در فرشته‌های کاغذی این هفته با معرفی دو رمان همراه شما هستیم:

● معرفی «طبل حلبی»؛ اولین اثر از سه‌گانه‌ی گونتر گراس/ اعظم اسعدی

● معرفی «آدمکش کور» از «مارگارت اتوود»/ محبوبه عموشاهی

«طبل حلبی» اولین کتاب از سه‌گانه‌ی گونتر گراس، شاعر و نویسنده‌ی آلمانی است که با ترجمه‌ی خوب سروش حبیبی توسط نشر نیلوفر منتشر شده است.

کتاب در سه فصل روایت می‌شود. روایت اسکار، روایت کودکی است که وقتی با پیرامون خود، زشتی‌ها و تلخی‌ها آشنا می‌شود، تصمیم می‌گیرد کاری کند که رشدش در سه سالگی متوقف شود.
در سی‌ سالگی شروع به نوشتن زندگی‌نامه‌اش می‌کند، به گذشته برمی‌گردد و از آشنایی پدربزرگ و مادربزرگش می‌گوید، از مادرش که نوازنده‌ی‌ پیانو است و پدرش که آشپز است. از جنگ جهانی اول و شکست آلمان می‌گوید و از تمام مراحلی که طی کرده است تا زمان شکل‌گیری مکتب اسکاریسم و زمانی که به سی سالگی رسیده است.

در این کتاب هشتصد صفحه‌ای، نویسنده با زبان طنز، بارها و طی فصل‌های مختلف به نقد جنگ، پسایندهای آن، مذهب، روابط اجتماعی و خانوادگی، اقتصاد و … می‌پردازد.
با اینکه حجم کتاب زیاد است، اما اصلاً خواننده را اذیت نمی‌کند. اسکار شخصیت جذابی دارد، طبل سفید و قرمز‌رنگش همیشه همراهش است، قدرت فریادش آنقدر زیاد است که قادر به شکستن هر شیشه‌ای است. او باهوش است و علارغم جثه‌اش که در سه سالگی مانده است، از نظر ذهنی خیلی زود بزرگ می‌شود. او همیشه خودش را سرزنش می‌کند و خودش عامل هر بدبختی‌ می‌داند. حتی مرگ عزیزانش.

یک نکته‌ی جالب:
سلمان رشدی در کتاب زیبای «بچه‌های نیمه‌شب» تحت تاثیر «طبل حلبی» بوده است. سبک هر دو کتاب رئالیسم جادویی است و راوی هر دو کتاب مردی است که زندگینامه‌اش را می‌نویسد. هر دو با سفر به گذشته از زمان آشنایی پدربزرگ و مادربزرگشان شروع به روایت می‌کنند و هر دو راوی توانایی و مهارت‌هایی دارند که باعث جدایی آنها از بقیه می‌شود.
سلیم سینایی شاهد استقلال هند و جنگ هند و پاکستان است و اسکار شاهد جنگ جهانی اول و نبرد آلمان و لهستان. هر دو راوی بعد از مرحله‌ای از زندگی توانی‌هایشان تغییر می‌کند. هر دو کتاب زبان طنز دارند و مملو از نیش و کنایه و نقد به مسائل پیرامون و خیلی موارد دیگر…
تنها تفاوت چشمگیر در هر دو کتاب، مخاطب‌های راوی هستند. سلیم زندگی‌اش را برای زنی که تازه با او آشنا شده است، روایت می‌کند و اسکار از زندگی‌اش برای من و‌ شما می‌گوید.

● اعظم اسعدی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

کتاب «آدمکش کور» نوشته‌ی «مارگارت اتوود» در سال ۲۰۰۰ است که توسط «شهین آسایش» ترجمه و «نشر ققنوس» آن را منتشر کرده است.

رمان روایت «آیریس» هشتادساله است که به روایت زندگی خود از زمان بچگی تا پیری می‌پردازد. کتاب دارای ۱۵ بخش است و هر بخش نیز چندین فصل با عناوین مختلف دارد. اما این تنها روایت کتاب نیست و چندین روایت موازی با همدیگر و به‌تدریج پیش می‌روند. آیریس خواهری به نام «لورا» دارد که رمان با مرگ او شروع می‌شود و پدر و مادری که با آنها در خانه‌ای بزرگ زندگی می‌کند. آنها همچنین خدمتکاری به نام «رنی» دارند که در بسیاری از لحظات رمان حضور دارد.

رمان در جاهایی از زبان آیریس و به‌صورت اول‌شخص و در جاهایی از زبان دانای کل روایت می‌شود، همچنین کتاب در بخش‌هایی رئال و در بخش‌های دیگر سوررئال است. قصه‌های سوررئالی که در دل روایت رئال رمان روایت می‌شوند آن‌قدر خلاقانه و جذابند که انگار در جاهايی روایت اصلی رمان در پس‌زمینه قرار می‌گیرد.
فضاسازی‌ها در رمان بسیار دقیق و با جزئیات فراوان است. شخصیت‌ها در رمان آن‌قدر عمیق و هنرمندانه پرداخته شده‌اند به‌طوری‌ که آدم احساس می‌کند شخصیت‌هایی واقعی در دنیای واقعی‌مان هستند؛ آدم‌هایی با ویژگی‌ها و دنیاهای متفاوت خودشان.

رمان مسیری خطی و سرراست ندارد و ما دائماً از گذشته به حال پرت می‌شویم. یکی از ویژگی‌های دیگر رمان، تعلیقی است که در آن جریان دارد و ما را به‌دنبال خود می‌کشد. مارگارت اتوود به‌تدریج و با فرم‌های مختلف که استفاده می‌کند به این تعلیق دامن می‌زند و سپس هرچه به انتها نزدیک می‌شویم به گره‌گشایی می‌پردازد. اما محوریت رمان شاید عشق باشد که هر کدام از روایت‌های کتاب را پیش می‌برد. کتاب را دوست داشتم و برای خواندن پیشنهاد می‌کنم.

● محبوبه عموشاهی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *