قوزِ بالای قوز، زن شدنم
به جراحت رسیده این خفقان
شدهام شکلِ بغضِ روی گسل
مثلِ آتشفشانِ در فوران
دورِ من با فریب میگردند
هی نفس میزنند کرکسها
موذیانه چه پای میکوبند
این رفیقانِ پست، ناکسها
بیکسیهای مفرطم را در
گریههایم همیشه حل کردم
سالها میشود اسارت را
گوشهی خلوتم بغل کردم
نقشِ معشوقه بودنِ خود را
با لوندیِ خاص بازی کن
مثلِ یک گوسفندِ قربانی
گرگها را به جبر راضی کن
گِل بگیرد قداستت را چون
او نگاهش به عشق الواتیست
چون شریکِ تمامِ بسترهاست
نیشِ عقرب حقیقتاً ذاتیست
جای بخیه نمک نصیبم شد
سهمِ چاقوی تیز بودم من
آه، در پرتگاهِ عشق و هوس
سهمِ چشمانِ هیز بودم من!
مریم سلطانی