گریه با نغمه‌ی «قمر» در ضبط
رویشِ بدقواره‌ی کینه
شعله‌ور گشته‌ای دوباره با
آتشی جاودانه در سینه*

بارها هم‌قفس شدی با یک
مارمولک درونِ انباری
رشد می‌کرد سال‌‌ها آرام
در دلت حسّ ترس و سرباری

خواهرت را کجا رها کردی؟!
چشم‌هایش عصاره‌ی غم بود
لاک مشکی به ناخنش می‌زد
رنگ قرمز برای او کم بود

عشق را با لبی ترک‌خورده
از لبی سرد امتحان کردی
رنجِ ماندن به پای قولت را
مثل یک مرد امتحان کردی

عشق، سنگی به روی دوشت شد
تا که «سیزیف»* کوه او باشی
بی‌ثمر در پی رسیدن به
قلّه‌ی با‌شکوه او باشی

کادوی ناشناس جشنش را
باز هم زودتر فرستادی
در شبِ زادروز او تنها
مثل شمعی به گریه افتادی*

گم شدی از نگاه آدم‌ها
مثل یک بچّه‌موش در سایه
ردِ خود را دوباره دیدی در
خنده‌های بلند همسایه

ترسِ از مرگ، وقت تنهایی
در پی مهر مادرت گشتی
باز رفتی به کودکی امّا
مشت خوردی، کبود برگشتی

سعید سالاری

* «آتش‌‌ دل» تصنیفی اجرا شده از شعر «حسین‌ پژمان بختیاری» توسط «قمرالملوک وزیری»

* «سیزیف» از اساطیر یونانی که محکوم به بردن سنگی به بالای کوه است درصورتی‌که سنگ سقوط می‌کند و باید این کار را همیشه انجام دهد.

* اشاره به یک رباعی از سید مهدی‌ موسوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *