به پیچ و تابِ دو زنگیِ مست روی خدنگ
به نیزههای فرو رفته توی چشم نهنگ
به جفتگیری بعد از دویدنِ دو پلنگ
به استقامت دندان و انتفاضهی سنگ
دو حرف مانده به تعدیل، ماشه را بچکان
اشاره کن به شقیقه، به استحالهی تن
به خون که میرود از سردچالههای بدن
اشاره کن به سرانگشتهای زخمی زن
به حرفهای نگفته، شنود توی کفن
به ضربِ چکمه دهان گشاد را بدران
به ضربِ چکمه دهان گشاد را بستید
که با چکاچک تیر و تفنگ همدستید
حرامیانِ به خون تشنه، جانی و پستید
که از نژاد شغالان بیصفت هستید
عجیب نیست اگر جان دهیم در زندان
به اختناق صدا در گلوی آزادی
به جبر کشتن و ماندن شعار میدادی…
شبان رمیده شد از گلهاش در آبادی
در این فضا که نماندهست هیچ فریادی
بخوان حکایت دنبالهدار گرگ و شبان
قسم به خونِ نشسته به سینهی دیوار
به التهابِ نفسگیر جوخهی اعدام
به شاعرانِ شکستهقلم، گزیده مُحاق
«ز روی درد برآر از زبان من فریاد»*
که تشت عافیت افتاد از ادامهی بام
«دهانِ بسته همان به بریده باد زبان»
سمیه جلالی
* مصرعهای داخل گیومه از محتشم کاشانی میباشند.