تو یه نور توو جادهی شب، یه توهّم محالی
مثل آزادیِ محضی که میشه بهش ببالی
چیزی که در آن واحد خندهدار و گریهداره
تو حساب ویژهی ما رو «یه درصد» احتمالی!
این یه انتظار بیجا، مثل تخم از خروسه
مثل پیدا کردن مو از توو ماستای زغالی
شوقمون واسه رسیدن، ترسِ از ادامهی راه
لحظههای غصهخوردن، لحظههای بیخیالی
نالهی خروس گم شد، توو صدای خر و پفها
آدمای متناقض… خیس و خسته، خشک و خالی
اونقَدَر فاصله مونده، دیگه انگیزه نداریم
ما دمای انجمادیم، تو دمای اشتعالی
ما فقط دو راه داریم: گریه و… دوباره گریه
هم واسه هجوم سیل و هم برای خشکسالی
پویا کولیوندزاده
ما دمای انجمادیم،
تو دمای اشتعالی!