در سینماسایههای این هفته، همراه شما خواهیم بود با:
● معرفی فیلم A Coffee in Berlin، اولین فیلم بلند «یان اوله جرستر»/ عاطفه اسدی
● معرفی فیلم Perfect Days به کارگردانی «ویم وندرس»/ مینا خازنی
فیلم A Coffee In Berlin محصول سال ۲۰۱۲، اولین فیلم بلند کارگردانی است به نام «یان اوله جرستر». فیلم درواقع پروژهی پایاننامهی کارگردان برای آکادمی فیلم و تلویزیون برلین بوده و نکتهی جالب دربارهاش این است که شش جایزهی «لولا» (از مهمترین جوایز سینمایی ویژه آلمان) را در رشتههای اصلی برنده شده.
همچنین فیلم با اسم اولیهی Oh Boy نیز شناخته میشود.
داستان فیلم، روایت یک بیست و چهار ساعت از زندگی پسر جوانی است به اسم «نیکو»؛ دانشجوی اخراجی حقوق، یک بچهپولدار جدا از خانواده که به هیچکس نگفته دو سال است اخراج شده، و خسته است و بیهدف.
در این بیست و چهار ساعت اتفاقات مختلفی را که برای نیکو میافتد میبینیم؛ اتفاقاتی که اغلبشان به شکل گره داستانی نیستند و فقط رویدادهایی هستند که او با آنها مواجه میشود. اتفاقاتی که خیلی هم عجیب و غریب نیستند و فضای فیلم را به واقعیت نزدیک میکنند.
شاید مهمترین چیزی که این فیلم و رویدادهایش را جذاب میکند، لحن فیلم باشد؛ لحنی که حال و هوایی تراژیکمدی دارد، و مدام خنده را روی لبت میآورد و عصبی و غمگینت هم میکند. البته بار تراژیک فیلم خیلی اشکآلود و غمناک نیست و بیشتر، حس تأسف به آدم میدهد و باعث میشود بیننده هم سرگردانیهای قهرمان دائماً رو به افول داستان را حس کند و برای او و تلاشهای نافرجامش در هر زمینهای، عصبی بشود.
فیلم مضامینی مثل جوانی و اضطراب مسئولیتهایش، انتخابها و از دست رفتن زمان را یادآوری میکند، و ساختاری نمادین هم دارد که اگرچه خیلی رو است اما هم بخشی از بافت داستانی است و هم به لحن کلی فیلم میآید. در تمام داستان، نیکو با بازی خوب «تام شیلینگ» در جستجوی یک فنجان قهوه است، اما هر بار به طرز عجیبی نمیتواند قهوه بخورد. یا فلاسک خالی است، یا پول ندارد، یا کافیماشین خراب است و…
قهوه که میتواند نمادی برای هشیاری باشد، مدام از دست نیکو دور میافتد و در نگاهی نمادین، این وضعیت میتواند نماد بیهدفی این جوان و رخوتی باشد که در آن گیر افتاده، اینکه به خودش نمیآید تا برای بهبود وضعیت و آیندهاش تلاشی بکند.
در همین راستای القای حس رخوت و درجازدن شخصیت اصلی در زندگی، فیلم تماماً سیاهوسفید است و به نظرم انتخاب خوبی بوده.
فیلم خیلی ایده، داستان یا فرم تازه و خلاقانهای ندارد و نسخههای بهترش را حتماً در میان کارهای کارگردانان مطرح پیدا میکنیم، اما ساده، ملموس و انسانی و بهعنوان فیلم اول واقعاً خوب است. برای یک بار تماشا پیشنهادش میکنم.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم روزهای عالی (به انگلیسی: perfect days) به کارگردانی «ویم وندرس» و محصول سال ۲۰۲۳ است.
این فیلم در هفتادوششمین جشنوارهی فیلم کن نمایش داده شد و «کوجی یاکوشو» توانست برای بازی در این فیلم جایزهی بهترین بازیگر مرد را دریافت کند.
داستان فیلم، برشی از زندگی هیرایاما (با بازی کوجی یاکوشو) است که به عنوان یک تمیزکنندهی توالتهای شهری در توکیو کار میکند. او یک روتین روزانه برای کار خود دارد و در آن بسیار دقیق است، کارش را با وسواس خاصی انجام میدهد و البته این وسواس صرفاً برای شغلش نیست، او تحت هیچ شرایطی مطالعهی شبانه، رسیدگی به گل و گیاههای خانگی، گوش دادن به موسیقی و… را رها نمیکند و نمونهی بارز فردی است که با چسبیدن به روتینی خودساخته از زندگیاش با تمام سختیها لذت میبرد.
ریتم فیلم بسیار کند است و ما در تمام مدت، با نماهایی تکراری از فضای شهری توکیو طرف هستیم اما این ریتم کاملاً در خدمت محتوا است و به نظر من [که تحمل ریتم کند برایم چندان آسان نیست] نمیتوان ایرادی از این لحاظ به فیلم وارد کرد.
شیوهی داستانگویی و شخصیتپردازی کاراکتر اصلی هم در دل همین موتیفهای روزانه پیش میرود، از کتابهایی که میخواند، از عکسهایی که میگیرد، از موسیقیهایی که گوش میکند و از حرفهایی که نمیزند!
در کنار داستان اصلی، داستانهای فرعی نیز در فیلم به صورت موازی و در ارتباط با داستان اصلی پیش میروند که اکثراً در تضاد با نظم زندگی کاراکتر اصلی قرار میگیرند و گاهی حتی این نظم را دچار خلل میکنند اما کاراکتر اصلی با این بینظمیها مبارزه نمیکند بلکه با آغوشی باز به استقبال آنها میرود. یکی از خلل مذکور، از طریق حضور سرزدهی خواهرزادهی هیرایاما به وجود میآید و از این طریق کارگردان ما را به گذشتهی او میبرد و به ما میفهماند که لایفاستایل امروزهی او نه از سر اجبار، بلکه با انتخاب شخصی او همراه بوده است و شاید دلیل رضایت او در شرایطی نه چندان ایدهآل نیز در همین مسئله نهفته است.
کارگردان به جز دوگانهی نظم و بینظمی، در چند جای دیگر نیز، مفاهیم متناقص را روبهروی هم قرار میدهد. یکی از آنها، دوگانهی سنت و مدرنیته یا به عبارتی تفاوت دیدگاه نسلهاست که کاراکتر هیرایاما و نوع نگاهش به جهان اطراف را در مقابل رابطهی همکار جوانتر او با شغلش، با دوستدخترش و در کل نحوهی جهانبینیاش قرار میدهد و همچنین این تفاوت دیدگاه و تقابل سنت و مدرنیته در ارتباط هیرایاما با خواهرزادهی نوجوانش نیز مشهود است.
علاوه بر اینها، کارگردان ارجاعاتی نیز به فرهنگ عموماً شاعرانهی شرقی دارد که برای من جالب بود.
به صورت کلی به نظرم فیلم روزهای عالی، اگرچه عالی نیست ولی فیلمی است قابل دفاع و قابل پیشنهاد به دیگران.
● مینا خازنی ●