تو تنهایی
به آب فکر میکنم
سوال میکنم خودتی یا گرگه؟
به فاسد شدنت فکر میکنم
مادرم مرا در تاریکی رها کرد
مادر پاسخ سوال مرا نمیداند
من هم فقط از شعر همین را میدانم
من هم فقط از شعر همین را میدانم
من هم فقط در تاریکی چشم را میشناسم
خودتی یا گرگه؟
در تاریکی به سمت گرگ سینهخیز رفت
با لبهایی پر مو او را مکید
مادرم را ربوده است
گرگ گفته بود
باشد که انسان کور و کر در مکان پر مرگ سرگردان بچرخد
مادر مرده است
من به نور فکر میکنم
به آهِ تو که در تاریکی بوی جنون میداد
تو گفتی گرگی و من به صدا فکر میکنم
و
چشم هایی که دریده بود
وقتی که جر میخوردی
و جر میخودرم
و سنگها که پر بود
در مجرای ادار من
و شاشی که ریخته شد
وقتی فهمیدم گرگ هستی یا خودت
اما
چراغها هنوز خاموش بود
کیانا محسنی
عالی بود عزیزم موفق تر باشی