فتیشیسم در قلب پراگ
نگاهی به فیلم کمتر دیده شده توطئه گران لذت (Conspirators Of Pleasure) اثر یان شوانکمایر
علی ولی اللهی
مردی عروسک همسایه روبروییاش را که خودش ساخته به منطقهای خارج از شهر میبرد و کلاه خروس بر سر میگذارد و بالهایی که با چتر ساخته را تنش میکند و مشغول شکنجه زن (عروسک زن) میشود. زن همسایه عروسک مرد را به یک انباری قدیمی در محلهای دیگر از شهر میبرد، شلاق به دست میگیرد و آنجا به مرد (عروسک مرد) تجاوز میکند و ادای میسترسها را در میآورد. زنی پستچی تکههای خمیر نان را گلوله میکند و شبها اسنیف میکند و صبحها آن ها را خارج میکند. مردی از مکانها مختلف شهر وسایلی از قبیل پر و دم کلاه زنان و میخ و کلی خرت و پرت دیگر میدزدد تا وسیلهای بسازد که همزمان به او شکنجه و لذت بدهد. مردی دستگاهی مکانیکی اختراع کرده که بتواند با تصویر گوینده اخبار در قاب تلویزیون که اتفاقا همسر همان مرد دزد هم میباشد احساس عشق بازی کند. این ها بخشی از فیلم عجیبغریب و سرشار از لایه های فلسفی و روانشناختی «توطئه گران لذت» ساخته یان شوانکمایر است. عجیب نیست اگر اسم این فیلم را تا کنون نشنیده اید. حتی اگر همین الان اسم این فیلم را به فارسی در گوگل سرچ کنید چیزی جز پوسترهای فیلم اکشن غارتگران نصیبتان نمیشود.
یان شوانکمایر برای ساختن فیلمش به قلب پراگ زده است. پایتخت جمهوری چک. کارگردانی که به نظر میرسد خودش از کاراکترهای فیلمش روانیتر است. فیلم مستقیما به مساله فتیش میپردازد. هر کدام از کاراکترها فتیش خاصی دارند و برای رسیدن و لذت بردن از آن دست به توطئه چینی میزنند. شوانکمایر با بهره گیری حداکثری از مدیوم سینما توانسته روایتی گروتسک وار از عقدههای جنسی مردمش را به تصویر بکشد. طنزی سیاه و در عین حال هراس آور از زندگی خصوصی مردم. مردمی که میتوانند مردم پراگ یا حتی کل جهان باشند. فیلم دیالوگ ندارد. فقط از تصویر کمک میگیرد. روایت فیلم به شکل موازی پیش میرود و در قسمت هایی از فیلم شاهد همپوشانی روایتها با هم هستیم. مثلا جایی که مرد دزد نزدیک است با زن همسایه در خیابان تصادف کند. یا مثلا در قسمت پایانی فیلم شاهد ارسال گلولههای خمیر توسط پستچی برای گوینده خبر هستیم.
بازیهای فیلم گرچه به شدت اگزجره و تئاتری هستند اما کاملا در خدمت فرم فیلم قرار دارند. فرم بصری فیلم نیز به همین شکل. قاب بندی های فیلم و همچنین تصاویر بسته همگی نشان دهنده ذهنیتی اروتیک است. مثلا نگاه کنید به پلانی که مرد مشغول چسب زدن به بالهای مرغ برای ساختن ماسک است. یا پلانی که در آن زن پستچی دو عدد نی را در سوراخهای دماغش کرده و در حال اسنیف گلوله های خمیر نان است. نکته بعدی که میتوان به خاطر آن به کارگردان دست مریزاد گفت فاصله گذاری کاراکترها با مخاطب است. مخاطب هیچ گاه با کاراکترهای فیلم همراه نمیشود و همذات پنداری نمیکند مگر آنکه خودش دچار آن فتیش مخصوص باشد. این کار بوسیله انتخاب بازیگر (قیافه بازیگران اصلا قیافههای سینمایی و جذابی نیست)، لوکیشن، نور پردازی و زوایای دوربین انجام گرفته. همه باید بفهمند که فتیش یک مساله شخصی است! تکنیک دیگری که کارگردان از آن زیاد بهره برده است، مخصوصا در سکانسهای مربوط به مرد همسایه با عروسک زن همسایه و زن همسایه با عروسک مرد همسایه استفاده از تکنیک استاپ موشن –تکنیک مورد علاقه شوانکمایر- است. تکنیکی که به القای فانتزی بودن داستان کمک شایانی کرده است. مگر نه اینکه همه ما از فتیشهای خودمان داستان های فانتزی در ذهن میپرورانیم؟ موسیقی فیلم که توسط سه نفر به نام های الگا یلنکوا و ساتفان کواری و تیموتی کواری ساخته شده است کاملا بر فضای فیلم منطبق است.
فیلم در سال 1996 نامزد یوزپلنگ طلایی جشنواره لوکارنو سوئیس یکی از چهار فستیوال معتبر اروپا (بعد از کن و ونیز و برلین) شده است اما با این حال هیچ جا صحبتی از غارتگران لذت در میان نیست. این درست است که فیلم اصلا با نظام همهگیر سینما همراهی نمیکند اما مگر همه فیلمهای خوب سینما بواسطه همراهیشان با نظام اصلی سینما دیده شدند؟ از این منظر، دیده نشدن فیلم کمی تعجبآور به نظر میرسد. فیلمی که از جنبه های مختلف قابل نقد و بررسی است. چه تکنیک ساخت و چه سویههای روانشناسی و فلسفی.
یان شوانکمایر کارگردان 82 ساله اهل جمهوری چک که قبلا برای انیمیشن کوتاه ابعاد گفتگو(که آن هم با تکنیک استاپ موشن ساخته شده) در سال 1992 کلی مورد تحسین قرار گرفته بود و جایزه هم برده بود، پس از چهار سال دست به ساختن فیلمی بلند زد که کاملا ادامهای بود بر دغدغه های ذهنی خودش در آثار قبلی. کارگردانی که علاقه به مسائل روانشناختی در قالب داستان های فانتزی و فراواقعی مولفههای اصلی آثار او را تشکیل میدهند.