچ کدام از شعرای پستمدرن خارجی وزن و قافیه را رعایت نمیکنند!! و از قوالب آزاد استفاده میکنند و بعد اشخاص مدعی این قضیه میآیند و از کسانی مثل ریچارد براتیگان یا ویلیام اس باروز یا لارنس فرلینگتی یا مثلاً الن گینزبورگ اسم میآورند. اولاً دربارهی این ادعا باید گفت اگر فرض کنیم تمام منتقدین دنیا هم بگویند پستمدرنیسم این است ولاغیر این جمله هیچ تکلیفی را برای ما معین نمیکند زیرا پستمدرنیسم منطقاً نه تنها قارهبهقاره بلکه آدمبهآدم متفاوت است. دوماً تمام کسانی که ازشان نام میبرند متعلق به یک نسل خاص و یک طرز تفکر خاص در یک دورهی خاص هستند که به عنوان نسل بیت شناخته میشوند، نسلی که شعار بسیار ساده برای نوشتن داشت:
First thought, best thought
به همین دلیل هنرمندان متعلق به این نسل با سرعت زیاد شعر و داستان مینوشتند – برای نمونه میتوانید به تاریخ شروع و اتمام نگارش کتاب در قند هندوانه براتیگان نگاهی بیاندازید- که قوالب آزاد را هم با توجه به این تفکرشان انتخاب میکردند. البته در همینجا باید بگویم که حتی سرشناسترین چهرهی شعری این جریان یعنی آلن گینزبرگ هم sonnet ها[8] و اشعار موزون معروفی دارد که در قوالب سنتی شعر انگلیسی سروده شدهاند.
گذشته از نسل بیت ما در غرب شاعران زیادی داریم که اشعارشان موزون و مقفی است و در عین حال در بین آثار پستمدرن طبقه بندی میشود. برای نمونه در انتهای مطلب تنها به چند شعر پستمدرن غیر فارسی بسنده میکنم درضمن بنا به ضرورت برخی شعرها تخلیص شده است که میتوانید برای دسترسی به کل شعر به منابع معرفی شده رجوع کنید.[9] [10] [11]
تا این جا من صِرفاً از وزن و قافیه به عنوان عوامل ساختاربخش به شعر اسم بردهام اما همین فاکتورها علیالخصوص وزن تاثیر به سزایی در القای بار معنایی شعر هم دارند مثلاً شخصیتپردازی راوی و کاراکترها در شعر که ویژگیهای روانشناسیکشان با توجه به ضرباهنگ و تغییراتش قابل ارزیابی است و امکاناتی از این دست که در اختیار شاعر قرار میگیرد. صحبت در اینباره مطمئناً به فضای بیشتری احتیاج دارد که از موضوع این نوشتار خارج است:
The waking
I wake to sleep and take my waking slow
I feel my fate in what I can not fear
I learn by going where I have to go
?We think by feeling. What is there to know
I hear my being dance from ear to ear
I wake to sleep and take my waking slow
?Of those close beside me which are you
God bless the ground I shall walk softly there
And learn by going where I have to go
…
This shaking keeps me steady. I should know
What fall away is always and is near
I wake to sleep and take my waking slow
I learn by going where I have to go
شعر پستمدرن موزون و مقفی دوم!!:
Eleven tens
Disconcerted demons from black shiny moons
Jackets of flies spreading dust over runes
Red riding lawnmowers traversing sad dunes
Hearing the laughter of knives forks and loons
Infinity will soon become a dead end
Huddled horses fallow the latest trend
The elephant trunk are his hungriest friend
The asp fang is drawn from the soul to quiver
Amidst brimstone fire he is condemned to shiver
Quiet foot falls mask the harbingers dream
شعر پستمدرن موزون و مقفی سوم!!:
October
Rust not in rain
Trust not in vain
Crusted trees and
Musty leaves again
…
A time now gone
A rhyme been done
Prime gales and
Sublime tales spun
Around images of a fisher man
And the sound of a late night wind chime
پا نوشت ها:
1- Sheppard Anne ، مبانی فلسفه هنر، ترجمه علی رامین، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1386
2- Abrams M.H ، a glossary of literary terms، تهران، انتشارات رهنما، چاپ اول، بهار 83
3- Baldick Chris، oxford concise dictionary of literary terms، U.S، oxford university press، 2nd edition 2001، reissued with new covers 2004
3.5- خرس را از این جهت مثال زدم که حیوان بزرگی است و نمیشود آن را مثل خیلی چیزها نادیده گرفت البته فیل و نهنگ هم بزرگ هستند ولی متاسفانه برای تعیین قلمروشان دشت و دریا را نجس نمیکنند. عنوان گریزلی را هم از این جهت گفتیم که بزرگترین خرسی بود که میشناختیم. اگر خرس بزرگتری سراغ دارید به بزرگی خودتان ببخشید.
4- این نقل قول از کتاب انواع ادبی مرحوم همایی البته نقل به مضمون است ولی چنین تعبیری را در اکثر کتبی از این دست میتوان دید
5- آپیگنانزی ریچارد، پست مدرنیسم قدم اول، تهران نشر شیرازه، چاپ سوم، 1385
6- نقل به مضمون است، توضیحات مفصلتر را می توانید در کتاب ساختار و تاویل متن بابک احمدی بخوانید.
7- نقل قول کاملاً مستقیم از برخی دوستانی است که اتفاقا خیلی هم ادعا دارند.
8- از قوالب سنتی شعر انگلیسی که معمولا چهارده خطی است و بسته به نوع آن قافیه بندی متفاوتی می تواند داشته باشد. برای ان انواعی نظیر پترارکی، شکسپیری و میلتونی ذکر کرده اند.
9- Eratio: a literary e-magazine, official site
10- official site of meaningless movement
11- یگانه فرح، literary schools، انتشارات رهنما، تهران، 1386