در فرشتههای کاغذی این هفته میخوانیم:
•معرفی «پرندهی من» اثری از فریبا وفی/ عاطفه اسدی
•معرفی خاطرات پس از مرگ براس کوباس» اثر ماشادود آسیس/ اعظم اسعدی
«پرندهی من» عنوان اولین رمان «فریبا وفی»، نویسندهی ایرانی است که نخستین بار در سال ۱۳۸۱ با نشر «مرکز» منتشر شده است. کتاب جوایز بسیاری برنده شده که از مهمترین آنها میشود به جایزهی هوشنگ گلشیری برای بهترین رمان اشاره کرد. و بقیهشان را هم که میتوانید روی جلد بخوانید.
در ۵۳ فصل کوتاه، ما با برشهایی از زندگی یک زن آشنا میشویم که تیپیکال زنی است بزرگشده در خانوادهای سنتی و درگیر ازدواجی که راه فرار بهتری جز آن سراغ نداشته.
روایتها، تکهتکه و مربوط به گذشته و حال زن هستند و به شیوهای پازلی، کمکم یکدیگر را تکمیل میکنند. این فصلها نقبی میزنند به کودکی و نوجوانی و رویدادهای گوناگونی در زندگی زن که البته بیشتر از آنکه جنبهی اتفاق داشته باشند، مربوط میشوند به حسهای مختلف درون او. درواقع رمان یکجورهایی تلاشهای این زن برای یافتن هویت مستقل خود فارغ از نقشهای اجتماعیاش را نمایش میدهد؛ زنی که راوی است و حتی اسم هم ندارد چراکه دائماً هویتش در نسبتش با دیگران تعریف میشود.
این رمان اثری شخصیتمحور است و عمدتاً زنمحور. پرداختن به درونیات یک زن کاملاً معمولی و سرک کشیدن به نقاط مخفی ذهن و قلب او از جذابیتهای کتاب است. همچنین نثر کتاب خیلی روان و گیراست و برجستهترین نقطهقوت آن است. اما از آنجایی که راوی، یک زن معمولی خانهدار است، این گفتگوی درونی ادیبانه و قدرتمند خیلی به او نمیآید. من حس میکنم اختصاص ندادن لحنِ بهخصوص به راوی و برداشته شدن مرز راوی/مؤلف در نوشتن، به کتاب ضربه زده است. با دیالوگهایی که تماماً به زبان معیار هستند هم که اصلاً موافق نیستم. شاید بعضی نویسندهها تصور میکنند استفاده از زبان محاوره و مثل زندگی واقعی، از رمانبودگی رمانشان کم میکند؟ نمیدانم.
از فریبا وفی قبلاً مجموعهداستان «در راه ویلا» را خواندهام و حالا بعد از تمام شدن پرندهی من(که در آلمان با نام پرندهی زیرزمین ترجمه و مطرح شده است) حس میکنم کمابیش جهانبینی این نویسنده را شناختهام و وقتی سراغ خواندن سومین کتاب از او بروم، تقریباً میدانم چه چیزهایی منتظرم خواهند بود.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
هر یک از ما میتوانیم «براس کوباس» باشیم اگر جرأت گفتن حقایق را داشته باشیم. تمام حقایق، نه آن چیزی که دلمان میخواهد مخاطب بداند.
«خاطرات پس از مرگ براس کوباس» اثر «ماشادود آسیس» نویسندهی برزیلی است. این کتاب با ترجمهی عبدالله کوثری توسط نشر مروارید منتشر شده است.
راوی کتاب براس کوباس است؛ اول شخص مفرد که پس از مرگش شروع به روایت میکند. کتاب با زمان و محل مرگ راوی شروع میشود.
براس کوباس در ۱۶۰ فصل کوتاه، زندگینامهاش را پس از مرگ مینویسد. او مرده است و فارغ از قید و بندهای اجتماع مینویسد. بدون ترس از قضاوت شدن.
با کتابی در سبک رئال مواجه هستیم که میتوان آن را بهنوعی اثری روانشناختی نیز دانست.
شاید اولین چیزی که پس از خواندن این کتاب ذهن مخاطب را درگیر کند، پرسشهایی از این قبیل باشد که من چقدر با خودم صادق هستم؟ آیا من مخاطب هم باید بمیرم تا بتوانم شجاعانه در مورد خودم بنویسم؟ من که نویسنده نیستم و لزومی ندارد آنقدر دقیق باشم. اما پیش وجدان خودم چطور؟
خاطرات براس کوباس از زمان تولدش شروع میشود. با زبانی پر از هجو و کنایه. هر چه جلوتر میرویم و به میانسالی براس کوباس میرسیم، هم لحن جدیتر میشود و هم زندگی و تفکر راوی از لذتهای جسمانی فارغ میشود. کمکم سیاست و فلسفه به خاطرات پا میگذارند.
شاید بپرسید اما مگر نویسنده نمرده است؟! نویسندهای که همان اول کتاب میگوید در سن ۶۴ سالگی مردم! چنین شخصیتی حتما پر از تجربه است و قرار نیست در خلال نوشتن خاطرات، تکامل پیدا کند. مخصوصا حالا که مرده است. کاملا مشخص است که ماشادودِ آسیس آگاهانه مینویسد، با اشراف کامل خاطرات را روایت میکند و حتی از لحن جاافتادهی میانسالی نیز غافل نمیشود.
نویسنده نقص اصلی کتاب را خواننده میداند:
«و اما نقص بزرگ این کتاب تو هستی، ای خواننده. تو دلت میخواهد سریع بگذری و به آخر برسی، و کتاب سلانه سلانه میرود. تو روایتی سر راست و منسجم و سبکی پر نرمش را دوست داری، اما این کتاب و سبک من مثل یک جفت آدم مستاند؛ یکسر تلو تلو میخورند، راه میافتند و درجا میزنند، به تته پته میافتند، غرولند میکنند، قاهقاه میخندند، به زمین و آسمان بدوبیراه میگویند، میلغزند و میافتند…»
پاراگراف بالا از متن کتاب کافی است تا خواننده متوجه شود در این کتاب نباید دنبال قصهای خاص با یک پایانبندی شگفتانگیز باشد. خاطرات پراکنده از زبان براسکوباس مرده روایت میشوند، زیادهگویی ندارند، فقط به مهمترینها اشاره میکنند و دائم خواننده را مورد نقد قرار میدهند. نویسنده به خوبی ذهن مخاطب را میخواند،حتی تعمدا تفکیک جنسیتی هم انجام میدهد و خوانندهی زن را از مرد جدا میکند. اما مخاطب ادبیات، فقط دنبال قصه نیست. او از هوشیاری راوی و فرم در این رمان نیز لذت میبرد.
اگر تاکنون اثری از ماشادودِ آسیس نخواندهاید، فقط کافی است اسم مترجم وسوسهتان کند تا به دنیای این نویسندهی توانا قدم بگذارید!
● اعظم اسعدی ●