در فرشته‌های کاغذی این هفته، با معرفی دو کتاب پیرامون زیستن زیر سایه‌ی رژیم‌های دیکتاتوری کنار شما هستیم:

• معرفی «تماشاچی محکوم به اعدام» نوشته‌ی ماتئی ویسنی‌یک؛ تصویری شفاف از روند اجرای عدالت در نظام توتالیتر/ مینا خازنی اسکویی

• معرفی «پرایرا گواهی می‌دهد» نوشته‌ی آنتونیو تابوکی؛ روند تغییر تدریجی زندگی یک روزنامه‌نگار محافظه‌کار/ عاطفه اسدی

پیش از این در فرشته‌های کاغذی، نمایشنامه‌های «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی»، «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» و «اسب‌های پشت پنجره» از ویسنی‌یک معرفی شده‌اند.

نمایشنامه‌ی «تماشاچی محکوم به اعدام» نوشته‌ی ماتئی ویسنی‌یک، نویسنده‌ی رومانیایی است که در سال ۱۳۸۷ توسط تیتوش نظم‌جو به فارسی ترجمه شده و نشر نی آن را منتشر کرده است.

نمایشنامه با خرده‌روایت‌هایی کوتاه با هدف زیر سوال بردن ماهیت قانون‌گذاری و تنوع در نحوه‌ی اجرای قانون در چند شهر مختلف آغاز می‌شود.
فضای اجرای نمایش، جایی شبیه به یک دادگاه است و چند تماشاچی به صورت اتفاقی در جایگاه هیئت منصفه قرار می‌گیرند. تماشاچی‌ای که به صورت اتفاقی در جایگاه متهم قرار بگیرد، محکوم به اعدام خواهد شد.
درواقع می‌توان گفت این نمایشنامه اثری است که در پیوند با حضور تماشاگر بوده و به نوعی یک اجرای تعاملی محسوب می‌شود.

در این نمایشنامه‌ که پایه و اساس آن را مفهوم ابزوردیسم شکل می‌دهد، با نسبت دادن اتهامات واهی و بی‌اساس، با تکیه بر شواهد مضحک و خنده‌دار و با به کارگیری مفهوم خالی از معنای اجرای عدالت، روایت شکل گرفته و با خلاقیت نویسنده، تصویری شفاف از یک جامعه‌ی توتالیتر ارائه می‌شود. چرا که این ویژگی پررنگ جوامع توتالیتر است که از طریق نسبت دادن اتهامات بی‌پایه‌و‌اساس و برگزاری نمایش دروغین آن در سطح جامعه، به مشروعیت قدرت خود صحه گذاشته و همواره افراد جامعه را در تاریکی سایه‌ی تهدید نگه می‌دارند. پیدا کردن علت برای چرایی نسبت دادن اتهامات نیز، خود فضایی ابزوردتر را به وجود می‌آورد که باعث می‌شود یا تماشاگران حاضر، سکوت کنند و یا آنها را در برابر تماشاچی محکوم به اعدام قرار می‌دهد و به نوعی احساس خطرِ مورد اتهام بی‌اساس قرار گرفتن، به آنها نیز القاء می‌شود تا در نهایت منجر به بی‌عملی و عدم واکنش به بی‌عدالتی توسط آنها شود.

عطش اتهام زدن توسط صاحبان قدرت تا جایی پیش می‌رود که ناگهان قاضی و دادستان در اقدامی عجیب شروع به متهم کردن خودشان کرده و احساس نیاز به مورد محاکمه واقع شدن را در خود نیز احساس می‌کنند.
نقطه‌ی اوج این نمایش زمانی‌ست که قاضی دادگاه و سایرین متوجه نمایشی بودن دادگاه شده و درمی‌یابند که در تمام اجرا، بدون آنکه آگاه باشند، در حال بازی در نمایشی بزرگتر بوده‌اند.

به نظرم این نمایشنامه با ایجاد یک فضای مضحک و گاهی خنده‌دار، به‌خوبی توانسته است بدون افتادن در ورطه‌ی شعارزدگی، به جوامعی با حکومت دیکتاتوری طعنه بزند. تجربه‌ی زیسته‌ی نویسنده در دوران حکومت دیکتاتوری چائوشسکو نیز قطعاً در شکل دادن این نمایش بی‌تاثیر نبوده است.

ترجمه‌ی تینوش نظم‌جو هم ترجمه‌ای روان و سرراست است که به درک بهتر فضا کمک می‌کند، البته تغییر اسامی بازیگران به اسامی فارسی برای من چندان دلچسب نبود و احساس کردم این اسامی، به کل از متن بیرون می‌زند، اما به‌هرحال خواندنش را پیشنهادش می‌کنم.

● مینا خازنی اسکویی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

«پرایرا گواهی می‌دهد» عنوان کتابی از «آنتونیو تابوکی»، نویسنده‌‌ی برجسته و فقید ایتالیایی است که استاد زبان‌و‌ادبیات پرتغالی بوده و بسیاری از آثار «فرناندو پسوآ» را ترجمه کرده است. کتاب سال ۱۳۹۱ با نشر «فروغ» آلمان با ترجمه‌ی «محمد ربوبی» منتشر شده است.

داستان در دوران جنگ‌ داخلی بین دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان، در کشورهایی مثل اسپانیا و پرتغال و… می‌گذرد. شخصیت اصلی فردی است به اسم «دکتر پرایرا»، روزنامه‌نگاری سالخورده که بیماری قلبی دارد و مسئول ستون ادبی یک روزنامه‌ی نه‌چندان مشهور است. زندگی او با ریتمی کند و جریانی راکد دارد می‌گذرد تا اینکه با ورود یک کارآموز به اسم «مونتایرو»، این رخوت می‌شکند و فصل تازه‌ای در زندگی‌اش آغاز می‌شود.

نثر کتاب گاهی این حس را به خواننده می‌دهد که گویی دارد گزارشی در یک روزنامه یا شرح بازجویی کسی را می‌خواند. در داستان کوچکترین جزئیات، مثل شرح لباس پوشیدن و حمام جلبک گرفتن و… اصلاً از قلم نیفتاده؛ اما همین داستان ایستا که به‌خاطر به‌هم‌پیوستگی زیاد جملات، به شرح و گزارش بازجویی شباهت دارد، همزمان الگویی شتابزده را هم حفظ کرده تا بتواند به نقطه‌اوج داستانی خود برسد‌. این ویژگی را می‌توان همزمان نقطه‌ضعف و قوت اثر و یا به عبارت بهتر، ویژگی آن دانست، چون جدا از بحث سلیقه، به‌هرحال یک تکنیک سرعتی خاص برای نمایش گذر زمان در داستان است.

کتاب پر از اسامی مختلف کشورها و شخصیت‌های برجسته است که پلی هستند به‌سمت آشنایی خواننده با سیاست و هنر آن‌ روزها، اما بدون درنظر گرفتن زمان/مکان مربوطه هم می‌توان با ماجرای آن ارتباط گرفت، چراکه داستان برخلاف ظاهرش، بیش از آنکه شرح اتفاقات جنگ باشد، بر مبنای شخصیت‌پردازی پیش می‌رود.

در نیمه‌ی اول، بیشترین تأکید روی جنبه‌ی اجتماعی/سیاسی زندگی پرایراست و اینکه شخصیتش با شغلش به‌عنوان یک روزنامه‌نگار، در تضاد است. او ترجیح می‌دهد حتی از نزدیک خط‌قرمزها هم رد نشده و دربرابر اتفاقات اطرافش، کنشی نداشته باشد. اما با نزدیک شدن به نیمه‌ی دوم، حوادث باعث می‌شوند پرایرا کم‌‌کم از پوسته‌ی محافظه‌کاری که دور خودش کشیده، خارج شود، به بیرون سرک بکشد و سپس نقطه‌‌عطف شخصیت‌پردازی‌اش را تجربه کند.
همراه با پرایرا، خواننده ممکن است خیلی جاها همذات‌پنداری کند و به تجربه‌های مشابه فکر کند، به نقاط عطفی که باعث شکستن حباب شیشه‌ای بی‌خبری دورش شده‌اند و او را به شک انداخته‌اند؛ همانطور که خود تابوکی هم در مصاحبه‌ای به این مسئله اشاره می‌کند که در کتاب‌هایش کوشیده خوره‌ی شک را به جان انسان‌ها و عقایدشان بیندازد و آن‌ها را به فکر کردن و کنش، تشویق کند.

خواندن کتاب را پیشنهاد می‌کنم؛ شاید مطالعه‌ی تحول درونی پرایرا بتواند برای خیلی از ما همان نقطه‌ی شروع شک و بیداری‌ای باشد که در پس‌زمینه‌ی ذهنمان منتظرش هستیم.

برای دوستان خارج از ایران نیز، این کتاب با عنوان «پرایرا چنین می‌گوید» و ترجمه‌ی «شقایق شرفی»، از طریق اپلیکیشن فیدیبو، قابل تهیه و مطالعه است:

https://fidibo.com/book/6208-کتاب-پریرا-چنین-می-گوید

● عاطفه اسدی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *