ما کاشفِ حقایق عُریانیم!
آیینههای کوژِ خدایانیم
سَرخوردگانِ ترس از عصیانیم
در حالِ نقدِ نسیهی پایانیم!
مشتاقِ بازیافت، نه با تفکیک!
با دستگاههای اُتوماتیک
در حقّ نسل ما پدری کردند!
نوشابه را کمی تَگری کردند
تختِ نخواب را فنری کردند
خالیِ خانه را حَشَری کردند
در آستانهی کبدِ چربیم
با شرق آشنا شده از غربیم!
از دوغ با عصارهی کاکوتی
کنسروهای فاسدِ در قوطی…
از لاتهای لُمپن نالوتی
تا مغزهای کوچک ماموتی
بیکفشهای تازهی خیلی خاص:
محصول کارخانهی آدیداس
بازندگان بازی زوووو بودند
در نقشِ خاله، عمّه، عمو بودند
توو دل برو شبیه هلو بودند
پُر پشم و پیل، تاجرِ مو بودند
گفتند از معابد شائولین
آرام، باملاحظه، پاورچین
نزدیک وقت یائسگی هستند
از درد استخوان و کمر خستَهند
غمگین شدی که رفتهی از دستند
انگار لولههای تو را بستند!
این چار خط سروده که چیزی نیست
شمشیرِ آبدیدهی تیزی نیست!…
زهرا موسیپور فومنی