“معلق بین همه و هیچ”
یادداشتی بر فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» به کارگردانی پیمان معادی
پویا خازنی اسکویی
دیروز فرصت آن شد که در یکی از بدترین سینماهای ایران و در بدترین ردیف ممکن بنشینم و فیلمی به کارگردانی و نویسندگی پیمان معادی و تهیهکنندگی احسان رسولاف و پیمان معادی را در سی و ششمین جشنوارهی فیلم فجر ببینم.
“بمب؛ یک عاشقانه” روایتیست در اواخر جنگ ایران و عراق که در قلب تهران و در خلال بمباران این شهر میگذرد.
از بازیگران این فیلم میتوانم به لیلا حاتمیِ دوست داشتنی، پیمان معادی، ارشیا عبدالهی، حبیب رضایی و… اشاره کنم.
در این فیلم میبایست، بازیهای خوب و دوستداشتنی و موسیقی دلنشین از النی کاریندرو را از نقاط قوت آن تلقی کنم.
ای کاش همانگونه که دوست میداشتم، میتوانستم بگویم معادی عزیز در دومین تجربهی کارگردانیاش نسبت به فیلم اولش یعنی برف روی کاجها، پختهتر و کاملتر شده است اما متاسفانه این را شاهد نبودم. معادی در فیلم اخیرش همهچیز را بریده بریده و ناقص روایت کرده و رها میکند و میتوان گفت او بین تمام تصاویر و ایدههایش معلق است.
او همه چیز را شروع، ولی به پایان نمیرساند و این نیمهرهاشدگی، تعمدی به نظر نمیرسد.
ما در این فیلم، به سمت درام، کمدی، هجو، عاشقانگی، جنگ، امید و… میرویم اما همه و همه اثر سطحی و ناچیزی از خود به جا گذاشته و فراموش میشوند.
در این فیلم، ما شاهد یک روایت منسجم و بدون خلل نیستیم، داستان فیلم از جنس تصویر نبوده و تنها کلمات و جملاتی را شاهد هستیم که برای توصیف وضعیتی آشوبزده آورده شدهاند و قدرت کشف را از مخاطب گرفته و او را در سطح رها کردهاند.
این فیلم و پیرنگ داستانی آن، میتوانست پتانسیلهای بالقوهای برای بررسیهای روانشناختی و جامعهشناختی روابط انسانی، ارزشهایی چون اخلاق و ارتباط انسان با جنگ داشته باشد اما صد افسوس که هیچکدامشان بالفعل نشدهاند.
لزوم وجود بسیاری از عناصر و تصاویر فیلم درک نمیشود، چرا که کارکرد مناسبی از آنها گرفته نشده است؛ به طوری که حتی برخی از تکنیکهای سینمایی، قاببندیها و حرکت دوربین و … نیز پا در هوا رها شدهاند.
داستان و فضاسازیهایش و حتی در برخی از موارد، شخصیتپردازیها نیز موفق و کامل شکل نگرفتهاند، لذا آنطور که باید نمیتوانیم با محیط و صحنههای فیلم ارتباط برقرار کنیم.
میتوان به سادگی از کنار همهی شوخیها، انتقادها، دیالوگها و حتی گرههای داستانی گذشت، در حالی که کارگردان چنین هدفی را دنبال نمیکند.
جنگ به روایت پیمان معادی میتواند از یک بمب، عاملی برای وصل و نزدیکی بسازد اما چه بهتر بود که کشف جدیدتری از دل این آشناییزدایی، متولد و خود را به سینما و مخاطبانش معرفی میکرد.
و ای کاش عناصر این فیلم، بیسرانجامی حکیمانهتری را به خود میدیدند.
در پایان اما علیرغم میل باطنی باید بگویم، آقای معادیِ دوست داشتنی، بازیهایتان خیلی بیشتر از فیلمهایتان به ما میچسبد اما ممنون که مستقل بوده و ماندهاید و دغدغه دارید.