هفتهی خود را شروع کنید با ستون «فرشتههای کاغذی» و آثاری از «آریل دورفمان» و «گئورگ زیمل»:
«مرگ و دختر جوان»
نمایشنامهای است اثر آریل دورفمان با ترجمهی حشمت کامرانی که سال ۱۳۹۴ توسط نشر نی منتشر شده است. نام کتاب برگرفته از یکی از سمفونیهای شوبرت آهنگساز اتریشی است به نام «مرگ و دختر باکره»، که در ترجمهی فارسی «مرگ و دختر جوان» عنوان شده است.
در شروع نمایشنامه زمان و مکان نمایش را سال ۱۹۹۱، کشور شیلی میخوانیم. در ادامه گفته شده است که برای مکان نمایش، هر کشوری که تازه از بند دیکتاتوری رها شده است، مصداق پیدا میکند.
نمایش در سه پرده با حضور سه شخصیت اتفاق میافتد:
زن که حدودا چهل سال دارد،
وکیل که چهل و چند سال دارد و همسر زن است،
و دکتر که حدودا پنجاه سال دارد.
حکومت دیکتاتوری و نظامی شیلی به پایان رسیده و جامعه در حال گذار از این مرحله به دموکراسی است. اما دموکراسی کامل هنوز اتفاق نیفتاده است.
مرد وکیل و همسرش عضو کمیتهای هستند که برای رسیدگی به جرم مجرمان حکومت دیکتاتوری سابق تشکیل شده است. آنها جنایاتی را بررسی میکنند که به مرگ یا ناپدید شدن قربانیان منجر شده است و البته حین بررسی پروندهها مجاز نیستند نام جنایتکاران را فاش کنند.
⚠️ از اینجا به بعد معرفی، تاحدی خطر لو رفتن ماجرا وجود دارد.
در خلال نمایش و دیالوگها متوجه میشویم مرد وکیل که قرار است بهعنوان وزیر دادگستری از طرف رئیسجمهور انتخاب شود، بعد از دیدار با رییسجمهور، در مسیر برگشت به خانه لاستیک ماشینش پنچر میشود. هرچه میگردد جک را پیدا نمیکند تا لاستیک زاپاس را جایگزین کند. اتفاقا لاستیک زاپاس هم پنچر است. اوکنار جاده منتظر میماند. تا اینکه مردی که دکتر نمایشنامه است، به او کمک میکند و او را به خانه میرساند.
نیمههای شب دکتر لاستیک زاپاس تعمیر شده را برای وکیل که خبر ترفیعش را از رادیو شنیده است، میآورد و پس از صحبت پیرامون وقایع، به اصرار وکیل شب را در خانهی آنها میخوابد.
همسر وکیل با شنیدن صدای مهمان شک میکند که مهمان همان پزشکی باشد که ۱۵ سال قبل او را مورد آزار و اذیت قرار داده و بارها پس از شوک الکتریکی به او تجاوز کرده است.
زن وقتی که دکتر میخوابد، سراغ ماشینش میرود و نوار کاستی از شوبرت با سمفونی «مرگ و دختر باکره» میبیند. همان موسیقیای که شکنجهگر وقت آزار رساندن به قربانیان از آن استفاده میکرد، تا قربانی از شنیدن موزیک لذت ببرد و تحت تاثیر جنایتکار قرار گیرد.
دیگر شک ندارد دکتر یکی از همان شکنجهگرها است، که راحت در کنار سایر هموطنان زندگی میکند. و دربارهی مسائل روز به راحتی صحبت میکند.
هنوز دکتر خواب است که زن دست و پای او را میبندد. موزیک شوبرت را میگذارد. دکتر بیدار میشود و زن به او میگوید: «تو همان جنایتکاری هستی که ۱۵ سال قبل بارها به من تجاوز کردی و مورد شکنجه قرار دادی.»
از او میخواهد به رفتار گذشتهاش اعتراف کند.
باید نمایشنامه را خواند تا متوجه شد، آیا واقعاً پزشک همان شکنجهگر است؟
عکسالعمل مرد وکیل که قرار است نمایندهی مردم در دادگستری باشد، چگونه است؟ وقتی شک کند مهمانش همان شخصی است که همسرش را مورد شکنجه قرار داده است و بارها به او تجاوز کرده است.
اگر پزشک به رفتار گذشته اعتراف کند، چه سرنوشتی منتظرش است؟ با او نیز همان برخوردی میشود که گمان میرود زمانی خودش با قربانیها انجام داده است؟
آیا زن میتواند معصوم بماند، وقتی طعم پلیدی را چشیده است؟
آیا تکرار فجایع زخمهای زن را عمیقتر میکند؟ یا نه با تکرار و یادآوری آن روزها که هیچوقت جرات بیان کردنش را نداشته است، میتواند راحتتر با زندگی کنار بیاید؟
آیا دموکراسی میتواند به معنای واقعی کلمه تحقق یابد؟
تمام وقایع نمایشنامه همانطور که در شروع نمایش عنوان شد، ممکن است در هر جامعهای اتفاق بیفتند. و هر کسی در آن جایگاه میتواند قرار بگیرد. اما آیا میتواند بپذیرد که «باید از خودمان شروع کنیم؟»
رومن پولانسکی یک فیلم با اقتباس از همین نمایشنامه به نام «مرگ و دوشیزه» محصول ۱۹۹۴ دارد.
اگر بخواهم با نمایشنامه مقایسهای کوتاه داشته باشم، بهجز در جزییات خیلی کوچک، تفاوت اصلی آنها در شروع و روند پایانی است.
البته که فضای نمایش با فیلم کاملا متفاوت است.
در فیلم نیز فقط سه شخصیت میبینیم. چیزی اضافهتر از نمایشنامه وجود ندارد. شروع فیلم از نقطهی پایان است و بعد از فلش بک به گذشته تقریبا در همان نقطهی پایان تمام میشود.
در قسمت جزییات نیز، دقیقا نمیتوانم تشخیص دهم ترجمهی کتاب شبیه کتاب زبان اصلی است، یا فیلم اقتباسی؟ به اسم کتاب که نگاه میکنم، آنچه واضح است تیغ سانسور است که شامل این کتاب هم شده.
شخصا قسمتهای پایانی نمایشنامه را خیلی دوست دارم که مختص خود آن است. قسمتی که آینه روبهروی تماشاچیان قرار میگیرد و به نظرم نقطهی قوت نمایشنامه است.
حتی اگر فیلمش را دیده باشید، به نظرم نمایشنامه ارزش خواندن را دارد.
●اعظم اسعدی●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
کتاب «گزیده مقالات گئورگ زیمل» با ترجمهی شاپور بهیان و انتشارات دنیای اقتصاد منتشر شده است.
میتوان چنین ادعا کرد که گئورگ زیمل، متفکر قابل بحث و بسیار مهمی در زمینههای جامعهشناختی و حتی هنری است و مهمتر اینکه مواجهه با زیمل، مواجهه با متون گشوده و خوانایی است که میشود مفاهیم درگیرش را رادیکال و به حوزههای مختلف اپلای کرد.
این متفکر، به شدت جزءنگر است و در بسیاری از موارد، به واسطهی ویژگیهایی مانند گشودگی متون، تفسیرپذیری و نسبتیابی (نسبیگرایی)، به عنوان یکی از فلاسفهی فرهنگ پستمدرن شناخته میشود.
نوشتههای زیمل، همانطور که از این کتاب نیز برمیآید، بسیار خارج از قوالب خشک و متصلب فضاهای علوم انسانی/اجتماعی است. شعرگونگی برخی از نوشتههای او حتی گویی ما را وادار میکند تا به عنوان یک شعر جامعهشناختی بخوانیمشان. مجموع چنین ویژگیهایی باعث میشود که زیمل، هم مهم تلقی شود و هم چالشبرانگیز برای اهالی علوم اجتماعی، چون زمین متصلب بازی را به نوعی برهم زده و از پذیر نظام انضباطی مرسوم سر باز زده است.
ورای اینها، کتاب مقالات خیلی خوبی دارد، از خسیس، ویرانه، غریبه و… بگیرید تا مقالاتی مثل مسئلهی جامعهشناسی و متافیزیکِ مرگ که هرکدام روی مسئلهای عادی، عمومی و شاید پیشپاافتادهی روزمرهای دقیق شدهاند که کمتر کسی به آنها توجه شایستهای داشته است.
دقت نظر بر موضوعات جزئی و هدایت آنها به سمت مسائل کلانتر، همانکاری است زیمل تخصصش را دارد.
در آخر باید گفت که در تطبیق متون مقالات این کتاب با مقالات به زبان اصلی و یا حتی ترجمههای انگلیسی، متوجه ضعفهای آن چه از نظر زبانی و چه از نظر ترجمانی خواهیم بود و درخواهیم یافت که ما در ایران، مترجم درجهیکی که به سراغ ترجمه و انتشار آثار خاصتر زیمل رفته باشد نداریم و شاید همین نکته یکی از دلایل مهجور ماندن برخی از آثار زیمل نسبت به آثار سایر اندیمشمندان همعصرش بوده باشد.
●پویا خازنی اسکویی●