در سینماسایههای این هفته میخوانیم:
• معرفی «اشباح گویا»، فیلمی در فضای خفقان دوران تفتیش عقاید ساختهی میلوش فورمن/ محبوبه عموشاهی
• معرفی «سیزده»، دومین فیلم بلند و پرجایزهی هومن سیدی/ پویا خازنی اسکویی
• معرفی «خفتان آبی»، فیلمی تابوشکن پیرامون گرایش جنسی از مریم توزانی/ عاطفه اسدی
فیلم «اشباح گویا»/ Goya’s ghosts به کارگردانی «میلوش فورمن» و محصول سال ۲۰۰۶ است.
فیلم روایت نقاشی به نام «فرانسیسکو گویا» با بازی «استلان اسکاشگورد» است که در اسپانیا در اواخر قرن ۱۸ زندگی میکند و در سکانسهای ابتدایی فیلم میبینیم که درحال کشیدن پرترهی «اینس»، دختر تاجری پولدار، با بازی «ناتالی پورتمن» و همچنین «برادر لورنزو» با بازی «خاویر باردم»، کشیش کلیسا، است.
فیلمنامه که نوشتهی «ژان کلود کاریر» است به وقایع تاریخی اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ و خفقان و اختناق آن دورهی اسپانیا میپردازد که توسط تفتیش عقاید کلیسا به وجود آمده بود. اولین سکانس فیلم با نقاشیهای فرانسیسکو گویا شروع میشود که انگار نمادی از اتفاقات روایت و شخصیتهای فیلم هستند و ما تمام وقایع را انگار از دریچهی چشمها و هنر فرانسیسکو گویا میبینیم.
شخصیتهای فیلم با بازیهای درخشان خاویر باردم، ناتالی پورتمن و استلان اسکاشگورد ما را به عمق درونی روایت و اتفاقات بسیار دردناک فیلم میبرند. فضای اختناق و تفتیش عقاید و روایت غمگین فیلم قلب آدم را به درد میآورد و با قسمتهای زیادی از فیلم گریه کردم.
موسیقی و صداهای فیلم یکی از ویژگیهای دیگر فیلم است که در تلفیق با روایت و تکتک سکانسها تبدیل به جزئی جداناپذیر از فیلم شده است. موسیقی مانند رنگها و نقاشیهای فرانسیسکو گویا درخدمت روایت فیلم است و ما را به درون فضای درون فیلم میبرد. فیلم را برای تماشا پیشنهاد میکنم.
● محبوبه عموشاهی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم بلند «۱۳» به کارگردانی هومن سیدی، ساخت سال ۱۳۹۲ است و دومین فیلم بلند او به حساب میآید.
امیر جعفری، ریما رامینفر، نوید محمدزاده، آزاده صمدی، امیر جدیدی، یسنا میرطهماسب و…از بازیگران این فیلم بهشمار میآیند.
این فیلم جوایز قابل توجهی در آن سال گرفت که میشود از جملهی آنها، به موارد زیر اشاره کرد:
۱- جایزه ویژه هیئت داوران بهترین کارگردانی برای هومن سیدی از سی و دومین جشنواره فیلم فجر ۱۳۹۲
۲- دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای امیر جدیدی از سی و دومین جشنواره فیلم فجر ۱۳۹۲
۳- جایزه نتپک بهترین فیلم آسیایی از جشنواره بینالمللی فیلم ورشو لهستان ۲۰۱۴
۴- جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم پوسان کره جنوبی ۲۰۱۴
۵- جایزه بهترین فیلمبرداری از جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای ۲۰۱۴
۶- جایزه بهترین فیلم از جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای ۲۰۱۴
در خلاصهداستان فیلم «سیزده» در ویکیپدیا آمده است:
[بمانی پسر ۱۳ سالهای است در سن رشد، که پدر و مادرش در آستانهی جدا شدن هستند. مادر خانه را ترک میکند و پدر غرق در کار است. بمانی به دلیل تنهایی و عقدههایی که برایش به وجود آمده به جوانهای بزرگتر از خودش پناه میبرد و این باعث تغییر و تحولی در وی میشود که هویت واقعی و اصلی او را تغییر میدهد. درست وقتی که این پسر باید به ثبات شخصیتی برسد با افرادی بُر میخورد و با آنها وارد ماجراهایی میشود که باعث بروز اتفاقاتی در زندگیاش میشود…]
این سومین فیلم بلند، بعد از فیلمهای «مغزهای کوچک زنگزده» و «خشم و هیاهو» بود که از هومن سیدی دیدم و علیرغم تقدم و تاخری که بین سال ساخت آنها وجود دارد، سیدیِ دومین فیلم بلندش را بیشتر و خلاقانهتر از دو فیلم دیگرش دیدم.
این فیلم هم بازیهای خوب داشت، هم در انتخاب تیپها و شخصیتها وسواس بیشتری به خرج داده بود، هم در انتخاب فضا و ورود به سوژهی اصلی که در سن «نوجوانی و تعلیق بین کودکی و بزرگسالی» ظرفیتمند و ایدهدار بود. همچنین در انتخاب بازیگر تا حدود زیادی موفق بود و هم در دیالوگنویسیها، ساخت فرم اثر (که اینجا دایرهای بود) و هم در بازیگیری از بازیگران.
بداعت این فیلم بیشتر از دو اثر دیگرش بود و مشخصا سراغ فضاهای بکرتری رفته بود و ذهن خلاق و دیوانهاش را در تعاملی با پژوهش درمورد افراد با شخصیتها و تیپهای مختلف و متنوع قرار داده بود و حاصلش شده بود «۱۳»!
سیزده، گاهی شما را یاد فیلم
“A Short Film About Love”
کریستف کیشلوفسکی میاندازد و گاهی یاد فیلم «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره» بهمن قبادی و گاهی یاد فیلم «نفس عمیق» پرویز شهبازی و گاهی فیلمهای دیگر و این ارجاعات چه تعمدی بوده باشند و چه اتفاقی، بسیار در دل اثر نشسته و از آن بیرون نمیزنند.
شاید بتوانم کلی ایراد هم از دل این فیلم بیرون بیاورم اما میگذارم به حساب دیوانگیهایی که سیدی شاید دوست داشت در فیلم دومش تجربه کند، چون بعدتر دیگر در آن دو فیلم دیگری که اسم بردم خبری از خلاقیتهای جذاب و ایدهها و فضاهای ناب نبود و ایرادها، نه تنها کمتر که بیشتر هم شده بودند!
در مجموع، من این فیلم را برای دیدن پیشنهاد میکنم.
● پویا خازنی اسکویی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم the blue caftan محصول سال ۲۰۲۲، کاری است ساختهی «مریم توزانی» کارگردان مراکشی. فیلم در بخش نوع نگاه جشنوارهی کن نمایش داده شده و نامزدیهای مهم بسیاری دریافت کرده است.
ماجرای فیلم در شهر کوچکی واقع در مراکش میگذرد. «حلیم» و «مینا» زن و شوهر هستند. مرد، استاد خیاط است و زن بخش پارچهفروشی مغازه را اداره میکند. سفارشها زیاد است و حلیم که فقط با دست و بهشیوهی قدیمی لباس میدوزد و اهل استفاده از چرخ خیاطی نیست، شاگردی به اسم «یوسف» را به کار میگیرد…
فیلم بهنظرم بیشتر از آنکه گره برای رو کردن داشته باشد و اتفاق ویژه، تلاش کرده در جایی میان شخصیتمحور بودن و نمادگرا بودن گام بردارد. و به نظرم تا حد زیادی موفق هم شده و نه که عالی باشد، اما توقع مخاطب را از خودش برآورده میکند.
ریتم فیلم، ملایم و آرام است و استفادهی نمادین از هنر خیاطی و دستدوزی و توجه به ظرافتهای دوخت، با این کندی هماهنگی خوبی دارد و بُعدی هنری به فیلم بخشیده است.
به لحاظ مضمون، خفتان آبی از آن دسته آثار تابوشکنی است که یک رسالت اجتماعی مهم دارد و از زاویهدیدی نسبتاً تازه، مسئلهی همجنسگرایی در یک جامعهی مسلمان و بسته را نمایش میدهد. فیلم همچنین جایگاه تثبیتشدهی زن و مرد در مقام همسری و شغل و… را تا حدی جابهجا میکند و میکوشد فارغ از مرزهای جنسیت، به این نقشها بپردازد. برای مثال، مینا زنی قوی و مدیر است و خودش ۲۵ سال پیش از شوهرش خواستگاری کرده، از چپق کشیدن در کافهای مردانه باکی ندارد، و حلیم، به هنر خیاطی علاقه دارد که در باورهای سنتی و کلیشهای شاید کاری زنانه باشد.
همزمان، فیلم به نظرم در ستایش عشقی فارغ از مرزهای بدن هم هست و آن معنای فنا شدن در معشوق را تا حدی نمادین نمایش میدهد، و حتی اگر به نظر بیننده بار اشک و آه آن هم زیادی بیاید، باز هم نمیتواند جلوی بروز احساساتش را بگیرد.
«لوبنا آزابل» به نظرم ستارهی اصلی خفتان آبی است که همزمان همهی حسهایش را میتوان در چشمهایش تماشا کرد. از دیگر بازیهای خوب او میتوانم به incendies محصول ۲۰۱۰ و ساختهی دنی ویلنوو اشاره کنم.
من فکر میکنم شاید بعد از تماشای خفتان آبی کمی اغراق توی ذوق بیننده بزند، اما سینما به این نمادها، تابوشکنیها و حتی اغراقها احتیاج دارد تا بتواند اثرگذار باشد و گامی باشد فراتر از تکرار مو به موی زندگی واقعی.
من مدتی پیش یک فیلم اسرائیلی دیدم به اسم eyes wide open به کارگردانی «حییم تاباکمان» و محصول سال ۲۰۰۸. فکر میکنم میشود یک بررسی تطبیقی بین این دو فیلم انجام داد و به شباهتهای بسیاری رسید. درواقع، پلات هر دو نسبتاً یکسان است اما بستر جامعهای که داستان در آن رخ میدهد، متفاوت است. در فیلم اسرائیلی شخصیت اصلی یک مرد قصاب است که یهودی ارتدکس است و در منطقهای بسیار مذهبی و تحت کنترل قوانین سختگیرانهی دینی زندگی میکند. با ورود یک پسر جوان به مغازهاش، زندگی خطی و آرام این مرد تغییر میکند و حتی دربارهی گرایش جنسیاش هم به شک میافتد.
به تصویر کشیدن چنین سوژهای و سرک کشیدن به عمق خفقان در جوامع بستهی مذهبی، کاری جسورانه است. اما از این هم نمیشود گذشت که فیلم زیاد در زمینهی شخصیتپردازیاش یا روایات فرعی، دقیق نمیشود و صرفاً طرحی کلی از ماجرای عشقی ممنوعهای بین دو مرد را نمایش میدهد.
برخی جنبههای هنری و نمادگرایانهی فیلم، مثل درآمیختن بدنها در مغازهی قصابی و آرامش و هماغوشی در جوار گوشت و خون و استخوان و تأکید روی وجه انسانی اثر، یا سکانس آبتنی تاحدی خوب از آب در آمده.
فیلم خفتان آبی دربارهی اطمینان به گرایش جنسی و پذیرفتن آن با وجود تمام فشارها است و فیلم دوم، از منظری مشابه، این وضعیت را با شک و در مرحلهی پذیرش بررسی میکند.
از نظر وجه هنری، خفتان آبی بهتر توانسته به ظرافتها و شکنندگیهای روابط انسانی بپردازد و فیلم چشمان کاملاً باز، صرفاً ایدهای جسورانه دارد پیچیدهشده در پوششی از نماد و وجه بیرحم هنری.
همچنین هر دو فیلم ضعف شخصیتپردازی دارند. مثلاً شاگرد خیاطی و شاگرد قصاب در هر دو فیلم، فقط بهصورت تیپیک آمدهاند تا در خدمت پردازش شخصیت اصلی مرد و کنشهای او باشند، و استقلال شخصیتی و پسزمینه و ماجراهای مربوط به خودشان را ندارند. صرفاً نقطهای هستند وسط کلمات فیلمنامه.
من هر دوی این فیلمها را برای یک بار تماشا پیشنهاد میکنم.
● عاطفه اسدی ●