در قاب سیاه و سفید مانیتور شمارهی یک، مردی پشت میز فروشگاه نشسته است. سر طاسش را پایین گرفته و دارد مجلهای میخواند. از جایش بلند میشود. دستهایش را روی پهلوهای برآمدهاش میگذارد و کمرش را میچرخاند. این حرکت را چند بار اجرا میکند و بعد زانویش را به سمت راست خم و دستهایش را قلاب و به سمت راست میکشد. بعد هم این حرکت را در جهت مخالف انجام میدهد. دکمههای پیراهنش را باز میکند و آرام پیراهن را روی میز میگذارد. موهای پرپشت روی شانههایش و سفیدی رکابیاش در مانیتور خودنمایی میکنند. خم میشود و پاچههای شلوار مشکیاش را با دقت تا میکند. زانوهایش را بالا میبرد و بعد از چند دقیقه نرمش به سمت انتهای فروشگاه میدود. مانیتور شمارهی دو مرد را نشان میدهد که با چابکی خاصی -نسبت به وزنش- در میان ردیف قفسههای فروشگاه میدود. بعد از پنج دور، کنار قفسهی مربّاها میایستد. بعد از چند ثانیه توقف شیشهای انتخاب میکند و به سمت یخچالها میدود. درِ یخچال دوم را باز میکند و پاکتی -که ظاهرا خامه است- را برمیدارد و به سمت میز برمیگردد. دوربین شمارهی یک مرد را نشان میدهد که روی صندلی مینشیند. گوشهی پاکت را با دندان میبُرد و در مربّا را با کمی فشار باز میکند. دو انگشتش را در مربّا فرو می کند و انگشتش را با ولع میلیسد. بعد هم خامه را روی سطح میز میریزد. سر طاسش را خم میکند و زبانش را روی میز میکشد. آنقدر ادامه میدهد تا سطح میز مثل اولش تمیز میشود. شیشهی مربّا و پاکت خامه را میگیرد و به سمت گوشهی فروشگاه میرود -جایی که هیچکدام از دوربینها نمیتوانند ببینند- بعد از چند لحظه به کادر دوربین دو برمیگردد -شیشه ی مربا و پاکت خامه در دست هایش نیستند- آرام به سمت ردیف اول می رود، قوطی ها را با نظم خاصی یکییکی روی زمین میگذارد و بعد هم با دقت آنها را سرجایشان میگذارد. به سمت ردیف دوم میرود. کیک و کلوچهها را روی زمین میچیند که یکهو خشکش میزند. آرام چیزی را برمیدارد -از این زاویه مشخص نیست چه چیزی است- و به سمت میز میرود. دوربین شماره یک مرد را نشان می دهد که کشو را باز میکند، چیزی در آن میگذارد و دوباره به سمت ردیف کیکها میرود.
◾️
آخرین شیشهی مربّا را سر جایش میگذارد. با پشت دست عرق پیشانیاش را پاک و برای چند لحظه تمامی فروشگاه را برانداز میکند. به سمت قفسهی کنسروها میرود. با دقت یک قوطی را از قفسه برمیدارد. دوربین شماره یک مرد را نشان میدهد که روی میز مینشیند، درب قوطی را باز، محتویاتش را روی شیشهی میز خالی و بدون اینکه از دستهایش استفاده کند، فقط با زبان و دهانش شروع به خوردن میکند. شیشهی میز را هم طوری میلیسد که مثل اول تمیز میشود. قوطی را برمیدارد و به سمت زاویهای میرود -که هیچکدام از دوربین ها نمیتوانند ببینند- بعد از چند لحظه به سمت میز برمیگردد -قوطی در دستش نیست- پیراهنش را میپوشد و پاچهی شلوارش را مرتب میکند. بعد هم شلوار را تا زیر زانو پایین میکشد و با آرامش میریند.
با شلواری که تا زیر زانو پایین آمده به سمت قفسههای انتهای فروشگاه میرود. دوربین شماره ی دو مرد را نشان می دهد که یک برگ دستمال کاغذی را از جعبه ی باز شدهای میکشد و به سمت میز برمیگردد. نگاهی به مدفوعش میکند و به سمت جایی میرود -که هیچکدام از دوربینها نمیتوانند ببینند- و بعد از چند لحظه برمیگردد -در دستش یک قوطی است- خم میشود و با دستمال کاغذی گه را برمیدارد و در قوطی جا میدهد. دوربین شمارهی دو مرد را نشان میدهد که به سمت فریزر گوشهی فروشگاه میرود. یک بستنی برمیدارد، جلد بستنی را باز میکند و به زاویهای میرود -که هیچکدام از دوربین ها نمیتوانند ببینند- بعد از چند لحظه برمیگردد -جلد بستنی در دستش نیست، فقط بستنی در دستش است- اول روکش شکلاتی بستنی را میخورد، بعد هم قسمت سفیدش را. چوبش را هم لیس میزند. بعد با چوب تکهی گه را در قوطی صاف میکند و به سمت زاویهای میرود -که هیچکدام از دوربین ها نمیتوانند ببینند- بعد از چند لحظه برمیگردد، نگاهی به سمت راست و بعد چپ میکند، شلوارش را -که تا الان زیر زانو بود- بالا میکشد.
◾️
چیزی را از کشو درمیآورد -به خاطر زاویهی دوربین مشخص نیست چه چیزی است- چشمهایش را میبندد و به سمت قفسهها پرتابش میکند. به سمت وسط فروشگاه میرود. دوربین دوم مرد را نشان میدهد که یک سس گوجهفرنگی را از جایش برمیدارد و به سمت میز برمیگردد. دکمههای پیراهن را به آرامی باز میکند. پیراهن را تا میکند و روی میز میگذارد. رکابی سفیدش را هم از تن در میآورد. لکههای خشکیدهای روی تنش به چشم میآیند. سس را روی بدنش میگیرد و فشار میدهد ولی چیزی بیرون نمیآید. متوجه میشود که در سس را باز نکرده. در سس را باز میکند و روی سینه و شکمش سس میریزد. بعد هم -به سمت زاویهای می رود که هیچکدام از دوربینها نمیتوانند ببینند- بعد از چند لحظه، در حالی که نردبان کوچکی با خود حمل میکند برمیگردد. نردبان را زمین میگذارد و بالا میآید. صورتش روبروی دوربین شمارهی یک است. چند لحظه به دوربین خیره میشود، چیزی به زبان میآورد ولی صدایش شنیده نمیشود. دستش را بالا میبرد و… صفحهی مانیتور شمارهی یک برفکی میشود. اما همچنان دوربین شمارهی دو، قفسههای مرتب را نشان میدهد.