در سینماسایه‌های این هفته می‌خوانیم:

• معرفی «علم خواب» از میشل گوندری/ محبوبه عموشاهی

• معرفی «پیاف» از آن اورن/ عاطفه اسدی

فیلم «علم خواب»/  The science of sleep به کارگردانی «میشل گوندری» و محصول سال ۲۰۰۶ است.

فیلم روایت جوانی به نام «استفان» با بازی «گائل گارسیا» است که بعد از مرگ پدرش به دنبال سرطان از مکزیک به فرانسه آمده است. در همان سکانس‌های ابتدایی می‌بینیم که استفان باید مشغول به کاری شود که مادرش برای او پیدا کرده و همچنین در آپارتمان او زندگی کند.

فیلمنامه که نوشته‌ی میشل گوندری است انسجامی قوی دارد و شخصیت‌ها در آن به‌خوبی پرداخته شده‌اند. فیلم مثل فیلم‌های دیگر میشل گوندری پر است از ایده‌ها و فضاهای سوررئال و خلاقانه. فیلمنامه‌ روایت مشخصی دارد اما این شیوه‌ی روایت و تصویرها و فضاهای فیلم هستند که نقشی محوری را در فیلم برعهده دارند. فیلم دائماً بین رؤیا و واقعیت در رفت‌وبرگشت است و در جاهایی می‌توان گفت که از یکدیگر تشخیص داده نمی‌شوند.


گائل گارسیا با بازی خوب خود مثل همیشه در فیلم می‌درخشد و ما را به درون رؤیاهای خودش می‌برد. استفان در فیلم انگار دنیای واقعی را به درون رؤیاهای خودش می‌برد و تمام مدت فقط در آن جهانی که در اطرافش خلق کرده، زندگی می‌کند؛ جهانی که پر است از عشق، سادگی و مهربانی.

موسیقی فیلم که ساخته‌ی «جان میشل برنارد» است، برای سکانس‌های مختلف فیلم به درستی انتخاب شده‌اند و ما را به درون رؤیاهای استفان در سرتاسر فیلم می‌برند.
از دیدن فیلم خیلی لذت بردم و دیدنش را پیشنهاد می‌کنم.

● محبوبه عموشاهی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

فیلم piaffe محصول سال ۲۰۲۳، یک‌ فیلم عجیب و غریب است که نمی‌دانم باید آن را در چه ژانری قرار داد؟ وبسایت کایه دو سینما هم آن را اثری فراژانری نامیده است.
فیلم را «آن اورن»، هنرمند اسرائیلی ۴۴ ساله ساخته است. اورن یک ویژوال‌آرتیست است که پیش از این، چند فیلم‌ کوتاه کارگردانی کرده و ویدئواینستالیشن‌های بسیاری ساخته است. کشف این موضوع پس از دیدن فیلم برایم جالب بود چرا که در طول دیدن‌ فیلم، به این فکر می‌کردم که این اثر بیش از آنکه ساختار سینمایی داشته باشد، می‌تواند به‌عنوان یک ویدئو‌آرت جالب و خلاق معرفی بشود.
«پیاف» درواقع اولین فیلم بلند این کارگردان است که به‌نوعی بازسازی طولا‌نی‌تر فیلم کوتاهی از خودش است به اسم Passage.
خلاصه‌ی فیلم در ساده‌ترین و بی‌اسپویل‌ترین حالت ممکن: زنی شخصیت اصلی داستان است که کارش تولید صدا برای فیلم و ویدیوهای گوناگون است.
به نظرم این ایده خیلی جذاب است و در فیلم هم واقعاً هنرمندانه به تصویر کشیده شده و بیننده از توجه به جزئیات مربوط به این شغل جالب و عجیب، لذت می‌برد و مدام دنبال کشف است.
به‌جز این، فیلم از نظر بصری جذابیتی دارد که شاید نشود آن را با کلمات توضیح داد؛ انگار توضیح دادنش این زیبایی را از بین می‌برد و فقط باید تماشایش کرد. اما اگر زیبایی‌های بصری دیوانه‌ی فیلم را کنار بگذارم و آن را از نظر سینمایی نگاه کنم، به نظرم اگر فیلم را به دو نیمه تقسیم کنیم، تقریباً نیم بیشتر آن، فیلم نیست و در رده‌ی همان ویدئواینستالیشن‌های ‌خانم اورن قرار می‌گیرد. تصاویری که انگار می‌کوشند سرگشتگی آدم برای یافتن هویت مستقل خود را نمایش بدهند. از این نظر، فیلم کمی من را یاد Annihilation ساخته‌ی «الکس گارلند» نیز انداخت و آن تلفیق عجیب انسان و گیاه.
پیاف سلیقه‌ی سینمایی من نبود، اما ایده‌های تصویری‌اش را دوست داشتم، چالشی که پیرامون هویت و مسخ‌شدگی ایجاد می‌کرد برایم جالب بود، و دیدنش را پیشنهاد می‌کنم.
درباره‌ی جهان‌بینی و فلسفه‌ی پشت این اثر که روی لبه‌ی فیلم بودن و نبودن می‌ایستد، شاید بهتر باشد برشی از معرفی آن اورن را از وبسایت خودش بیاورم؛ شاید بیشتر از صحبت‌های من بتواند به خواننده برای انتخاب این فیلم جهت تماشا کمک کند:

«آن اورن فیلمساز و هنرمندی است که می‌‌کوشد در آثارش با از بین بردن تمایزهای بین گیاه، حیوان و انسان، این پرسش را مطرح بکند که معنای «انسان بودن» در اکوسیستم ایجادشده در بستر فرهنگ دیجیتال، چیست؟ او در کارهایش مفاهیمی مثل جنسیت، تخیل جنسی، حیوان‌بودگی، تعاملات بیناگونه‌ای و سایر شرایط تلفیقی را مطرح می‌کند و با استفاده از رویکردهای سمعی بصری مختلف به این موارد می‌پردازد و معنای ‌صمیمیت و هویت را به چالش می‌کشد. درواقع استفاده از بیانی که اعضای بدن را تبدیل به نقطه‌ثقل اثر می‌کند، روش اوست برای سوق دادن تماشاگر به سمت تفکر انتقادی.»

● عاطفه اسدی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *