دو پیک عرق پای میز صبحانه
که لمس تو را در سرم بنوشاند
به تخت عمیقی که تن به تن برسد
که بوی تو را بر تنم بپوشاند

شبانه در اوقات قهوه‌ای بی‌ تو
به صبح خماری که در کف حمّام
به آخ من از کشف آه می‌گذری
به لطف اشارات مضحک سرسام

دوباره به غژغژ ببند مغزم را
حواس مرا توی فر معامله شو
دو قرص مزخرف به حلق من بفرست
ببوس و بخیسان و بعد حامله شو

به حرمت سرگیجه‌های بعد از مبل
گلوی مرا خوابگاه دندان کن
به صرف کبودی در آستانه‌ی در
تمام تنم را محیط هذیان کن

صدای تو در سفره‌های بی‌مزه
صدای تو در پیشواز این گوشی
صدای تو را کم نمی‌کند ودکا
صدای تو در پیشگاه بیهوشی

بچسب و بگیران مرا غلط کرده
بخواه و بمیران مرا در این گیجی
به حال خودم راضی‌ام اگر ناجور
به لمس تن از انهدام تدریجی

سلام تو را لابه‌لای رنگ اتاق
سلام تو را در کجا نپاشیدم
سلام تو در مغز استخوان من‌ است
سلام تو را… استخوان‌ خراشیدم

به خاطره‌ای خشک از تو مشغولم
به خاطره‌ای بی‌دهان و لب‌کنده
به سرکشی تیغ می‌پرم تا صبح
به خود‌خوری زخم‌های شب‌کنده

از اینکه تو را نیستم، نمی‌ترسم؟!
از اینکه خودم مانده‌ام لگدخورده
از اینکه ترک‌های عمق پیشانی
به سمت دو تا مبل راحتی برده

عبور من از انفجار ممکن نیست
قبول من از ترس های تو در تو
از اینکه کسی نیست مطلقاً miss me
به اینکه خودم را نکشته‌ام، fuck you!

ناصر ندیمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *