پشت هم، خواب دیدن از کابوس
فکر تو در سرم، جنون شده بود
روی خوابم مدام، میبارید
آسمانی که رنگ خون شده بود
گُرگرفتن، دوباره تب کردن
حسّ سردیِ دستهام از مرگ
ترسِ سیگارم از حرارتِ تب
ترسِ کبریتم از صدای تگرگ
توی تلفیق بوی الکل و دود
بین این قرصهای بیدارم
توی آغوشِ زیرسیگاری
پارهام شکل سیم گیتارم
نخبهنخ، KENTهای خونسردم
دود میشد به روزهای بدم
حالتی مثلِ ترس و یخزدگی
متصل بود، بر تن جسدم
روحِ مستم میان یک اُرگاسم
حمله میشد به بالشی بیحس
در مکانی که بوی خون میداد
در اتاقی پر از شب خالص
دستهایم به ارتعاشی گیج
روی بوم و سه پایه میافتاد
رنگهایم فرار میکردند
نورها، روی سایه میافتاد
در صدایم ، تصوراتِ عجیب
توی مغزم، ملافه و تابوت
توی دستم فشارِ یک قلمو
در نگاهم، هبوطِ از هپروت!
کرمهای دچار پیلهی من
پاره کردند، از تو کاندوم را!
وحشیانه به بوم پاشیدم
رنگ ته مانده ی توهّم را
بر تن بوم خیس نقاشی
«قطرههای مهوّعِ خون بود»*
پاره میشد بکارتِ لیلی
در نگاهِ زنی که مجنون بود
توی یلدای چشمِ آن دختر
منجمد شد، سکوت وَهمآلود
بیمِ پروازِ روح، از جسمم
زُل زدن روی آن دو چشم کبود
◾
روزهای نخستِ پاییز است
برگ میبارد از زمین و زمان
روی یک چارپایه، توی تراس
ایستادم، طناب را به جهان!
عکسِ آن زن هنوز بر دیوار
روی بومِ سیاهِ نقاشی
شکل لبخند مبهم ژکوند
حالتی بین عشق و فحّاشی!
باز دارد دوباره میسوزد
در تبم، صورت زنی در قاب
جیغ…، باران…، صدای صاعقه…، رعد…
میپرد باز یک نفر از خواب
مهدی خدابخش
* گریهات میگرفت و میدیدی
قطرههای مهوّع خون را
سید مهدی موسوی